« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

خوش رفتاري با خانواده | مقالات 2 مرداد 1394
خوش رفتاري با خانواده

ام المومنین عايشه رضي الله عنها مي گويد: يازده زن نشستند و با يكديگر، عهد و پيمان بستند كه هيچ چيز از احوال شوهرانشان را كتمان نكنند.

اولي گفت: شوهرم مانند شتر لاغري است كه بالاي كوهي قرار دارد. نه هموار است كه به آن صعود شود و نه گوشت چاقي دارد كه به خانه ها برده شود. (يعني بد اخلاق است و ويژگي مثبتي ندارد كه مردم به او مراجعه كنند).

دومي گفت: من اسرار شوهرم را فاش نمي كنم زيرا مي ترسم كه به اتمام نرسد. و اگر از او سخن بگويم، همة عيوبش را ذكر مي نمايم.

سومي گفت: شوهرم فرد قد بلندي است كه اگر حرف بزنم، طلاقم مي دهد و اگر سكوت كنم، مرا معلق مي گذارد (بجز بدي، هيچ حسني ندارد).

چهارمي گفت: شوهرم مانند شب سرزمين تهامه، معتدل است نه بسيار سرد است و نه بسيارگرم. ترس و وحشتي از او ندارم (چون خوش اخلاق است) و همنشيني با وي، ملال آور نيست.

پنجمي گفت: شوهرم هنگامي كه وارد خانه مي شود، مانند يوزپلنگ است (زياد مي خوابد). و هنگامي كه از خانه بيرون مي رود، مانند شير است (بسيار شجاع است). و از مال و اموالي كه در خانه وجود دارد، نمي پرسد.

ششمي گفت: شوهرم هنگام خوردن، همه چيز را مي خورد و هيچ چيز باقي نمي گذارد و اگر آب بنوشد، تا تَه مي نوشد و ظرف را خالي مي كند. و هنگام خوابيدن، خود را يك گوشه مي پيچد و مي خوابد و دست اش را وارد لباسم نمي كند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند.

هفتمي گفت: شوهرم، فرد كودني است و يا اينكه توان نزديكي با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همة عيوب، در او جمع شده است. سرت را زخمي مي كند و يا عضوي از اعضايت را مي شكند و يا اينكه هم زخمي مي كند و هم مي شكند.

هشتمي گفت: نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است يعني بسيار متواضع و خوش اخلاق مي باشد. و بويي مانند بوي زرنب (گياه خوشبويي است) دارد.

نهمي گفت: شوهرم از نسب بالايي برخوردار است. قد بلندي دارد. خاكستر خانه اش بسيار زياد است. يعني فرد سخاوتمندي مي باشد. همچنين خانه اش نزديك محل تجمع مردم است.

دهمي گفت: شوهرم، مالك، نام دارد. مالك كيست؟ مالك بهتر از اين حرفها است. او شتران زيادي دارد كه بيشتر اوقات، كنارخانه خوابيده اند و كمتر به چرا مي روند. و هنگامي كه صداي موسيقي را بشنوند، مي دانند كه هم اكنون ذبح خواهند شد. (يعني فردي بسيار سخاوتمند است طوريكه شتران را بيشتر اوقات، كنار خانه نگه مي دارد تا هنگام آمدن مهمان در دسترس باشند. و بمحض اينكه مهمان بيايد، مجلس موسيقي برپا مي كند و شتري ذبح مي نمايد).

يازدهمي گفت: شوهرم ابوزرع است، مي دانيد ابوزرع چه كسي است؟ او گوشهايم را با زيورآلات آراسته و بازوهايم را چاق و فربه نموده و باعث خوشحالي من گرديده است. من هم خوشحال شده ام. او مرا در ميان صاحبان گوسفند يافت كه به دشواري زندگي مي كردم. پس مرا به ميان اسب داران و شترداران و كشاورزان آورد.

سخنانم را مي پذيرد. صبحها مي خوابم چرا كه به اندازة كافي، خدمتگزار دارد. نزد ما آب زيادي وجود دارد. اما مادر ابوزرع، آيا مادرش را مي شناسيد؟ او انبارهاي بسيار وسيعي دارد كه مملو از غذا و ساير كالاها مي باشد و داراي خانة بسيار بزرگي است.

اما فرزند ابوزرع، آيا فرزند ابوزرع را مي شناسيد؟ خوابيدنش به شمشيري شباهت دارد كه از نيام ، بيرون آورده شده باشد. يعني زيبا است. و با يك ران بزغاله، سير مي كند. يعني كم خوراك است.

و دختر ابوزرع، آيا مي دانيد كه دختر ابوزرع چه كسي است؟ او دختري فرمانبردار است. از مادرش اطاعت مي كند. چاق و چهارشانه است و به اندازه اي زيبا است كه باعث ناراحتي هوويش مي شود. اما كنيز ابوزرع، آيا مي دانيد او كيست؟ او فرد رازداري است كه سخنان ما را به مردم نمي گويد و امانت داري است كه غذاي ما را حيف و ميل نمي كند. و نظافت كاري است كه اجازه نمي دهد خانة ما خس و خاشاك بگيرد.

روزي، ابوزرع از خانه بيرون رفت در حالي كه مشك ها پر از شير بودند. او در مسير راه با زني برخورد كرد كه دو بچة مانند دو يوزپلنگ داشت. آن بچه ها، با پستانهاي مادرشان كه به انار مي ماند، بازي مي كردند. ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن، ازدواج كرد.

من هم بعد از او با مردي شريف، و سرمايه دار، اسب سوار و نيزه به دست، ازدواج كردم كه شتران زيادي به من ارزاني داشت و از هرچيز، يك نوع براي من تدارك ديد و به من گفت: اي ام زرع! بخور و به خانواده ات نيز بخوران. ولي در عين حال، اگر همة چيزهايي را كه او به من داده است، يك جا جمع كنم، به اندازة كوچكترين ظرف ابوزرع نمي شود.

عايشه رضي الله عنها مي گويد: رسول الله - صلى الله عليه وسلم - بعد از شنيدن اين سخنان فرمود: «من براي تو مانند ابوزرع براي ام زرع هستم».

..............................
صحیح بخارى:5189
بازديد:1450| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت