« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

از دل بناهای تاریک تا شگفتی های نور اعجاز | مقالات 23 بهمن 1393
از دل بناهای تاریک تا شگفتی های نور اعجاز

اگر بخواهیم از هر پنجره ای به درون تاریخ سفر کنیم با عقول و عواطفی از بشر روبرو میشویم که از فرهنگ و تمدن بکر آن ملت و قومی که درقرون متمادی زندگی میکردند سخن خواهد گفت

شاید افکار و امیال و عقاید افراد بشری در نقل جزئیات تاریخی مداخله کرده باشد و لیکن تاریخ در کل ساختمان تنومندی دارد که نمی توان به ستون های محکم آن دست زد و الا به عقول صالحه تعدی خواهد شد و ساختمان تاریخ فرو خواهد پاشید. و این را هرگز افراد بشری در هیچ برهه ای از زمان نپذیرفته و نخواهند پذیرفت،

با این وصف ،به تجزیه و تحلیل نوین ازکلمه عقل و عواطف قلبی اعراب قبل از اسلام و بعد از اسلام بر مبنای اشعار و رسوم این قبایل سخن خواهیم راند و از فصاحت و بلاغت کلامی خواهیم گفت.

در اخبار به کرات میخوانیم که قوم عرب از حافظه بی مثالی بهره مند بودند اما نخست به جوانب و جایگاه عقل و قلب که هر یک با طبیعت و سرشت آدمی ترکیب شده و تمدنی نوین ایجاد نموده اشاره ای خواهیم داشت و سپس از تاثیر این دو قوه در شکل گیری اجتماع خیر و شر خواهیم گفت.

وقتی وارد مقوله ای بنام شر میشویم ناگزیریم به وضع رسوم قبایل قبل از اسلام سری بزنیم که چگونه اقیانوس احساس بادیه نشینان عرب در لابه لای حوادث و اتفاقات، متلاطم گشته، گاهی به جان فرزند دختر هتک حرمت شده تا جایی که زنده زنده به خاک گورستان دفن می شدند و با غیرتی که بر اثرجهل اما درتصمیم بسیار جدی ،تیز و برّان عمل میکردند.

باید عمق تجلی طعن الفاظ و اشعار و بیان اعراب در شخصیت های کاذب افراد جستجو کرد ، که چگونه عاطفه فرزندی را از دل پدر می ربود، افراد بشری که نسبت به فرزند یک نوع احساس عاطفی دارند و این تنها مربوط به انسان نیست.

خوب است که ازسبک لباس اعراب حرفی به میان آوریم و از عقال بر سر اعراب آغاز کنیم تفسیری که از عقال در اخبار وارد شده این است که کلمه عقل از عقال سرچشمه گرفته و آن طناب یا گرهی بود که اعراب برای جلوگیری از طغیان شتران از آن استفاده میکردند

عقل قوه ایست که بشر را از سایر مخلوقات ممتاز نموده و همانطور که اعراب عقال بر سر میگذاشتند چرا که جایگاه عقل در رأُس احساس میشود و ابزار احساسات و مشاهدات ما مثل بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی به قوه تفکر و عقل نزدیکتر است تا بتوان به تصمیمی که درچهارچوب عقل اتفاق می افتد به سلامت به قلب برسد و از طغیان آدمیان و در محافظت از خود بوسیله قوه عقل بر قلب مسط گردند، این سلسله مراتب در همه آدمیان مشهود است

با این مقدمه وارد تفحص و کنکاش اشعار اعراب قبل از اسلام میشویم که نمادی از رسوم جاهلی که از آن دو قوه بهرمند بوده و در همه آدمیان هم نقطه اشتراک دارد میشویم و این به درک ما ازحوادث دهر و تاریخ اعراب، کمک خواهد کرد.

خوب است نخست نقطه نظر را به اشعار معلقات معطوف داریم و از گمانه زنی و قوه ی تخیل بادیه نشینان اعراب بی بهره نباشیم شاید با این کلید از پرده معمای فصاحت و بلاغت اعراب رو نمایی کنیم و به رونق دیگری برسیم که از آن بی خبریم.

البته تنوع طلبی و تخیل اعراب در اعتقادات آنها در پرستش و تنوع عدیده ی بت ها مبرهن است و اختصاص هر یک، به امر خیر وشر، خبر از آن میدهد که درشک و شبهه به پرستش بت ها می پرداخته اند.

شاید بت ها رنگ و نمادی از إقبال و شانس بوده که هرآن، بوسیله هر یک دست به امتحان و آزمایش میزدند مثلا با یک شعری در وصف شب وارد بحث شده که شاعری میگوید:

ولیل ،کموج البحر،أرخی سدولَهُ ........عليَّ، بانواع الهموم ، لیبتلي

یعنی چه بسیار شبهایی چون موج دریای ظلمانی باوحشت، انواع غم ها با من در افتاده اند تا که شکیبایی مرا بیازمایند

یعنی غم ها را امتحانی برای خویش میدانستند و گویا غم را دریا متلاطم می دیدند که باید برای رسیدن به ساحلی آرام از بسی امتحانات و حوادث که در طبیعت با آن روبرو می شوند بگذرند و معمای رسیدن به هدف را هر لحظه ،چیز جدیدی تخیل کرده و این چندگانگی خیالی، توجه اعراب هر لحظه به سمت و سویی جهت می داد و اساس اعتقادی تنها در تخیلات آنها خلاصه می شد و اشعار زیادی در همین خصوص سروده شده است البته نمی توان از ذائقه ی هنری و فن بیان اعراب چشم پوشی نمود

جای تامل اینجاست که باید در اجتماع و شب نشینی اعراب دقیق بود و به دنیای اشعار وارد شد و فن بیان و ذائقه ی هنری بین شعراء را جستجو کرد.

فن بیان و بلیغ شاعرانه شعراء چگونه احساسات حاضرین را ورق میزد که شمشیر و نیزه برای هجوم هر قبیله ای به قبیله دیگر یک افتخار سلحشورانه و قابل تحسین می دانستند مثلا در وصف شمشیر و نیزه شاعری بنام أعشی بیان کرده:

أصابهُ هُندُوانِيُّ،فأقصَدَهُ...............أو ذایلُ، من رماحِ الخطِّ، مُعتدِلُ

یعنی : شمشیر هندی در اصابت خطا نکرده یا نیزه ای محکم و سفت با قامتی راست که در دم جان می ستاند را اینگونه می ستاید

و در جای دیگر عنتره بن شداد در شعرش جنگندگی و فرز بودن در جنگهایش را اینگونه می ستاید و میگوید:

وحَلیلِ غانیهٍ ترکتُ مجدَّلاً..... تمُکوفریصتُه ،کَشدقِ الاعلَمِ

چه بسا شوهر زن زیبارویی، را کشته و رها کرده ام که گوشت وشانه و سینه او در هنگام ریختن خونش مانند صدای لب بالای شکافته ی شتر شنیده می شد.

ودرجای دیگرشعرش هم میگوید:

سَبَقَت یدایَ، لهُ، بعاجِلِ ضَربةٍ.....ورشاشِ نافذَةٍ،کَلونِ العندَمِ

یعنی با عجله ضربه ی عمیق و کاری به او زدم که از جای زخم او خونی سرخ مانند عندم جاری شد

از خلاصه ی متن یک شعری نمی توان از تمام ابعاد و اعماق عاطفی بادیه نشینان عرب سخن گفت ولی در یک نگرش سطحی از چگونگی عنایت رسا به افتخارات مرسوم اعراب اشاره ای داشت و به جبهه ی عقلی و احساسی اعراب در بیان برد و باخت تاریخی شان اشاره ای نمود ،

اما یک تفحص عقلی با یک زاویه خاص، کار ستوده ای در برداشت تاریخی از زندگی بادیه نشینان اعراب نیست ولی میتوان الفبایی برای شروع دردنیای جستجو دانست به شرطی که زاویه دید را تا شعاع معتدل باز نموده البته با فرهنگ استدلال و باریک اندیشی.

اگر فردی جانش را در یک مبارزه در جنگ بین دو قبیله از دست می داد به عنوان جوانمرد یاد می شد و شعراء در وصف شهامت و شجاعت فرد تا به اعماق احساس در وصف و تشبیهی غلیظ در قالب اشعار با طبیعت می پیچاندند که هرکه می شنید تمام احساسات افراد را جذب کرده و در واقع یک اسارت به تمام معنا قلبی در اذهان شنوندگان ایجاد میکرد یعنی عمق بیان کاملا هنری در قلب به تصویر می کشید که گاهی با اصوات ترکیب گشته و آهنگ موزون دیگری ایجاد میکرد.

شکی نیست تعادل و تعامل چندین هنر جایی برای تامل به از دست دادن جانش برای بعضی از آدمیان باقی نمی گذارد مثلا شاعری در وصف ناقه ای به وقت غم و اندوهی که به سراغ قلبش آمده میگوید:

و إنِّی لأُمضِي الَهم عندَ احتضاره........ بعَوجَاءَ مِرقالٍ تروحُ، و تغتدي

وقتی غم و اندوهی بر من وارد شود آن را به وسیله سوار شدن بر شترلاغر و تندرویی که شب و روز راه می رود فراموش میکنم

با این خلاصه قلم را درغلاف کرده و دفتر ادیبان اعراب قبل از اسلام را بسته،تا ز اعجاز بگوییم که وقت تنگ است و سخن بسیار

با طلوع مکتب اسلام باز به مکه میرویم

پیمان برادری و برابری بین اقوام و قبیله ها بسته شد خصومتها به صلح و سازش مبدل گردید شمشیرها به غلاف ها رفتند تا به روزهای جشن وشادی در دست های مردان صلح بلرزند و نماد لطف و رحمت به زیر سایه ی اسلام به تسلیم شدگان بر حق ببخشند ،

بجای صدای خون صدای آرامش طنین انداز شد ، لطف رحمان در مکه به کوه نور بوسیله جبرئیل فرود آمد صدای اوج بیان و خواندن بود ، وحی بی خبر از مکیان بر قلب مطهر نبی الله نازل شد ،

به مدینه شاخه ها ی درخت خرما به هم گره زدند تا سایبانی برای صفوف نمازگزاران توحیدی شوند ، پنجه های مردان جنگی دیگر کودکان دختر را به خاک خفه نمیکرد، در میخانه ها بسته شد و پرچم سبز اسلام به اهتزار در آمد و پیام جلوه ی خوبی با صدای ارحنا یا بلال بر بام مسجد بلند شد،

صدای پای هجرت تا به نخلستان مدینه رسید ، لطف رحیم بین عموم آدمیان منتشرشد ، هرکه از راه به مکه رسید آرام نبود ،به در کعبه مهمان شد و اخبار غیبی بخواست نه سیاه و نه سفید نه فقیر و نه غنی همه را به تسلیم دعوت کرد،

و عقول عقلاء در حیرت و به ناچاری سرفرود آوردند ، به حکام وقت نامه ها رفت تا زنجیر اسیران باز گردد ،که به طلوع نور اسلام مشرف گردند ، بر قامت زینت زن ها پوشش حیا بر افراشته شد تا دیدگان در راه پیدا کردن حق گم نشود ،

به شهر مدینه قدمهای مبارک فرود آمد ،سال هجری آغاز شد ثانی اثنین اذهما فی الغار به شهر پیامبر تبسمی کرد داستان رفاقت آن دو به گوش کودکان مدینه رسید ، مکه ده سال تنها شد ، وقتی روز فتح فرا رسید ، به درون کعبه بت ها لرزیدند ،

بلال بر بام بلند کعبه بالا رفت و صدای آرامش گفته شد ، روزگار سختی تازیانه های اربابان جور و ستم به پایان رسید ، نصر من الله و فتح قریب محقق شد . جای پای نیزه به دستانِ شکنجه که به شکنجه گاههای مکه دل خوش بودند به دل تاریخ ستم پیوستند،

............................
نویسنده: یوسف نورایی
بازديد:3039| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت