« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ضرورت فراگيري قرآن | مقالات 2 خرداد 1394
ضرورت فراگيري قرآن

قرآن، كلام بدون ريب پروردگار حكيم است كه حسن ختام تمام نسخه‌هاي شفابخش آسماني بوده و بر خاتم رسل محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم نازل گشته است و با نزول آن ارتباط آسمان و زمين از طريق وحي به اتمام رسيده و خاتميت دين رقم خورده است. اين هديه‌ي بزرگ آسماني يادگار وحي و كلام معجز و حبل المتين خداوندگار هستي را ارج مي‌نهيم و گرامي مي‌داريم.

خداوند تبارك و تعالي در شبي مبارك، در شب قدر و منزلت، در شب اندازه‌گيري باورها و رفتارها، فرضيه‌ها و فريضه‌ها، هست و نيست‌ها و بايدها و نبايدها، قرآن را در طي تشريفاتي خاص بر پيامبر اسلام نازل فرمود. در دهه‌ي اخير ماه رمضاني كه بهار عمر محمد بن عبدالله به سن كمال يعني چهل سالگي وارد شده بود؛ در شبي كه به ميمنت كلام منزّل در آن، ارزشي بيش از هزاران ماه پيدا كرده بود و در صحنه‌اي كه گويا شاهد آن هستيم و مي‌بينيم توسط جمعي از ملائك به رهبري امين وحي (جبرئيل) صدر سوره‌ي علق در خلوتگاه حرا در اختيار نبي امّي قرار گرفت و بدينوسيله وحي آغازيدن گرفت و محمد رسول خدا گشت. از آنجايي كه اين پيام براي سالم گردانيدن انسانها از آفات شرك و جهل نازل شده بود، سراسر آن شب "سلام" معرفي گرديد و از آنجايي كه اين پيام آخرين عامل حيات معنوي انسانهاست حامل اين پيام (جبرئيل) "روح" ناميده شد. براستي اگر امر و نهي خداوندي نازل نمي گشت و انسانها در مسير "شدن" دستگيري نمي‌شدند، اگر حدودها تعيين نمي‌گشت و مرزبنديهاي لازم صورت نمي‌گرفت، سرنوشت اين موجود به كجا مي‌انجاميد؟

انسان همچون گياهي بي‌ريشه و بي‌ثبات در مسير تندبادها به اين سو و آن سو پرتاب گشته و آواره مي‌شد. قوه‌ي بصيرتش كور، قوه‌ي سمع او كر و سنگين مي‌گشت.در جهان‌بيني و تصورات سردرگم و حيران مي‌ماند و در سلوك و رفتار به بيراهه كشانيده مي‌شد.

خداوند حكيم كه به كم و كيف اين مخلوق جديد ـ كه او را شرف مقام جانشيني بخشيده بود ـ آگاهي دقيق و ظريفانه داشت (ألا يعلم من خلق وهو اللطيف الخبير) و از ازل مي‌دانست كه انسان خود به تنهايي توانايي دستيابي به هدايت را ندارد، خود عهده‌دار هدايت او گشت و فرمود: (إن علينا للهدي).

از همان شروع خلقت پيامبران را با توجه به نيازها و امكانات فرستاد تا در هر مرحله قسمتهايي از هدايت را كه مورد نياز بشر آن روز بود در اختيار آنها قرار دهند. هرگاه نيازمنديهاي جديد رخ مي‌نمود و انسان در امكانات به توسعه مي‌رسيد، خداوند پيامبري جديد را با دستوراتي جديد به سوي آنها گسيل مي‌داشت تا اينكه بشريت استعداد كامل دريافت و حفظ آخرين كتاب آسماني را دريافت. در چنين شرايطي قرآن به عنوان آخرين دستورالعمل زندگي انسانها فرو فرستاده شد.

در اين مختصر مناسب است به سه خصوصيت اين كتاب اشاره كنيم.

• اول اينكه قرآن كلام خداست و همه‌ي صفات خداوندگاري در آن است. به همان نسبت كه سخن بشري هميشه ناقص و محدود مي‌باشد، كلام خداوند كامل و شامل است. هميشه سخن، صفات سخنگو را دارد. كلام بيانگر دنياي متكلم است و حال و هواي او را دارد و رنگ و بوي او را. پس به همين دليل آنكه اهل قرآن مي‌گردد، آنرا تلاوت مي‌كند، فهم مي‌كند و به آن عمل مي‌كند، از جامعيت و شموليت برخوردار مي‌شود. بارزترين و زيباترين مصداق اين سخن همانا بهترين جماعت زمينيان، نسل تربيت يافته‌‌ي قرآن "اصحاب رضي الله عنهم اجمعين" مي‌باشند.

از شگفتيهاي تاريخ اين است كه چگونه امتي ناخوانده و ساده توانستند از لابلاي نصوص يك كتاب خارج شوند و مردم را از ظلمات به نور، از جهالت به علم، از بيراهه‌هاي گمراهي به صراط مستقيم هدايت كنند؟

• دوم اينكه اين كلام (تبياناً لكل شيء) آمده است. بيانگر و رشنگر هر چيزي. اين كلامِ آخرين، حتما مي‌بايست به گونه‌اي باشد كه بتواند بين ابديت دين و تغييرات و تحولات مستمر سازگاري و توفيق ايجاد كند. از اين رو حكم آنچه در گيرودار زمان تغيير نمي‌كند، تبيين آن به صورت نص واضح كه دلالت قطعي بر حكم دارند نازل گشت و آنچه متأثر به زمان و مكان است حكم آن منصوص نگشت بلكه ضوابط و قواعد كلي بيان گشت تا اهل تخصص بتوانند حكم آن را مناسب با شرايط زمان و مكان بيايند. به شرط اينكه آن حكم با مقاصد كلي شرع در تعارض نيفتد. اين حكيمانه‌ترين كاري بود كه مي‌بايست صورت مي‌گرفت، زيرا تعيين احكامي ثابت براي همه‌ي زمانها و مكانها دين را در حوزه‌ي جمود وارد مي‌كرد و دين را از همگامي با تغييرات باز مي‌داشت.

• سوم اينكه اين كتاب، كتاب هدايت است و انتظار ما نيز از اين كتاب بايد همين باشد. (هدي للمتقين) است. براي كسي كه اهليت و شايستگي داشته باشد اين كتاب دستگير و راهنماست. اين كتاب به تصحيح تصورات انسان پرداخته است. بهترين جهان‌بيني را ارائه مي‌دهد و آنچه را انسان در مسير هدايت و رسيدن به كمال نسبي بدان محتاج است برايش روشن مي‌گرداند. فهم اين موضوع در مقوله‌ي انتظار ما از دين بسيار جدي است. موضوع اصلي و محوري قرآن هدايت و ارشاد، دستگيري و راهنمايي است و اگر به مسائلي جز اين در قرآن اشارتي رفته است فقط تا آنجاست كه در خدمت هدف اصلي باشد.

نسل بي همتا و تربيت يافته‌ي قرآن (جيل قرآني فريد به تعبير سيد قطب رحمه الله) در تعامل با قرآن دوران را تسليم امر خداوند نموده، قلمرو وجود خود را فرمانبر حاكميت خداوند قرار داده بودند. أهواء و شهوات را بر اقليم دلهايشان تسلطي نبود و راه را بر شياطين انس و جن ـ كه در مسير ابتلاء و آزمايش به كمين نشسته‌اند ـ مسدود نموده بودند. بر اين باور بودند كه قرآن كلام خداست و سعادت و خوشبختي هر دو سرا در عمل به آن نهفته است. قرآن را به قصد عمل كردن گوش مي‌دادند و آن را مي‌فهميدند و در تأسي به استاد بزرگ خويش كه ستوده‌ي پروردگار بود و به مقام (إنك لعلي خلق عظيم) نايل شده بود همچون استاد خود كه اخلاقش قرآن بود (وكان خلقه القرآن) اهل قرآن گشتند و بهترين امتي شدند كه براي مردم ظهور و تجلي يافتند. (كنتم خير أمة أخرجت للناس)

سيد قطب رحمه الله در اين زمينه مي‌فرمايد: " آنان ـ گروه نخست ـ از زمره‌ي كساني نبودند كه قرآن را تنها به قصد فراگيري و بالا بردن سطح آگاهي مطالعه نمايند، بلكه براي چشيدن و لمس كردن و دريافت راهي براي زندگي آنرا تلاوت مي‌كردند. در ميان آنان حتي يك تن را نمي‌توان يافت كه قرآن را به قصد توسعه‌‌ي فرهنگ و اطلاعات عمومي جامعه تبليغ كند و تنها بدين منظور قرآن را بخواند و بياموزد، و يا براي ميهماني و گرد هم آمدن جهت مناقشه‌ي قضاياي علمي و فقهي كه بدان انبان خويش را پر كند ... بلكه تلقي آنان از قرآن تلقي دريافت فرمان خدا در جاي ويژه‌ي خود بود، براي توسعه‌ي موقعيت زندگي خود و نيز توسعه‌ي روحي و معنوي جمعي كه با آن زندگي مي‌كردند موقعيتي كه او و جماعتش را زنده نگه دارد. براي آنان فرماني بدون چون و چرا بود كه كه به محض شنيدن مي‌بايستي بدان عمل كنند همچنان كه سربازي فرمان را در ميدان نبرد دريافت مي‌كند و بدان عمل مي‌نمايد و به محض دريافت فرمان به فعاليت مي‌پردازد. و از ديگر سو در ميان ايشان حتي يك تن نيز يافت نمي‌شد كه فرماني صادر شود و اطاعت نكند، زيرا هر مسلماني وقتي فرمان خدا را مي‌شنيد با تمام وجود حس مي‌كرد كه از واجبات و تكاليفي است كه بر گردن اوست و بايد بدان عمل كند. پس حتي اگر ده آيه را هم مي‌شنيد بر خود لازم مي‌دانست همه را به خاطر بسپارد و بدان عمل كند. همانطور كه از حديث ابن مسعود رضي الله عنه بر مي‌آيد.

اينكه وظيفه‌ي ما چيست؟ آيا ما مي‌توانيم به صفاي درون و مقام رفيع و جايگاه برتر اصحاب برسيم؟ جواب در يك نگاه مثبت و در نگاهي ديگر منفي مي‌باشد. جواب مثبت است چون ما نيز مخاطب اين برنامه‌ي هدايت هستيم و اسباب مهتدي شدن در اختيار ما نيز قرار گرفته است. در نگاهي ديگر جواب منفي است چون عناصر تربيت سه چيز است: مربي، منهج و متربي. مربي خير القرون رسول خدا محمد بن عبدالله صلي الله عليه وسلم بود و متربي اصحاب، امروز آن مربي بزرگ در ميان ما نيست ولي سنت و روش او موجود است. در مقام مقايسه ما نيز همچون اصحاب نيستيم. اما منهج ثابت و لا يتغير است و در اختيار ماست. منهج اعظم در پهنه‌ي گيتي كتاب خداست. بنابراين با وجود يكي بودن منهج وظيفه‌ي ما اين است كه ما خود را هرچه بيشتر در تربيت فردي به رسول خدا و در تربيت جمعي به آن بهترين جمع زمينيان نزديك گردانيم.

قرآن كلام معجزِ خداست و وظيفه‌ي ما در قبال آن اين است كه با آن مأنوس گرديم و آن را مهجور قرار ندهيم. تلاوت آن را با تجويد و به صورت صحيح ياد بگيريم، معني و تفسير آن را بفهميم و آن را برنامه‌ي زندگي خود قرار دهيم و خدمتگزار و منت‌پذير قرآن باشيم. خدمت به قرآن مقام و مرتبه‌اي است كه نصيب اولياي واقعي و مؤمنان صادق مي‌گردد. حاملان قرآن بر سايرين مقدم داشته مي‌شوند و عاملين به آن به (حياة طيبة) مي‌رسند.

آنكه قلبش به قرآن آباد مي‌گردد در ميدان دل او (جاء الحق وزهق الباطل) رخ مي‌نمايد و زندگي او تصحيح گشته، آمادگي امتثال و فرمانبرداري لحظه به لحظه در او ايجاد مي‌گردد.

بشريت گرفتار امروز براي برون رفت از وضعيت موجود راهي جز بازگشت به قرآن ندارد و ما نيز براي حل مشكلات فردي، خانوادگي و اجتماعي خود راهي جز اين نداريم.
نگارنده، هرچند از مكدر ساختن خاطر خوانندگان به شدت بيزار است اما معتقد است معالجه‌ي امراض روحي، رواني و اخلاقي فراواني كه ما به آن مبتلا هستيم نياز به صراحت در پرداختن به آن، جسارت در تشخيص دقيق بيماري و جرأت در ازبين بردن آن دارد. پس جا دارد اين سؤالات را از همديگر بپرسيم كه:

آيا ما آنچنان كه شايسته‌ي جاه و منزلت و عظمت قرآن است آن را ارج نهاده‌ايم؟

آيا قرآن در برنامه‌ي روزمره‌ي زندگي ما وارده شده است و قرآن بر برنامه و رسوم ما حاكم است؟

آيا امكانات لازم و ضروري را در ترويج فرهنگ قرآني بسيج نموده‌ايم؟

آيا به قرآن به عنوان اولين مصدر قانون‌گذاري و تعيين‌كننده‌ي رفتار و سلوك خويش نگاه كرده‌ايم؟

آيا تلاش كرده‌ايم قرآن را از عزلت و تاقچه‌نشيني و تلاوت آن در مراسم عزاداري به ميدان زندگي بكشانيم؟

حقيقت تلخ اين است كه قرآن در ميان ما جايگاه عالي خود را پيدا نكرده است.

بيائيد بر اساس وظيفه‌ي ديني خود تلاشي مضاعف به خرج دهيم. هزينه‌ها و سرمايه‌ها را در راستاي فرهنگ قرآني جهت دهيم. در اين مجال سخني قابل تأمل است و آن اينكه مسئوليت كساني كه از دولت قرآن به جايي رسيده‌اند و به وسيله‌ي آن اعتبار و هويتي كسب نموده‌اند صد چندان است. وظيفه‌ي ما در قبال قرآن، فرهنگ‌سازي براي ايجاد بستري مناسبِ فرهنگ قرآني، خدمتگزاري به قرآن، منت پذيري دستوراتش و هزينه نمودن وقت، سرمايه، روح و روان مي‌باشد.

خداوند به همگي ما توفيق خدمتگزاري به قرآن عنايت فرمايد.

تابستان فرصتي مناسب است تا هركدام از ما در حد توانمان در ميداني كه توانايي خدمت به قرآن را داريم وارد عمل شويم. خدمت به قرآن خدمت به كلام خداست، خدمت به خودمان است. زيرا قرآن شفاي بيماريهاي ماست. اگر مي‌توانيم با فكر و انديشه در زمينه‌ي پيشبرد كلاسهاي قرآن بينديشيم. اگر از كساني هستيم كه خداوند به آنها مال و ثروت داده است با مال و ثروتمان به ايجاد محيط‌هاي مناسب آموزشي قرآن و تهيه‌ي امكانات براي مكتب‌خانه ها بپردازيم. تا آنجايي كه مي‌توانيم فرزندانمان را به حضور در كلاسهاي قرآن تشويق كنيم و در فكر قرآن و مكتب‌خانه‌ها باشيم.

....................................................
نویسنده: شیخ سعدالدين صديقي
بازديد:1136| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت