« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ای جزیره ی من پاست میدارم | مجله شیخان 13 بهمن 1393
ای جزیره ی من پاست میدارم

جزیره ی من چون نهنگی به دل اقیانوس هند آرام گرفته و تسلیم آبهای گرم خلیج فارس گشته ،

در غروب های سرخ فرو می رود تا از طلوع رنگین کمان صبح سر به افق بلند کند واینگونه دایره گردش، افتاب به محور جزیره من ارزانی بخشیده ،

گاهی در جزیزه من خشونت افتاب به جایی میرسد که پیشانی مردان دریای من چون تل ماسه های بیابانهای برهوت مواج گشته تا از عرق جبین شان نانی حلال ازدل دریا و خشکی به چنگ بیاورند.

دیر زمانیست مردان ما بر این بوم خانه از کاه وگل بنا کرده اند ،

در کوچه های گرم ما، به زیر سایه باریک دیوارها ، جای قدم های خسته کودکان دیروز باقیست ،

وقتی به ساحل خیره می شوم ، جای تکرار قدم های مردان صیادی می بینم که در پی امرار معاش به پای جزیره ما مهرتحمل سختی کار وتلاش حکاکی کرده اند،

گاهی صدای خروش دریاها و نهیب طوفان ها، جان مردان ما را به زیر صخرهای سخت مدفون می کرد یا جسم های بی جان مردان خاک من چون قایقی به گل نشسته، جلو دیده ی منتظران ساحل پهلومی گرفت ،

صدای آه دلتنگی ها هم به کناره ی سفره ی خالی کودکان یتیم می رسید ،

تحمل بیوه زن های مومنه که زیر لب فریادهای صبر به دل حیا و شرف خویش می سپردند ودر اندیشه های ژرف خویش به فکر خواب کودکان یتیمی بودند که بعد از آن چگونه گرسنه بر بالین خواب، سرگذارند ،

ای جزیره من پاست می دارم به طنین بانگ موذن ها ی تو ، دل خوشم ،

درخشش وضوی عبادت به سوی قبله ی رحمت، با وقارصفوف مردان زحمتت را دوست دارم ،

ای کودکان جزیره من به کوچه های بازی و به زیر سایه ی گرم جنوب مهربان باشید ،

به ساحل شنزارها بازی کنید و در شفق های صبح، همت را آغاز کنید و با افق های غروب آرام گیرید ،

به گردش روزگارما، سختی ها و خوشی ها چون تورهای صیادان گره ناگسستنی است،

آن تورها گاهی به دل صخرهای سخت پاره میگردند و گاهی به زنبیل های ما طعام و وفور نعمت بخشیده اند ، تا الله رحمان چه بخواهد.

.............................
نویسنده: یوسف نورایی
بازديد:1168| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت