« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

به شعائر دینت احساس افتخار و عزت كن | مقالات 29 شهريور 1393
به شعائر دینت احساس افتخار و عزت كن

در حقیقت از مبادی اصلی و تعالیم مهم برای ما این است كه به دینمان افتخار كنیم و عزت و شرفمان را در این بدانیم كه مسلمانیم . آنكس كه اینگونه نباشد در قلبش شك وجود دارد . خداوند تبارك و تعالی می فرمایند : وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ ۖ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ ﴿٤٤﴾ زخرف

و آن یادآوری برای تو و قوم توست، و زودا که باز خواست شوید.

لذا قرآن باعث افتخار است برای همه ما و ما هم امت قرآن هستیم .

بشری لنا معشر الاسلام أن لنا ****** من العنایة ركنا غیر منهدم

لما دعا الله داعینا لطاعته ****** باكرم الرسل كنا اكرم الامم


بشارت باد بر امت اسلام چرا كه افتخاری از آن ماست كه همیشگی است

وقتی خداوند تبارك و تعالی بوسیله ی بهترین فرستادگان ما را فراخواند ما بهترین امت ها هستیم

در قرآن هم می خوانیم : وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿١٣٩﴾ آل عمران

و سستی نورزید و اندوهگین نباشید چرا که شما اگر مؤمن باشید، برترید

در این زمینه سید قطب رحمه الله می گوید : تكیه گاه ما برترین است مبادی ما برترین است منهج و برنامه ی ما برترین است ، چگونه احساس سستی كند كسی كه خداوند تكیه گاهش هست ، چگونه احساس سستی كند كسی كه الله رب و مولایش است ، چگونه احساس سستی كند كسی كه محمد صلی الله علیه و سلم راهنما و الگویش است ، چگونه به خود سستی راه دهد كسی كه دینش اسلام است ؟!!!!

بنابراین بر ما واجب است كه به اسلاممان افتخار نماییم و احساس جلالت و شرف كنیم .

متاسفانه برخی از اینكه نشانه های اسلام بر آنها دیده شود احساس خجالت می كنند ، از اینكه دستورات شرع را انجام دهند احساس شرمندگی می نمایند در حالیكه با افتخار باید مجری فرامین الله بود ، تمدن را در برهنگی می بینند و خجالت می كشند كه چادر به سر كنند و آنرا مخالف تمدن می دانند ، به لباس های پاره و مدهای بسیار زشت احساس افتخار می كنند ، به تبدیل موهای سرشان به مانند فلان بازیكن كافر و خدانشناس افتخار می نمایند اما رعایت شوونات اسلامی را مساوی با شرمندگی می دانند .. به حال چنین افرادی بایستی تاسف خورد .. اخر چرا ما از اجرای سنت نبوی خجالت بكشیم در حالیكه نجات ما در آخرت متوقف بر تبعیت از سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم است .

برخی ها می گویند : غرب اهدی سبیل تر است چون اموال و اختراعات و اكتشافات بیشتری دارد لذا از اهل ایمان با عزت تر است .. اما خداوند تبارك و تعالی بر این گروه رد می نماید : وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَـٰذَا الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ ﴿٣١﴾ أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۚ وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا ۗوَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ ﴿٣٢﴾ زخرف

و گفتند چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر [مکه و طائف‌] فرود نیامده است‌آیا ایشان رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند [نه بلکه‌] ما زیستمایه‌شان را در زندگانی دنیا در میان آنان تقسیم می‌کنیم، و بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر به درجاتی برتر داشتیم تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به بیگاری بگیرند، و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه گرد می‌آورند.

لذا عزیزان شرف و عزت در خانه ها نیست ، در قصرها نیست ، در اموال بیشتر نیست ، در اولاد نیست ، در هیئات نیست ، در ذوات نیست ، شرف و افتخار در این است كه بنده ی رب العالمین باشید..

روزی عبدالله بن ام مكتوم فقیر مسكین نابینا نزد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم آمد ، درحالیكه نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و سلم مشغول صحبت كردن با بزرگان و اشراف قریش بود و تعالیم اسلام را بر آنها عرضه می داشت ، عبدالله وارد شد و گفت : یا رسول الله ارید كذا و كذا ( ای رسول خدا فلان نكته و فلان نكته را جوابش می خواهم )

نبی اكرم صلی الله علیه و سلم به ایشان توجه ننمودند چون نمی خواستند فرصت هدایت كفار را از دست بدهند و همچنان مشغول گفتگو با اشراف قریش بود . اینجا بود كه عتاب و سرزنش از بالای هفت آسمان از جانب رب العالمین نازل شد در مورد بی توجهی شدن به این فقیر مسكین نابینا :

عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١﴾ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿٢﴾ وَمَا یُدْرِیكَ لَعَلَّهُ یَزَّكَّىٰ﴿٣﴾ أَوْ یَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَىٰ ﴿٤﴾ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ﴿٥﴾ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ﴿٦﴾ وَمَا عَلَیْكَ أَلَّا یَزَّكَّىٰ ﴿٧﴾ وَأَمَّا مَن جَاءَكَ یَسْعَىٰ﴿٨﴾ وَهُوَ یَخْشَىٰ ﴿٩﴾ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ﴿١٠﴾

ترشرویی کرد و روی بر تافت‌از اینکه آن نابینا به نزد او آمدو تو چه دانی چه بسا او پاکدلی ورزدیا پندگیرد و پندش سود بخشداما کسی که بی‌نیازی نشان می‌دهد[چرا] تو به او می‌پردازی‌و اگر هم پاکدلی پیشه نکند، ایرادی بر تو نیست‌و اما کسی که شتابان به سویت آمدو او خشیت می‌ورزدتو از او به دیگری می‌پردازی‌

آری خداوند فرمود عبس ( ترشرویی كرد ) نفرمود عبست (‌ترشرویی كردی )‌با صیغه ی غیبت استفاده نمود و این شدت انكار را می رساند .. و اینگونه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم در مورد این شخص نابینا سرزنش شد چرا كه آن نابینا ایمان در قلبش موج می زد و این است مایه ی افتخار .

برای بار دوم وقتی عبدالله بن ام مكتوم نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد حضرت بلند شدند و او را به آغوش كشیدند و ردایش را برای او پهن كردند و فرمودند : مرحبا بالذی عاتبنی فیه ربی ( آفرین باد بر كسی كه پروردگارم در مورد او مرا مورد سرزنش قرار داد )

و نتیجه امر چه شد : برخی از كفار در نهایت بر كفرشان مردند و آتش همیشگی را برایشان خریدند اما عبدالله بن ام مكتوم نابینا در زمان حضرت عمر رضی الله عنه در قادسیه در جنگ با آل كسری و آل رستم جزء مجاهدین بود . صحابه به او گفتند : أنت معذور أنت اعمی ( تو معذوری تو نابینا هستی ) اما عبدالله گفت : لا والله نه قسم به خداوند . پرودگار می فرمایند : انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكُمْ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٤١﴾ سوره توبه .

چه سبکبار، چه سنگین، روانه شوید و به مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، که اگر بدانید این برایتان بهتر است‌

و در جنگ شركت می كند و به او پرچم را می دهند و سرجایش می ایستد تا اینكه شهید می گردد و قبرش در زیر پایش می شود .

این است افتخار و عزت و شرف ما

حضرت عائشه رضی الله عنها می فرمایند : ما أعجب رسول الله صلی الله علیه و سلم شی من الدنیا و لا أعجبه احد قط إلا ذو تقی چیزی از دنیا و شخصی رسول الله صلی الله علیه و سلم را به شگفتی وا نمی داشت مگر شخص متقی و با تقوا .

پول و مال و ثروت خوب است اگر در خدمت دین خدا باشد اما یادمان باشد این خوب بودنش را از در خدمت دین خدا بودن گرفته است . برخی از صحابه ها از دنیا چیزی را نداشته اند تنها تكه نان خشكی برای خوردند داشتند و در راهها می خوابیدند اما هدایت شدند چون قلب پاكی داشتند چون خداوند در قلبشان بود .. داستانی را از عصر پیامبر صلی الله علیه و سلم ذكر می كنم :

روزی از روزها جلیبیب نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد حضرت با تبسم از ایشان پرسیدند : یا جلیبیب أترید الزواج ؟ ای جلیبب آیا نمی خواهی ازدواج كنی ؟ جلیبیب گفت : من یزوجنی و لا أسرة عندی و لا مال و لا دار و لا شی من متاع الدنیا ( چه كسی به من زن می دهد در حالی كه من نه خانواده نه مال نه خانه و نه چیزی از دنیا را دارم ؟ حضرت فرمودند : اذهب إلی ذلك البیت من بیوت الانصار فاقرئهم منی السلام و قل لهم ان رسول الله یأمركم أن تزوجونی به خانه ی فلان شخص انصار برو و به آنها بگو رسول الله به شما سلام رساند و گفت به من دختر بدهید

جلیبیب رفت و در زد خانه ی یكی از بزرگان انصار بود جلیبیب فقیر مسكین ندار ایستاده بود در را باز كردند صاحب خانه موضوع را پرسید جلیبیب داستان را تعریف كرد آن انصاری وارد خانه شده و با همسرش مشورت نمود و در نهایت با خود گفتند : لیته غیر جلیبیب لا نسب و لا دار و لا مال ای كاش شخصی غیر جلیبیب بود نه نسبی دارد نه خانه ای نه مالی ..و در نهایت با دختر مشورت كردند : دختری كه ارزش ایمان را می دانست گفت : و هل نرد رسول رسول الله صلی الله علیه و سلم آیا فرستاده ی رسول خدا را رد می كنیم ؟ ! و با جلیبیب ازدواج كرد .. رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور نداده بود بلكه به عنوان پیشنهاد فرموده بود اما دختر با این وجود با جلیبیب ازدواج كرد .

بعد از مدتی در یكی از جنگ ها كه مسلمانان پیروز شده بودند حضرت با یاران خودش ایستاده بود و به اصحابش فرمود : هل تفقدون من أحد ؟ آیا كسی را گم كرده اید ؟ گفتند : آری فلانی و فلانی و فلانی ، برای بار دوم هم حضرت سوالش را تكرار كرد و صحابه هم گفتند : اری فلانی و فلانی و فلانی ، بار سوم كه حضرت پرسیدند آیا كسی را گم كرده اید ؟ گفتند دیگر نه . حضرت فرمودند : لكنی أفقد جلیبیبا فاطلبوه ولی من جلیبیب را گم كرده ام او را بیابید ، او را یافتند كه هفت نفر كافر را در میدان جنگ كشته است و خودش هم شهید شده حضرت بر جنازه اش حاضر می گردد و می فرماید : قتل سبعة ثم قتلوه هذا منی و أنا منه هفت نفر را كشت سپس كشته شد این از من است و من از او هستم و گودالی را حفر نمودند و او را دفن كردند..

اری عزیزان جلیبیب از دنیا چیزی را نداشت اما ایمانی در قلبش بود كه حضرت رسول صلی الله علیه و سلم او را از خود دانستند

افتخار و عزت این است

و ما همیشه در همه جا و به هر وسیله اعلام بنماییم كه ما مومن و مسلمانیم و بدان افتخار كنیم و سرمان را بالا بگیریم چرا كه تنها چیزی كه مایه ی افتخار است ایمان و اسلام ماست.

.................................
شیخ عبدالله دریایی صلغی
بازديد:1391| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت