« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

تفسیر سوره غافر آیات 13 تا 31 | مقالات 23 آذر 1393
تفسیر سوره غافر آیات 13 تا 31

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقًا ۚوَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ ( 13 ) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ( 14 ) رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ( 15 ) يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖلَا يَخْفَىٰعَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚلِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖلِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ( 16 )الْيَوْمَ تُجْزَىٰكُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ ۚلَا ظُلْمَ الْيَوْمَ ۚإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ( 17 )او کسی که آیاتش را به شما نشان می دهد .آیات خدا در عالم هستی گسترده است برخی شنیدنی است مثل آیات قرآن و بعضی از آیات دیدنی هستند، انسان با چشم می بیند و تأمل می کند و به تحلیل و باور می رسد.
در سوره روم می فرماید: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ ( 20 )از آیات خدا این است که شما را به عنوان بشر از خاک آفریده است و خداوند در این خاک ظرفیتی قرار داده که می تواند تکثیر شود.
آیات دیگرش: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ( الروم 21 )قانون زوجیت است که خداوند در بین مخلوقات از جمله انسان ها قرار داده است. هرکسی با زوج خودش الفت می گیرد.
از آیات دیگرش: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ (الروم 22 )آسمان با عظمتش است که انسان در آن هیچ خللی نمی یابد. در شب مزین به چراغ های خدا است. زمین در آن.....
اختلاف رنگ ها و زبان انسان هایی است که همه از یک پدر و مادر خلق شده اند. وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (الروم 23 )از آیات دیگر خدا خواب است. انسان هم بیداری و هم خواب دارد و هر دو به اذن خداست. وقتی خواب بر انسان غالب می شود خداوند نفس را از نسان می گیرد.
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖفَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰعَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰإِلَىٰأَجَلٍ مُسَمًّى ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (الزمر 42 )خدا است که جان مردم را هنگام مرگشان مى گيرد، و [جان] آنان را که نمرده اند، نيز در خوابشان [مى گيرد]; پس جان کسانى را که مرگ را بر آنان حتم کرده است نگه مى دارد و جان هاى ديگر را تا مدّتى معيّن [که عمرشان باقى است] باز مى فرستد، همانا در اين امر براى مردمى که مى انديشند نشانه هايى بزرگ [از قدرت خدا] وجود دارد.
نفس در دو وقت از انسان گرفته می شود .یکی در وقت خواب که نفس برمی گردد، و یکی در وقت مرگ که دیگر نفس برنمی گردد. خوابی که برای رفع خستگی انسان بر او غالب می شود پدیده ای است مورد نیاز انسان که خداوند برایش قرار داده است.
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚإِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (الروم 24 )انسان از پدیده ی برق در آسمان وحشت پیدا می کند که شاید از بین رود و عذاب خدا باشد و طمع از این جهت که شاید رحمت خداست و باران ببارد.
خداوند می فرماید: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰيَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗأَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰكُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (فصلت 53)
ما در آینده آیات مان را در عالم هستی و در نفس خودشان نشان خواهیم داد تا به همه واضح شود که خدا و پیامبر حق است.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقًا ۚوَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ (غافر 13 )خداوند می فرماید: او کسی است که آیاتش را به شما نشان می دهد و رزق شما از آسمان نازل می کند.
علما می گویند: منظور از رزق در اینجا باران است زیرا بوسیله باران است که ارزاق به وجود می آیند ودر دسترس بندگان قرار می گیرد. از این آیات و ارزاق افراد کمی هستند که متذکر بشوند و صفت افرادی که متذکر می شوند این است که اهل انابه هستند، کسانی که همیشه قلبا در حال رجوع به خدا هستند و غافل نمی مانند، اگر با یک عملی از خدا غافل شدند، بر می گردند.
وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ ( 135 آل عمران)و آنان که چون کار زشتى کنند، يا بر خود ستم روا دارند، خدا را به ياد مى‌آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‌خواهند.
از شروط نجات انسان در روز قیامت این است که قلبش منیب باشد. بهشت برای کسانی است که قلب منیب دارند.
خداوند در سوره قاف می فرماید: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ ( 31 ) هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ ( 32 ) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ( 33 ) بهشت به متقین نزدیک می شود و دور نیست. این (بهشت) همان چیزیست که وعده داده می شد برای کسانی که همیشه در حال برگشت به سوی خدا بودند. آن کسی که در خلوت ( غیب ) از خدایش می ترسید، حرمت خدا را نگه می داشت و با قلبی منیب ( برگشت کننده ) در بارگاه پروردگارش حاضر می شد.
کسی که دارای صفات فوق باشد خداوند می فرماید: ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ۖذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ (34)این بنده را وارد بهشت کنید با سلامتی و این روز جاودانگی است.
قلب منیب قلبی است که دارای برگشت از گناه و اشتباه است. فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ( 14 )خدایی که آیاتش در همه جا وجود دارد، ارزاقش در زمین منتشر می باشد و به انسانها میرسد و انسان ها از آن بهره مند می شوند پس الله را بخوانید درحالی که دعا و عبادت را خالص برای او انجام می دهید.
آنچه خداوند بر تمام پیامبرانش وحی نمود این بود که خداوند را بخوانید و با اخلاص عبادت کنید. در کتاب های آسمانی خداوند به چند چیز امر کرده است: خداوند را مخلصانه عبادت کنند، نماز را اقامه کنند و زکات دهند. این دین پایدار است.
اخلاص حالتی است که انسان در عبادت، هیچ شریکی برای خدا قرار ندهد و این امر ساده ای نیست که انسان دلش را از هر غیر خدایی پاک کند.
خداوند اخلاص را به شیری که از شکم حیوان بیرون بیاید تشبیه می کند. چرا که شیر از میان جرم و خون با چه خلوصی و طعم و مزه ای خارج می شود. انسان خالص باشد یعنی هیچ رنگی جز رنگ خدایی نداشته باشد.
نمونه ای از اخلاص:
حضرت یوسف(ع) مسئله اش با زن عزیز مصر پیش می آید خدا را مراقب بر اعمالش می داند و فریاد می زند: پناه بر خدا که من بیایم به خدایی که در حقم احسان کرده بدی کنم و ناراضی اش کنم. این ظلم است. این نهایت اخلاص است.
خداوند در قبال جز احسان انجام نداده و انسان نیز در مقابل خدا باید محسن باشد و کمال احسان در حدیث معروف به حدیث جبرئیل آمده که جبرئیل از پیامبر پرسید احسان چیست ؟ پیامبر فرمودند خدا را عبادت کنی گویی او را می بینی و اگر او را ندیدی او تو را می بیند. خدا را مخلصانه بخوانید هر چند کافران بدشان بیاید.
حال چرا خداوند در آخر آیه فرمود: (وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ) ؟ طبعا کفار بدشان می آید که خداوند به یگانگی پرستش شود چون شیطان جنی می خواهد انسان مشرک باشد و امر می کند به شرکای انسش که انسان ها را به شرک بخواند. هر جایی که انسان ها بخواهند خالصانه خدا را عبادت کنند شیاطین مزاحم می شوند هم شیطان انس و هم شیطان جن به همین خاطر خداوند فرمود خدا را عبادت کنید اگر چه کافران بدشان بیاید.
انسان باید مقایسه کند که چه به دست می آورد و چه از دست می دهد. وقتی انسان با عبادت مخلصانه خدا را بدست می آورد بگذار همه ناراضی باشند.
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ( 15 )آن خدایی که انسان مامور شده مخلصانه عبادتش کند اوصافش این است: درجات بسیار بالایی دارد، صاحب عرش است، القا می کند روح را به امرش بر هر کسی که بخواهد ازبندگانش تا روز دیدار را انذار دهد.
مقصود از روح در اینجا چیست؟
روح در قرآن به چند معنی می آید: یکی به معنی خود قرآن، در جایی به معنی جبرئیل است، روحی که در کالبد انسان دمیده شده و از پروردگار است. قول راجح بین مفسرین در این آیه وحی یا قرآن است .خداوند قرآن را وحی می کند بر هر کدام از بندگانش که بخواهد. اختیارات پیامبر از اختیارات خاص الله است. مثل برخی کفار که می گفتند: چرا قرآن بر کس دیگری نازل نشده و بر محمد نازل شده است و خداوند جواب می دهد: مگر آن ها رحمت خدا را قسمت می کنند ؟
چرا که پیامبری رحمت خدا است و خداوند خودش بهتر می داند که به چه کسی بدهد. هدف از القاء وحی این است که بندگان را از روز دیدار انذار دهند.
تلاق روزی است که با هم دیدار می کنند. یکی دیگر از اسماء قیامت یوم الجمع است، خداوند همه را درآن روز جمع می کند. همه همدیگر را می بینند به دیدار همدیگر می روند و از یک طرف انسان به دیدار خدا و ملائکه می روند. پس آن روز، روز سختی است که باید در مورد آن انذار داده شود.
يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖلَا يَخْفَىٰعَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚلِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖلِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ( 16 ) روز تلاقی روزی است که هیچ کس نه خودش و نه عملش و نه نیتش مخفی نمی ماند. روزی است که همه بارزند. هیچ چیزی از نیات و اعمال آنها بر خدا مخفی نیست و خدا آگاه تر است از آنها به اعمالشان.
در این صحنه ندا می آید: (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ) امروز ملک و فرمانروایی از آن کیست ؟
همه ساکت می شوند. در گلو حبس می شود از ترس و هیبت .خداوند خودش پاسخ می دهد (لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)ملک آن روز برای خداوند است که هیچ شریکی ندارد و آن جا ثابت می شود و او قهار است و هرچه حکم کند اتفاق می افتد.
الْيَوْمَ تُجْزَىٰكُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ ۚلَا ظُلْمَ الْيَوْمَ ۚإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ( 17 )روز تلاقی روزی است که هر نفسی در برابر کسبش مجازات می شود. پس اول و آخر این کسب انسان است که او را روانه بهشت یا جهنم می کند بر اساس آن چه کرده پاداش یا مجازات می شود.در آن روز هیچ ظلمی نیست حتی به اندازه ذره ای از جانب خداوند ظلم صورت نمی پذیرد.
یکی از صفات خدا سریع الحساب بودنش است . خیلی سریع به حساب بندگانش می رسد. از حضرت علی (ع) پرسیدند که این همه خلق را چگونه به حسابشان می رسد ؟ ایشان فرمودند: همان گونه که در دنیا روزی داده می شوند آن جا اعمالشان محاسبه می شود.

پس از بیان روز قیامت به عنوان روزی که همه در پیشگاه خدا حاضر می شوند. و در آن روز هر کسی مجازات عملش را دریافت می کند وهیچ ظلمی به هیچ کسی صورت نمی گیرد. در ادامه آیات خداوند رسولش (صلی الله علیه وسلم) را خطاب میکند:

وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ ۚمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ ( 18 ) يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ( 19 ) وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ ۖوَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ ۗإِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ( 20 )

و آنها را از آن روز قريب‌[الوقوع‌] بترسان، آنگاه که جانها به گلوگاه مى‌رسد در حالى که اندوه خود را فرو مى‌خورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد. ( 18 ) [خدا] نگاههاى دزدانه و آنچه را که دلها نهان مى‌دارند، مى‌داند. ( 19 ) و خداست که به حق داورى مى‌کند، و کسانى را که در برابر او مى‌خوانند [عاجزند و] به چيزى داورى نمى‌کنند؛ در حقيقت، خداست که خود شنواى بيناست. ( 20 )

و بیم بده انسان ها را از روز«آزفۀ» یعنی روزی که به انسان خیلی نزدیک است وقتی این روز بر پا می شود با حوادث خاصی همراه است. در شان همین روز در ابتدای سوره حج می خوانیم:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚإِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ( 1 ) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰوَمَا هُمْ بِسُكَارَىٰوَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ( 2 )

« ای انسان ها تقوا پروردگارتان را پیشه کنید زیرا شما روز بسیار سختی در پیش دارید. آن روز بسیارسخت با زلزله همراه است. لرزش بسیار شدید که هر زن شیردهی فرزندش را رها می کند.

«مرضعة» حالتی است که زن پستانش در دهان کودک است وحالتی بسیارعاطفی است، در این حالت، زن کودکش را از شدت ترس و وحشت رها میکند.

و هر زن بارداری از شدت فشار و سختی آن روز وضع حمل می کند. مردم را در حالت مستی می بینی در حالیکه آن ها مست به ماده مسکر نیستند تنها چیزی که آن ها به این حالت درآورده شدت عذاب است.

از طرفی زلزله، از طرفی سوختن دریاها، کوه ها به مانند گرد و غبار در هوا پخش می شوند، مردم مانند پروانه ها در هوا معلقند.

این روز سخت است که خداوند می فرماید: شخص از برادرش، مادر، همسر و فرزندش فرار می کند و فقط نجات خودش برایش مهم است واهمه آن قدر زیاد است که فکرش جای دیگر نمی تواند مشغول کند پس این روز قابل اندرز است پس پیامبر آن ها را روز نزدیک بیم بده.

در آن روز نفس در گلو مانده است یا به تعبیرقرآن قلب به هنجره رسیده است. این وضعیت در صحنه های سخت هم بوجود می آید. در جنگ احزاب وقتی گروه ها به طرف مدینه سرازیر شدند برای جنگ با مسلمانان، خداوند وضعیت مسلمانان را اینگونه وصف می کند: (آن هنگامی که لشکریان دشمن از هر طرف به سوی شما روانه شدند از ترس چشمان شما به یک سو کج شده بود و قلب ها به گلویتان رسیده بود.) پس وقتی در دنیا چنین چیزی پیش می آید در آن روز به مراتب سخت تر خواهد بود.

إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ

«کَظَمَ» در لغت یعنی زمانی که مشکی را پر از آب کنیم ودهانش را با طنابی ببندیم تا آب از آن بیرون نریزد. این معنی کَظم است و کاظم یعنی کسی که این کار را می کند. و این اصطلاح را در مورد کسی که خشم خود را کنترل می کند به کار می برند.

در آن روز نیز ترس آنها اینگونه است، در حالی که ترس و بغض گلویشان را گرفته و پر از خشم و ترس و بغض هستند نمی توانند آن را خالی کنند و خشم و ترس در درون آنها می ماند.

مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ.

در آن روز برای انسان های ظالم هیچ دوست صمیمی نیست.

حمیم: به آب جوشان جهنم نیز گفته می شود، اصل و ریشه ی آن به معنی گرماست. به دوست گرم و صمیمی و افرادی که رابطه ی دوستی گرمی دارند حمیم می گویند. در اینجا منظور این است که دوست گرم و صمیمی ندارند که به دادشان برسد و با آنها همدردی کند.

وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ.

وهیچ شفاعت کننده ای هم نیست که از او اطاعت شود.

شفاعت از ریشه (شفع) می باشد و شفع یعنی دو تا بودن که در مقابل آن (وتر) است. وتر یعنی تک بودن.

اگر کسی به تنهایی از عهده کاری بر نیاید و کسی در کنارش قرار گیرد و مشکلش را حل کند، آن شخص می شود شفیع. در دنیا هم وجود دارد به عنوان مثال کسی که به مشکلی بر می خورد و شخص دیگری از طریق واسطه شدن به او کمک می کند و حمایت می کند تا مشکلش حل شود.

خداوند در آیه 85 سوره نساء می فرماید: مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا ۖوَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا.

هر کسی که شفاعت خوب کند خداوند به او خوبی و ثواب می دهد. و هر کسی که شفاعت به بدی کند جزایش را خواهد دید.

در آیه فوق منظور شفاعت در این دنیا می باشد.

در آن دنیا اذن واجازه شفاعت دست خدا است.

در جایی خداوند می فرماید: شفاعت کنندگان نمی توانند شفاعت کنند.

در قرآن خداوند به صراحت فرموده: افرادی هستند که شفاعت در مورد آن فایده ای ندارد. اما این افراد چه کسانی هستند؟

در پایان سوره مدثر خداوند می فرماید: مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ( 42 ) قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ( 43 ) وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ( 44 ) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ( 45 ) وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ( 46 ) حَتَّىٰأَتَانَا الْيَقِينُ ( 47 )فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ( 48 )

اصحاب یمین از اهل جهنم می پرسند چه شد که به آتش جهنم افتادید؟

یک علت این بود که ما اهل نماز نبودیم، افراد گرسنه اطراف خود می دیدیم ولی توجهی نمی کردیم و اگر در مجلسی ضد خدا و رسولش صحبت می شد ما مشارکت می کردیم و قیامت را تکذیب می کردیم تا این که یقین و مرگ سراغ ما آمد و فهمیدیم چه حق است.

خداوند بعد از بیان این جرم ها که از زبان مجرمین هست، می فرماید: اینان کسانی هستند که شفاعت برای آنها سودی نمی دهد.

پس نتیجه می گیریم که شفاعت برای کسی خواهد بود که اهل نماز باشد، اهل انفاق و صدقات باشد، علیه خدا و رسول اقدام نکند و قیامت را تصدیق کند.

حال این سؤال پیش می آید که اگر شخص دارای این صفات باشد پس چه نیازی به شفاعت دارد؟

در شفاعت چند جنبه مطرح است یک جنبه آن شخصی است که برایش شفاعت می شود، جنبه ی دیگر آن عزتی است که به شفاعت کننده داده می شود.

شفاعت برای مسلمانانی است که اعمال خوب دارند ولی نقصی در پرونده اعمالشان موجود می باشد که با شفاعت جبران می شود و شفاعت عظمی مربوط به صحرای محشر است و آن وقتی است که مردم سرگردان هستند در روزی که 50 هزار سال طول می کشد، مردم به پیامبران رجوع می کنند و همه رد می کنند در نهایت به نزد حضرت محمد(صلی الله علیه وسلم) می آیند ومی خواهند که از خدا بخواهد که حساب شروع شود.

پیامبر(صلی الله علیه وسلم) می فرمایند: من به بارگاه خدا می روم و به سجود می افتم، سجودی بسیار طولانی؛ و در آن سجود اذکار و تسبیحاتی می گویم که در حال حاضر نمی دانم، بعد از آن سجده طولانی ندا می آید که ای محمد (صلی الله علیه وسلم) سرت از سجده بلند کن و حرف بزن که شنیده می شوی و شفاعت کن که شفاعتت قبول می شود.

این شفاعت کلی برای شروع حساب و کتاب است.

جنبه دیگر شفاعت برای افزایش درجات می باشد به این صورت که شخص صاحب درجه است و برای رفتن به درجات بالاتر شفاعت می شود.

پس شفاعت را نمی شود انکار کرد ولی به معنی پارتی نیست و نمی توان مجرمی که هیچ عمل خیری ندارد و روانه جهنم می باشد را با شفاعت روانه بهشت کرد.

يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ( 19 )

خداوندی که آن جا حکم می کند وهمه امور به او بر می گردد، می داند آن جا خیانتی که چشم می کند. تنها خداست که کاملا احاطه علمی دارد و می داند چشم نگاهش، نگاه امانت بود یا خیانت.

و آن چه که سینه ها در خود مخفی می کنند را می داند. وقتی مشرکین گفتند: شما مخفی صحبت کنید تا خدای محمد نشود. خداوند فرمود: شما خواه مخفی یا خواه آشکار صحبت کنید خداوند از آن چه در سینه ها هست با خبر می شود.

وقتی همسر یکی از صحابی به خانه پیامبر(ص) آمد و از شوهرش شکایت کرد حضرت عایشه درون خانه بود و قسمتی از سخنان را می شنید و قسمتی را نمی شنید. خداوند فرمود: یقینا خداوند شنید و اجابت کرد شکایت آن زنی که با تو گفتگو می کرد در مورد همسرش، حضرت عایشه فرمود: پاک و منزه است آن خدایی که قوه شنوایی اش همه عالم را برگرفته من درون خانه و نزدیک بودم ولی همه را نمی شنیدم ولی خداوند از بالای عرش شنید و اجابت کرد.

وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ ۖوَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ ۗإِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ( 20 )

خداوند به حق قضاوت می کند چون خودش و قولش حق است. وغیر از خدا در آن روز هیچ کس هیچ قضاوتی نمی کند.آن جا حق قضاوت فقط با خداوند است و فقط به حق قضاوت می کند. بی تردید خداوند بسیار شنوا و بیناست.

بیان شد که الله (جل جلاله) به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) دستور داد که نزدیک شدن قیامت را به مردم انذار دهد، همچنین اوصاف قیامت را بیان فرمود.

بعد از این بیانات خداوند با اسلوب سؤال در قالب سرزنش در خطاب به مشرکینی که با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) از در عناد و لجاجت وارد شدند و او را تکذیب کردند می فرماید:

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ ۚكَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ ( 21 )



بعضی اوقات انسان به موقعیت خودش مغرور می شود و فکر می کند که همیشه در آن وضعیت باقی می ماند، به عنوان مثال اگر خداوند به او مال و ثروت داد فکر می کند که همیشه ثروتمند باقی خواهد ماند، یا اگر دارای قدرت و منصب باشد فکر می کند که قدرتش دائمی است، بعد از این تفکرات فکر می کند که قوی ترین افراد روی زمین است و کسی نمی تواند این قدرت را از او بگیرد.

این افراد نیاز دارند که از آنها پرسیده شود آیا خداوندی که قوی تر از شما را به خاطر نافرمانی از بین برد نمی تواند شما که ضعیف تر هستید را مجازات کند؟

در اینجا نیز خداوند قریش و کفار را متذکر می شود به اقوام قبل از خودشان، قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و اقوام دیگر که از آنها خیلی قوی تر بودند ولی خداوند آنها را با آب، باد، صاعقه و ... از بین برد. پس باید بر حذر باشند که به سرنوشت آنها دچار نشوند.

ترجمه آیات: آيا در زمين نگرديده‌اند تا ببينند فرجام کسانى که پيش از آنها [زيسته‌]اند چگونه بوده است؟ آنها از ايشان نيرومندتر [بوده‌] و آثار [پايدارترى‌] در روى زمين [از خود باقى گذاشتند]، با اين همه، خدا آنان را به کيفر گناهانشان گرفتار کرد و در برابر خدا حمايتگرى نداشتند.

پس آنچه که انسان را هلاک می کند گناه است. خداوند بارها در قرآن فرموده که به واسطه گناهشان آنها را گرفتیم. پس وقتی انسان متوجه شد کاری که انجام می دهد گناه است باید هرچه سریع تر دست از گناه بکشد. زیرا ممکن است عقوبتی در دنیا یا آخرت به او برسد.

خداوند در قرآن می فرماید: (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ) ذاریات 50

به سوی خدا فرار کنید، فرار از معصیت، از عذاب، از فتنه و ... باید به سوی خدا فرار کرد نه از خدا.

در آیه 22 خداوند علت هلاکت آنها را مفصل تر بیان می فرماید:

ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ ۚإِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ( 22 )

این عقوبت به این دلیل است که پیامبران خدا با آیات واضح و معجزات به سوی آنها آمدند ولی بجای اینکه ایمان بیاورند کفر ورزیدند پس خداوند هم آنها را گرفت. قطعا خداوند از قدرت بسیار زیاد برخردار است و عقوبتش بسیار شدید است.

خداوند وقتی می گیرد، سخت می گیرد. در حدیث آمده ( خداوند به ظالم مهلت میدهد ولی وقتی می گیرد رهایش نمی کند)

بعد از بیان این مطالب خداوند به صورت مفصل داستان موسی (علیه السلام) و فرعون را بیان می کند.

موسی (علیه السلام) از طرف خداوند مأمور شد که با دلایل متعدد فرعون را از عذاب خدا بترساند. خداوند می فرماید: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَىٰتِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ (اسراء 101) ما به موسی 9 آیه آشکار دادیم. ولی فرعون به هیچ کدام توجه نکرد. کفار مکه هم همان عکس العملی را در پیش گرفتند که فرعون در برابر موسی در پیش گرفت. به دلیل شباهت قصه موسی و فرعون با وضعیت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) با کفار قریش خداوند آن را بیان می کند تا هم باعث تسلی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) شود و هم کفار عبرت بگیرند.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰبِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ (23) إِلَىٰفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ (24)

در اینجا خداوند با (لام) قسم آیه را آغاز می کند ( وَ لَقَد ارسَلنا...) تا بگوید که این قصه ها واقعی است و افسانه نیست. زیرا برخی می گفتند که قصه های قرآن افسانه است.

قطعا ما موسی را فرستادیم با آیات مختلف. از جمله مهمترین آیات موسی (علیه السلام) دست و عصایش بود که به عنوان دو برهان قطعی بر نبوتش همیشه همراهش بود.

در کنار این دو، آیات دیگری نیز بود. خداوند در آیه 133 سوره اعراف می فرماید:

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ. ما نيز بر آنها نشانه‌هايى آشکار و گوناگون چون طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون فرستاديم.

اینها آیاتی بود بر حقانیت موسی که در آن عذاب بود و آنها از موسی می خواستند که: ای موسی از پروردگارت بخواه که این عذاب را دور کند و ما هم تو را تصدیق می کنیم. اما وقتی خداوند این عذاب ها را برطرف کرد باز هم راه تکذیب را در پیش گرفتند.

(وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ)

برخی گفته اند منظور از ( سلطانٍ مبین) تورات است. سلطان به معنی سلطه یعنی دلیلی که خیلی محکم باشد. از بین آیات، دست و عصای موسی قوی تر بوده اند. پس منظور از سلطان، دست و عصای موسی است و منظور از آیات بقیه معجزات می باشد.

(إِلَىٰفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ)

( موسی را با آیات و دلایل محکم فرستادیم) به سوی این افراد:

فرعون: که صاحب جاه و منصب و قدرت بود.

هامان: که وزیر فرعون بود ولی وزیر بدی برای او بود. بدترین مشورت ها را هامان به فرعون می داد.

قارون: که صاحب مال و ثروت فراوان بود.

به طور کلی خداوند موسی (علیه السلام) را به سوی صاحبان زر و زور فرستاد و معمولا این افراد هستند که در برابر خدا قد علم می کنند، چوندر جامعه برای خود مصلحت هایی دارند که به خطر می افتد.

همه ی آنها به موسی دو تهمت زدند: ساحر و کذاب. این تهمت ها بین همه ی اقوام بوده است.

كَذَٰلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ . أَتَوَاصَوْا بِهِ... ذاریات 51-52

بدين سان بر کسانى که پيش از آنها بودند هيچ پيامبرى نيامد جز اينکه گفتند: «ساحر يا ديوانه‌اى است.» آيا همديگر را به اين [سخن‌] سفارش کرده بودند؟

آنها می دیدند که پیامبران با این دعوتی که می دهند و با حجت محکمی که دارند قلب و مغز مردم را تسخیر می کنند و تنها چیزی که می توانند به پیامبران نسبت بدهند سحر است چون سحر بر مغز و دل تاثیر می گذارد. اما وقتی شخصیت پیامبران با ساحران مقایسه می شود مشخص می شود که آنها ساحر نیستند زیرا ساحران معمولا از کثیف ترین افراد جامعه هستند که از پست ترین راه نان می خورند و بیشترین رذایل اخلاقی را دارند. ولی کسی که به اعتراف خودشان بر خلق عظیم می باشد آیا می تواند ساحر باشد؟

سپس خداوند می فرماید ( أتواصوا به ) آیا همدیگر را به این امر سفارش کرده اند؟ یعنی قوم نوح به عاد و قوم عاد به ثمود تا زمان پیامبر ( صلی الله علیه وسلم) و الان نیز هست.

فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ ۚوَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ( 25 )

وقتی موسی (علیه السلام) به نزد این سه نفر آمد باحقی که از جانب ما (پروردگار) بود آنها گفتند: فرزندان کسانی که به موسی ایمان می آورند را بکشید و زنانشان را زنده نگه دارید (تا ذلیل شوند) اما نقشه کفار جز در نابودی نیست.

کسی که در مقابل خدا قرار گرفت نابود خواهد شد. فرعون با آن جبروتش چند روزی بیش دوام نیاورد. و همه را خداوند از بین برد.

بحث به جایی رسید که خداوند متعال برای تسلی رسول الله (صلی الله علیه علیه وسلم) درپی مشکلاتی که درامر دعوت برایش پیش آمد به بیان قصه موسی با فرعون پرداخت. چون شباهت این دو به هم زیاد است. خداوند موسی (ع) را با آیات آشکار به سوی فرعون و هامان و قارون فرستاد.

آن ها ابتدا سعی به شکستن شخصیت موسی (علیه السلام) نمودند. با تهمت هایی همچون ساحر و دروغگو زیرا می دانستند وقتی مردم در مورد شخصیت دعوتگر به شک افتادند، دعوتگر شکست می خورد. ابتدا به او لقب ساحر زدند. پس از آن در مردم ارعاب ایجاد کردند که هر کس به موسی ایمان آورد به همراه فرزندانش کشته می شود.

خداوند در مرحله بعد نقل می کند: که فرعون چه نقشه ای برای موسی داشت.

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰوَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ( 26 )

فرعون گفت: بگذارید مرا تا موسی را بکشد وبگذار تا خدایش را بخواند زیرا من می ترسم که او دینتان را عوض کند ودر زمین فساد کند .

حال این سؤال پیش می آید که: مگر مانعی بود که فرعون می گوید بگذارید تا موسی را بکشم؟

مفسرین در جواب چند احتمال را مطرح می کنند: یک احتمال ممانعت اطرافیان فرعون می باشد که به فرعون می گفتند کاری به کار موسی نداشته باش ولی فرعون اصرار می کرد که بگذارید موسی را بکشم. احتمال دیگر این که فرعون می دانست طرفش بر حق است برای همین می ترسید و بهانه می کرد شما نمی گذارید. فرعون می گوید: من موسی را می کشم و بگذارید خدایش به دادش برسد. این نهایت گستاخی او را در مقابل الله نشان می دهد .

اما دلیل خودش را برای کشتن موسی را اینگونه مطرح می کند: که من می ترسم دین شما را عوض کند.

یکی از سیاست هایی که مستکبرین و دیکتاتورها در پیش می گیرند سوء استفاده از احساسات دینی مردم می باشد. خواسته های خود را در قالب دین بر مردم تحمیل می کنند و اگر مصلحی بخواهد جلو آنها را بگیرد می گویند مواظب باشید که این شخص می خواهد دین شما را عوض کند و با این ترفند ها سعی می کنند مانع راه دعوت شوند.

فرعون می گوید من می ترسم دین شما را عوض کند و نمی گوید دین من را و خودش را محافظ دین و مذهب مردم می داند.

دلیل دیگرش برای قتل موسی این است که که او در زمین فساد راه می اندازد. کسی که خودش مفسد است این تهمت را به موسی می زند که برای رفع فساد آمده است.

وقتی انسان در منطق و استدلال کم بیاورد متوسل به زور می شود. خداوند در سوره شعرا مکالمه موسی و فرعون را ذکر می کند.

قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ( 23 ) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ۖإِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ ( 24 ) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ( 25 ) قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ( 26 ) قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ( 27 ) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا ۖإِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ( 28 ) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ( 29 )

فرعون به موسی گفت: این رب العالمین که تو می گویی کیست؟موسی فرمود :رب العالمین کسی است که مالک ان چه است که در آسمان و زمین است. وقتی جواب موسی را محکم دید سعی کرد او را در برابر اطرافیان کوچک کند و گفت ببینید چه می گوید. موسی (علیه السلام) ادامه داد: او هم پروردگار خودتان است و هم پروردگار اجداد شما. در این جا فرعون او را دیوانه نامید موسی ادامه داد: او پروردگار مشرق ومغرب وبینشان است اگر عقل دارید.

در نهایت فرعون گفت: اگر دست از این کارت نکشی من زندانت میکنم . اما موسی (علیه السلام) به دعوت ادامه داد و در نهایت خداوند او را در برابر فرعون و دربارش پیروز گرداند.

پس کسی که در منطق و استدلال کم بیاورد متوسل به زور می شود.

وَقَالَ مُوسَىٰإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ( 27 )

در مقابل نقشه فرعون موسی پناه به خدا می آورد و گفت: قطعا من پناه می برم به پروردگار خودم و پروردگار شما.از شر هر متکبری که ایمان به روز حساب ندارد

در سوره فلق پروردگار به ما می آموزد که مخلوقاتی که آفریده امکان دارد در بین شان شرارت باشد و ممکن است به ما آسیب برسانند و تنها راه دفعش الله است .

فرعون متکبر است و برایش مهم نیست حق و حقیقت چیست و باوری نسبت به قیامت در وجودش نیست. پس هر شری از دست او بر می آید.

(أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ) زمر36

آیا خداوند کفایت کننده بندهاش نیست؟ خدا کفایت می کند به شرطی که انسان با احساس نیاز به او رو بیاورد.

پس از آن خداوند قصه مردی از آل فرعون را بیان می کند.

وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ ۖوَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ ۖوَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ ۖإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ( 28 )

و مردی مؤمن از آل فرعون گفت (اسمش طبق سنت غالب قرآن ذکر نشده چون مهم کار فرداست) که به خاطر مصلحت هایی ایمانش را کتمان می کرد.

عده ای از اهل تفسیر می گویند از سیاستش بود که ایمانش را کتمان می کرد نه از ترس او مصلحت اندیش بود برای همین کتمان می کرد ایمانش را.

وقتی فرعون خواست موسی را بکشد گفت: شما می خواهی کسی را بکشی که تنها جرمش این است که گفته پروردگارم الله است. کسی که می گوید پروردگارم الله است. به اندازه کافی معجزات آورده و مشخص است بر حق است. بعد می گوید (چرا او را بکشی) اگر دروغگوست دروغش به خودش بر می گردد. چون اگر کسی به خدا نسبت دروغ دهد وخود را به دروغ پیامبر معرفی کند به شدت از طرف خدا با او برخورد می شود و هم مردم از او فاصله می گیرند.

اما اگر اتفاق دوم رخ داد و موسی انسان راستگو بود برخی از منافعش نصیب شما هم می شود. پس این جا عاقلانه برخورد کنید.

(شبیه این امر برای ولدین مغیره یا عتبة ابن ربیعة پیش آمد. وقتی قرآن را شینید گفت محمد را رها کنید. اگر دروغگوست دیگران هستند که دروغش را پیدا کند اما اگر راست گفت شرفش شرف قریش خواهد بود.)

در ادامه آیه قانونی را اعلام می کند که هر کسی مسرف و کذاب باشد خدا هدایتش نمی کند موسی هم اگر مسرف و کذاب باشد خدا هدایتش نمی کند.

يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا ۚقَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰوَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ( 29 )

در ادامه می گوید: ای قوم امروز شما در زمین غالب هستید هم ملک دارید و هم قدرتمندید ولی اگر با خدا در افتادید و خدا خشمش را شامل شما کرد چه می کنید. اگر عذاب خدا به سراغ ما آمد آیا کسی هست که در برابر این عذاب به داد ما برسد؟ در جواب فرعون گفت: من به شما راهی را نشان نمی دهم جزء آن راهی که خودم فکر می کنم حق و درست است و تنها راهی که من شما را به سوی آن دعوت می کند راه رشد و ترقی است اگر همین گونه در برابر من سر تعظیم فرود بیاورد و پرستش رب العالمین را نکنید رشد و ترقی می کنید.

وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ( 30 )

آن شخص وقتی دید فرعون نصیحت نمی پذیرد رو به قومش کرد و گفت: ای قوم من، می ترسم با لجاجت فرعون عذابی که خداوند بر اقوام قبلی نازل کرده بر شما هم نازل کند. شما فکری به حال خودتان کنید اینگونه نباشید که فقط رأی رأی فرعون باشد. شما خود مسئولیت اعمال خودتان را بر عهده دارید. ولی آنها حاضر نشدند که به نصایح شخص گوش کنند.

خداوند می فرماید: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚإِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (زخرف 54)

فرعون قومش را استخفاف می کرد و آنها را پست بار می آورد. تا همیشه حالت نوکری داشته باشند و فکرشان را به کار نیندازند. نتیجه استخفاف این است که همیشه شخص بنده افراد مستکبر می شود

خداوند با اینکه فرعون را مفسد معرفی می کند، اما قومش را نیز فاسق می نامد. آن ها باید شورش کرده و حرفشان را می زند که نزدند.

در نتیجه این شخص مؤمن رو کرد به قومش و آنها را بیم داد:

وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ( 30 ) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ۚوَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ( 31 )

عذابی که شما را می ترسانم عذابی است که بر سر قوم ثمود و عاد آمد. این اقوامی که با عذاب از بین رفتند کسی تصور نکند که خدا ستم کرده. خداوند سنتش این است که وقتی نعمتی به قومی داده آن را عوض نمی کند مگر زمانی که خود قوم اقوام به تغییر نعمت کند. اگر انسان شکر نعمت را به جا آورد نعمت زیادتر می شود.

پس خداوند اراده ظلم به بندگانش ندارد و نخواهد داشت.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

..............................................
چکیده کلاس تفسیر شیخ علی جلالی
منبع: انجمن خیریه اهل سنت بندرعباس
بازديد:1128| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت