« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

مصعب بن عمیر رضی الله عنه | صحابه و صحابیات رسول 23 مهر 1394
مصعب بن عمیر رضی الله عنه

نام کامل وی «مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بن قُصَی بن کلاب بن مُرَة قریشی عَبدَری» بدری و کنیه‌اش ابوعبدالله است. او سفیر اسلام و دعوتگر پیامبر بود و «مصعب الخیر» لقب داشت.

مصعب از فاضلان و بزرگان و نیکان صحابه و از نخستین کسانی است که اسلام آورد. اسلام او هنگامی بود که پیامبر در خانهٔ ارقم به دعوت سری مشغول بود.

جوان ناز پروردهٔ قریش:

مصعب تا پیش از اسلام آوردن خوش‌گذران‌ترین جوانان قریش بود و مادرش توجه ویژه‌ای به او داشت. او زیباترین لباس‌ها را می‌پوشید و همهٔ امکانات زندگی آن روز را در اختیار داشت.

ابراهیم بن محمد عَبدَری از پدرش نقل می‌کند که گفت: مصعب بن عمیر جوان زیبای قریش بود که پدر و مادرش او را بسیار دوست داشتند. مادرش ثروتمند بود و بهترین لباس‌ها را به او می‌پوشاند و وی خوش‌بوترین و معطرترین اهل مکه بود که کفش‌های حضرمی می‌پوشید...

اسلام مصعب و تحمل سختی‌ها:

مصعب از ترس قوم خود و به ویژه مادرش «خُناس بنت مالک» اسلام خود را پنهان داشت و مخفیانه به نزد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ رفت و آمد می‌کرد تا آنکه «عثمان بن طلحه عَبدَری» از کار او آگاه شد و خانواده و مادرش را آگاه کرد. مادرش برای آنکه وی را مجبور به بازگشت از دین خود کند وی را حبس کرد و از همهٔ اموالی که در اختیار داشت محروم نمود.

از عروة بن زبیر نقل است که گفت: به همراه عمر بن عبدالعزیز نشسته بودیم که وی گفت: روزی رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به همراه اصحاب خود نشسته بود که مصعب بن عمیر در حالی که بُرده‌ای پشمین که آن را با تکه‌ای چرم وصله زده بود بر تن داشت، وارد شد. یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از روی دلسوزی و شرم سرشان را پایین انداختند زیرا نمی‌توانستند کمکی در حق او روا دارند. او سلام گفت و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ سلام وی را پاسخ داد و او را به زیبایی ثنا گفت و فرمود: «ستایش مخصوص خداوند است که دنیا را بر اهل آن دگرگون می‌کند. او ـ یعنی مصعب ـ را دیدم در حالی که در مکه جوانی نبود که مانند او نزد پدر و مادرش در ناز و نعمت باشد. سپس دوستی خیر و محبت خدا و رسولش، او را از آن وضعیت بیرون آورد».

او تا هنگامی که به حبشه مهاجرت کرد در حبس خانوادهٔ خود بود.

سفیر اسلام و دعوتگر پیامبر در مدینه:

وی پس از بازگشت از حبشه و بیعت عقبهٔ نخست به مدینه مهاجرت کرد تا به مسلمانان قرآن آموزش دهد و برای آن‌ها در نماز امامت کند. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ او را به عنوان سفیر خود به مدینه فرستاد تا انصار را که پیش از آن در بیعت عقبه اسلام آورده بودند نسبت به دینشان آگاه سازد. او نخستین کسی بود که به مدینه هجرت کرد. براء بن عازب ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «نخستین مهاجران مصعب بن عمیر است».

ابن اسحاق می‌گوید: عاصم بن عمر بن قتاده به من گفت: مصعب بن عمیر برای آنان نماز را امامت می‌کرد زیرا اوس و خزرج [به دلیل دشمنی‌های باقی مانده از دوران جاهلیت] دوست نداشتند به امامت همدیگر نماز را به جای بیاورند.

براء بن عازب می‌گوید: نخستین کسی [از مهاجران] که به نزد ما آمد مصعب بن عمیر بود. به وی گفتیم پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ چه کار کرد؟ گفت: او در جای خود است [یعنی هنوز هجرت نکرده است] و یارانش در پی من هستند. سپس پس از وی عمرو بن ام مکتوم [عبدالله بن ام مکتوم] آمد.

رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مصعب را بنا به درخواست دوازده تن از انصار که در بیعت عقبه اول شرکت داشتند به مدینه فرستاد. او در خانه‌ها و قبائل انصار به دیدار آن‌ها می‌رفت و برایشان قرآن را قرائت می‌کرد و به این صورت یک نفر، یک نفر و دو نفر، دو نفر اسلام می‌آوردند تا آنکه اسلام وارد بیشتر خانه‌های اهل مدینه گردید.

مصعب پس از رسیدن به مدینه در خانهٔ یکی از بیعت کنندگان عقبهٔ اول به نام «أسعد بن زرارة» منزل گرفت و بقیهٔ اوس و خزرج را به اسلام فرا می‌خواند. یک روز در حالی که او و اسعد بن زرارة در بوستانی بودند، «سعد بن معاذ» ـ رئیس قبیلهٔ اوس ـ خطاب به «أسید بن حضیر» که پسر عموی سعد بود گفت: آیا پیش این دو نفر که آمده‌اند تا ضعیفان ما را فریب دهند نمی‌روی تا آن‌ها را از کارشان باز داری؟

اسید با نیزهٔ خود به نزد آنان رفت أسعد با دیدن او به مصعب گفت: این سرور قوم خود است، و در مورد او به مصعب سفارش کرد.

هنگامی که اسید نزد آنان آمد به آنان گفت: چه باعث شده برای فریب دادن ضعیفان ما بیایید؟ اگر جان خود را می‌خواهید از اینجا بروید!

مصعب با رویی خوش به او گفت: چرا نزد ما نمی‌نشینی و حرف ما را گوش نمی‌دهی؟ اگر آن را پسندیدی می‌پذیری و اگر آن را بد داشتی تو را از آنچه بد می‌دانی راحت می‌کنیم. پس مصعب قرآن را برای او خواند و او اسلام را پسندید و مسلمان شد و نزد سعد بازگشت.

سعد از او پرسید که چه کرده است و او در پاسخش گفت: به خدا در این دو مرد مشکلی ندیدم! سعد که بسیار خشمگین شده بود خود برخواست و به نزد آن دو رفت. مصعب همان سخنانی را که به أسید گفته بود به او نیز گفت و اینگونه خداوند سعد بن معاذ را نیز به اسلام هدایت نمود.

سعد بن نزد مردان بنی عبدالأشهل که از اوس بودند رفت و به آنان گفت: مرا در میان خود چگونه می‌بینید؟ گفتند: سرور ما و فرزند سرور ما. سعد گفت: حرف زدن من با مردان و زنان شما حرام است مگر آنکه اسلام آورید. اینگونه همهٔ خانه‌های بنی عبدالأشهل اسلام آوردند و اسلام به همهٔ خانه‌های یثرب گسترش یافت.

همچنین «عمرو بن جموح» پس از آنکه به مدینه آمد کسی را نزد او فرستاد تا دربارهٔ این دین از او بپرسد. مصعب درخواست او را پاسخ گفت و بخشی از سورهٔ یوسف را برای او خواند.

او نخستین کسی بود که در مدینه نماز جمعه را برگزار کرد.

محمد بن عمر از موسی بن محمد بن ابراهیم از پدرش روایت می‌کند که رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میان مصعب و «سعد بن ابی وقاص» و «ابی ایوب انصاری» پیوند برادری بسته بود.

شهادت مصعب بن عمیر:

مصعب در نبرد بزرگ بدر شرکت داشت و در نبرد احد پرچمدار رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بود. وی در نبرد احد پس از آنکه هر دو دستش را از دست داد پرچم را با بازویش به سینه چسبانده بود و تا آخرین لحظه مقاومت کرد و سرانجام توسط «ابن قَمِئه لیثی» به شهادت رسید. ابن قمئه که گمان کرده بود پیامبر را به شهادت رسانده است در میان قریش فریاد می‌زد که محمد را کشتم.

گفته شده است عمر او در هنگام شهادت چهل سال یا کمی بیشتر بوده است و بر اساس قولی این آیه دربارهٔ او و دیگر یاران وی نازل گردیده است:

{از مومنان مردانی هستند که با الله در وعده‌ای که داده بودند راستی پیشه کردند} [سوره احزاب آیهٔ 23]

مصعب، نمونهٔ دعوتگر فداکار و خستگی ناپذیر:

خَبّاب ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: در حالی که تنها خشنودی خداوند را می‌خواستیم به همراه رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هجرت کردیم، برخی از ما برای راه خود رفتند (یعنی شهید شدند) و چیزی از اجر خود را در دنیا نخوردند که مصعب بن عمیر از آنان است، در روز احد شهید شد و جز یک بُرده به جای نگذاشت که اگر سرش را با آن می‌پوشاندیم پاهایش آشکار می‌شد و اگر پاهایش را می‌پوشاندیم سرش بیرون می‌شد، پس رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «سرش را بپوشانید و بر پاهایش مقداری إذخر بگذارید» و برخی از ما ثمرهٔ کارش را در دنیا می‌چیند.

سعد بن ابراهیم از پدرش روایت می‌کند گفت: برای «عبدالرحمن بن عوف» غذایی آوردند، پس او گریست و گفت: حمزه کشته شد در حالی که جز یک لباس چیز دیگری نداشت که در آن کفن گردد و مصعب کشته شد در حالی که جز یک لباس چیزی برای کفن نداشت. از این می‌ترسم که خوبی‌ها و پاداش ما در همین دنیا به ما داده شده باشد، و گریست.

عامر بن ربیعه می‌گوید: مصعب بن عمیر رضی الله عنه از هنگامی که اسلام آورد تا روزی که به شهادت رسید دوست نزدیک من بود. او با ما برای هر دو هجرت از مکه خارج شد و هیچ کسی را خوش اخلاق‌تر و کم اختلاف‌تر از او ندیدم.

مصعب بن عمیر برای کامل کردن مدال‌های افتخار خود تنها شهادت در راه خدا را کم داشت که آن را نیز به دست آورد. تاثیر مثبتی که مصعب در مسیر دعوت گذاشت انکار ناشدنی و بسیار بزرگ است. همین کافی است که او عامل اسلام آوردن سعد بن معاذ گردید. همان کسی که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در شان وی فرمود: «عرش رحمان برای وفات سعد بن معاذ به لرزه در آمد». خداوند از همهٔ آنان راضی باد.

.....................................
منابع:

1- أسد الغابة في معرفة الصحابة.

2- سیر أعلام النبلاء.

3- طبقات ابن سعد.

4- مصعب بن عمیر، الصحابی الداعیة، سایت نور الإسلام.

5- من أبطال الهجرة.. مصعب بن عمير، سایت قصة الإسلام.

6- نور الیقین في سیرة سید المرسلین.
بازديد:1755| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت