« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

روايت رويداد روزهاي بيماري پيامبر صلی الله علیه و سلم | مقالات 19 فروردين 1390
بيماري پيامبر ص در حدود چهارده روز طول مي كشد، و در اين مدت نيز مانند هميشه پيامبرص در ميان ياران خود مي باشد، زيرا در روزهايي كه بيماري تا حدي شدت مي يابد و پيامبر ص بستري است، اصحاب دسته دسته به عيادت او مي آيند و در روزهايي كه تا حدي بهبود مي يابد خود به مسجد مي آيد و در ميان ياران مي نشيند، و اصحاب در روزهاي بيماري پيامبرص بيش از هر زمان ديگر مواظب شنيدن فرموده هاي او و مشاهده رفتار و كردار او مي باشند، و طبق فرمان مؤكد پيامبر ص «فَلّيبلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» تمام گفتارها و كردار پيامبر ص به وسيله كساني كه حاضر و ناظر هستند به همه كساني كه در آن جا حضور ندارند منتقل مي گردد، و بعد از رحلت پيامبرص بيش از يكصد هزار صحابي گفتار و كردار پيامبرص را و همچنين رويدادهاي اين چند روز بيماري او را براي همديگر بازگو مي نمايند و سپس ميليون ها تابعين همين گفتار و كردار و رويدادها را از اصحاب شنيده و براي تابع تابعين روايت مي كنند، و از اين يكصد هزار صحابي و ميليون ها تابعين كسي نگفته و نشنيده است كه «پيامبر ص چهار روز قبل از رحلت كاغذ و قلم خواست تا مطلبي براي ياران خويش بنويسد كه بعد از او گمراه نشوند ولي دسته اي مانع اين كار شدند و پيامبر ص آن مطلب را ننوشت و به جرم مخالفت دسته اي همه را از منزل خويش بيرون كرد» اما در همين دوره (تابع تابعين) سليمان اَحْوَل و زهري اولي از سعيد بن جُبَير (تابعي) و دومي از عبيد الله (تابعي) روايت مي كند كه عبدالله ابن عباس (كه با اعتراف صريح خويش در روز وفات پيامبر ص پسر ده ساله اي بوده است مطلب فوق را شنيده است، و بعدها همين مطلب با عبارت هاي متفاوت در اكثر كتب تواريخ اسلامي و در اكثر كتب محدثين و حتي صحيح بخاري و صحيح مسلم، روايت شده است و با اعتقاد به صحت آن بر جملات و كلمات آن كه شبهه هايي را القاء كرده اند تفسيرها و تأويل هايي نوشته اند در برخي از روايت هاي آن، از قول دسته اي از اصحاب (نعوذبالله) هذيان به پيامبرص نسبت داده شده است و در برخي از روايت هاي آن، سردسته مخالفين نوشته پيامبرص، فاروق (رضي الله عنه) بوده است).
نظر دانشمندان متأخر درباره اين روايت
اما در قرن هاي اخير دانشمندان اسلامي در كشور مصر و در تركيه و در هندوستان با تحقيق و بررسي هايي كه در زمينه اين روايت به عمل آورده اند، ثابت كرده اند كه خبر قلم و قرطاوس، در اساس موضوع و روايت آن از پيامبرص به هيچ وجه صحيح نيست و از جمله طه حسين در كتاب خود (مِرآة الأسلام) پس از نقل داستان مي گويد: «اين خبر گرچه در كتب صحاح هم روايت شده است ولي متن و محتوا و طرق و القائات آن مانع قبول صحت آن مي باشد و چه بسا در روزگاري ساخته شده است كه اختلافات مذهبي به ميان آمده است».
و هم چنين صبحي پاشا از دانشمندان معروف تركيه در كتاب خويش (حقايق الكلام في تاريخ الاسلام) مي گويد: پيامبرص در همين سال در خطبه حجة الوداع فرمود: «كلام خدا و سنت رسول الله را بگيريد تا گمراه نشويد» پس نيازي به اين وصيت باقي نمانده بود، و اگر اين وصيت به حدي لازم بود كه وجودش باعث هدايت و عدمش سبب گمراهي امت بود، پس چرا پيامبرص با گفتن عمر يا ديگري از آن منصرف گرديد و در حالي كه اصحاب پيامبرص در حضور او با نهايت ادب، خاموش مي نشينند و حرف بلند نمي زدند، پس چگونه در حضور او با صدا و فرياد بلند نزاع راه انداختند، اين ها مسائلي است كه بايد با يك ديد واقع بينانه به آن نگريست، و هم چنين علامه شبلي نعماني رئيس هيئت علماي هندوستان اين خبر را نادرست و بي اساس شمرده است و در كتاب خويش الفاروق مي گويد: «امكان ندارد، پيامبرص از راه غم خواري براي مسلمانان، قلم و دوات بخواهد كه هدايت نامه براي شما بنويسم و دسته اي از ياران او مخالفت درآيند، و طبق برخي روايات (نعوذبالله) پيامبرص را به گفتن هذيان نيز نسبت دهند ....» سپس مي گويد: دليل نادرستي و جعلي بودن اين خبر اين است كه عبدالله ابن عباس (پسر ده ساله قطعاً درآن مجلس نبوده است، و كساني كه در اين مجلس بوده اند حتي يك كلمه در اين باره از آن ها نقل نگرديده است.
شبلي نعماني در خاتمه اين بحث مي گويد: «هر كسي كه داراي عقل سليم باشد به خوبي مي داند كه اين روايت چگونه و از كجا سر به در آورده است».
نظر نگارنده درباره اين روايت
نظر نگارنده در مورد جعلي بودن اين روايت با نظر دانشمندان نام برده كاملاً موافق است ولي ما، با استفاده از اسلوب خاص حديث شناسي، در متن و محتوا و احوال راويان و شرايط زماني و مكاني آن، تجزيه و تحليلي به عمل آورده ايم، كه جعلي بودن اين روايت را مستدل مي نمايد، و اينك خلاصه تحقيقات خود را (با عرض معذرت طول كلام) در معرض مطالعه خوانندگان عزيز قرار مي دهيم.
مطلب قلم و دوات در بخاري و مسلم و بقيه كتب حديث به هفت طريق روايت شده است كه چهار طريق به اين شكل است: «زهري، از عبيدالله، از ابن عباس» و سه طريق ديگر به اين شكل است: «سليمان احول، از ابن جبير، از ابن عباس» و اين طريق هاي سه گانه دومي در عين اين كه با يكديگر تفاوت هايي دارند (در يكي گفته شده استخوان شانه بياوريد، در ديگري گفته كتابي بياوريد و در ديگر گفته شده بياوريد). در اين مطلب با هم متفق هستند: 1ـ آن روز پنج شنبه بود. 2ـ نسبت هذيان به پيامبرص (نعوذبالله) داده شد. 3ـ پيامبرص درباره سه مطلب وصيت فرمود (اخراج مشركين، احترام، هيئت هاي نمايندگي و سومي فراموش شده است). 4ـ ابن عباس به شدت گريه كرد و شن ها را تر نمود.
و اما در طريق هاي چهارگانه اولي نه از پنج شنبه، نه از هذيان، نه از وصيت و نه از گريه ابن عباس اساساً بحثي به ميان نيامده است و در مقابل و به جاي همه اين دو مطلب ديگر اضافه آمده است، اول بحث از عمر بن خطاب است كه در اين طريقه به عنوان (بعضي) و در سه طريقه ديگر صريحاً گفته شده است كه عمر بن خطاب گفت بيماري پيامبرص شدت يافته است و قرآن در نزد شما است و كتاب خدا براي ما كافي است، و دوم بيرون كردن همه اصحاب مخالف و موافق.
و چون در همه طريقه هاي سه گانه كه بحث از هذيان شده، بحثي از عمر نيست و در همه طريقه هاي چهارگانه كه به اشاره يا به صراحت بحث از عمر شده، ابداً از هذيان بحثي نيست بنابراين اگر اين روايت صحيح هم مي بود هيچ زياني به مقام والاي عمر (رضي الله عنه) و ايمان و اخلاص او نمي رسانيد و هيچ گونه شادي و دل خوشي را براي مخالفين او موجب نمي گرديد، زيرا به فرض صحت اين روايت، عمر (رضي الله عنه) در جهت كمتر كردن زحمت از پيامبرص در حال شدت بيماري، پيشنهادي کرده است كه اگر پيامبرص به پيشنهاد او موافق نمي بود كار خود را انجام مي داد و عمر(رضي الله عنه) هم مانند هميشه با كمال ادب ساكت و خاموش مي گرديد، مانند ده ها پيشنهاد ديگر فاروق (رضي الله عنه) در طول حيات پيامبرص كه فاروق(رضي الله عنه) با شور و علاقه زياد آن ها را مطرح مي كرد، و به محض اين كه پيامبرص در يك كلمه مي فرمود «نه» فاروق (رضي الله عنه) در نهايت ادب خاموش مي گرديد و اين پيشنهاد را از دل خود بيرون مي كرد بنابراين اين روايت خواه صحيح و خواه جعلي فرض شود نه عمر (رضي الله عنه) زياني مي رساند و نه به مسئله خلافت هيچ ارتباطي دارد، زيرا به فرض اين كه پيامبرص چيزي مي نوشت از كجا معلوم كه خلافت نامه مي بود؟ و اگر هم خلافت نامه مي بود از كجا معلوم به نام ابوبكر (رضي الله عنه) نمي بود؟
اما توجه به مقايسه مضامين طريقه هاي نام برده و دلايلي را كه ذيلاً ارائه مي دهيم به خوبي نشان مي دهند كه اين روايت صرف نظر از ارتباطي كه به عمر (رضي الله عنه) يا به مسئله خلافت دارد اساساً از صحت و اصالت بهره اي ندارد.

دلايل عدم صحت اين روايت
1ـ در طريق هاي سه گانه اولي«سليمان، از جبير از ابن عباس» در آخر يكايك آن ها اين جمله ديده مي شود «وَنَسيتُ الثّالِثَهَ و سومي را فراموش كرده ام» و اين اعتراف صريح را وي به فراموش كاري خويش، صحت را از خبر به كلي سلب مي نمايد، و علماي علم الحديث عموماً به اين اصل تصريح كرده اند.
2ـ در طريق چهارگانه دومي «زهري از عبيدالله از ابن عباس» از زبان پيامبر ص جمله (قُوموُا عَنّي= برخيزيد از منزل من) در عادت پيامبرص سابقه ندارد مخالفين به هر حال، موافقين چرا؟ و اگر بر فرض پيامبرص برخلاف عادت خويش هم چنين دستوري مي داد، طبق معروف ترين اصل علم الحديث، مي بايستي نظر به اهميت آن از راه تواتر، نه از راه آحاد، روايت شود.
3ـ در تمام طريق هاي هفتگانه پديده (تَقْطيع) مشاهده مي گردد، و چنان كه سابقاً توضيح داديم در طريق هاي سه گانه «سليمان از جبير از ابن عباس» پنج مطلب مهم آمده است كه هيچ كدام در طريق هاي چهارگانه دومي ديده نمي شوند و در طريق هاي چهارگانه «زهري از عبيدالله از ابن عباس» دو مطلب مهم آمده است كه هيچ كدام در طريق هاي سه گانه ديده نمي شوند و اين تقطيع هولناك و خارج از حد از روايتي كه فقط به يك نفر، ابن عباس، منتهي مي گردد صحت خبر را در ابهام غرق مي كند.
4ـ همان طوري كه مشاهده كرديم تمام طريق هاي هفت گانه در تمام كتب محدثين فقط به عبدالله ابن عباس مي رسند، و عبدالله ابن عباس طبق اعتراف صريح خويش، در روز وفات پيامبرص پسر ده ساله بوده است، و به اين مجلس راه نيافته است، بنابراين اين پسر ده ساله بايد اين مطلب را از اهل اين مجلس شنيده باشد و اين سؤال را پيش مي آورد، كه تمام اهل اين مجلس چرا اين مطلب را فقط به يك پسر ده ساله گفته اند و كس ديگري از زبان هيچ كدام از آن ها اين مطلب نشنيده است و چرا هيچ كدام از آنها امر مؤكد پيامبرص را (فَلْيبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِبَ) را رعايت نكرده اند، و چرا در ميان ميليون ها تابعي فقط دو نفر، آن هم با اين تقطيع و تفاوت هاي هول انگيز، اين مطلب را از ابن عباس شنيده اند و چرا از ميليون ها تابع تابعين فقط زهري و سليمان اين مطلب را هر يك از يك نفر تابعي شنيده اند، و جواب همه اين چراها اين است كه اين روايت اساساً صحت ندارد و به خاطر برخي مقاصد ساخته و پرداخته شده است.
5ـ در تمام طريق هاي هفت گانه، اين جمله ديده مي شود: «كه قلم و دوات بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم كه بعد ازمن گمراه نشويد» و در تمام طريق ها اين مطلب هم هست كه پيامبرص چيزي ننوشت، به فرض صحت اين روايت نتيجه اين صغري و كبري چه مي شود؟ نتيجه اين مي شود كه امت اسلام، اعم از مخالفين و موافقين اين نوشته، بعد از پيامبرص عموماً گمراه شدند و چون صحت اين روايت الزاماً اين نتيجه را مي دهد و اين نتيجه هم به هيچ وجه صحت ندارد پس اين روايت نيز صحت ندارد.
اشاره هاي پيامبرص در آخرين روزهاي زندگي
پيامبر ص در يكي از روزهاي بيماري، با چهره تب دار و سري بسته، به مسجد مي آيد، و بعد از حمد خدا و ياد اصحاب احد و طلب آمرزش براي آن ها و به تكرار فرستادن درود براي آن ها، مي فرمايد: «خدا بنده اي را از بندگان خود، ميان دنيا و آن چه نزد اوست مخير كرد، و وي آن چه را نزد اوست اختيار نمود» ابوبكر (رضي الله عنه)، كه تنها كسي بود اين مطلب را درك كرد، با صداي بلند گريست، و در حالي كه نگاه هاي اشك آلودش را بر سيماي پيامبرص دوخته بود با لحني كه از شدت اندوه و اخلاص گرفته بود، گفت: «ما جانمان را و فرزندانمان را فداي تو مي كنيم» پيامبرص فرمود: «ابوبكر آرام باش» آن گاه پيامبرص فرمود «همه درهايي كه به مسجد باز مي گردند مسدود كنيد، مگر در ابوبكر، كه در ميان يارانم هيچ كس را از او بهتر نمي دانم».
در اين روزهاي بيماري، ابوبكر (رضي الله عنه) به فرمان پيامبرص در اوقاتي بر اثر شدت بيماري به مسجد نمي آيد،امام نماز جماعت مسلمانان است و مسلمانان هفده نماز، رويهم بيش از سه روز، پشت سر ابوبكر (رضي الله عنه) نماز مي خوانند، و در يكي از اين نمازها پس از آن كه ابوبكر (رضي الله عنه) نماز را آغاز كرد، پيامبرص به مسجد آمد و علائم نهايت شادي مسلمانان از بهبودي پيامبرص ظاهر گرديد، پيامبرص اشاره كرد كه نماز خود را به پايان برسانيد، و از خوشحالي آن ها مسرور گشت، و ابوبكر (رضي الله عنه) آمدن پيامبرص را احساس كرد و از مكان خويش عقب رفت و مي خواست پيامبرص امام جماعت باشد، ولي پيامبرص با دست خود او را جلو برد و گفت با مردم نماز بخوانيد و خود در طرف راست ابوبكر (رضي الله عنه) نماز را نشسته گزارد، و بعد از فراغت از نماز با صداي بلند، كه مردم از خارج مسجد مي شنيدند و با بيانات شيوا و دل انگيز مردم را به پيروي از قرآن و توجه به حرام و حلال و دوري از بدعت ها امر فرموده، و به اتاق عايشه (رضي الله عنه) برگشت.
روزهاي بيماري پيامبرص و تمام لحظات آن ها، لحظات هراسناك و بهت آور و غم انگيزي است، گويي زبان همه ياران بسته شده است، و از درخواست ها و سؤال ها و پيشنهادهاي آنان خبري نيست و گويي سراپا گوش و هوش شده اند . عثمان، عبدالرحمن، ابوعبيده، ابو ايوب انصاري (رضي الله عنه) و هيچ يك از اصحاب مهاجر و اصحاب انصار و از يك صد هزار صحابي هيچ كس حرفي را براي گفتن و مطلبي را براي سؤال، يا پيشنهاد ندارد جز يك نفر از غير مهاجرين و انصار، آن هم يك سؤال، آن هم نرسيده به پيامبرص به وسيله علي مرتضي (رضي الله عنه) پس داده مي شود، و آن اين كه علي مرتضي از اتاق پيامبرص به ميان مردم مي آيد، مردم مي پرسند: «اي ابو الحسن وضع پيامبرص چطور است؟» علي (رضي الله عنه) در جواب آن ها مي گويد: «الحمدلله حال پيامبرص رو به بهبودي است».
علي مرتضي پيشنهاد عباس را، در مورد تعيين جانشين، رد كرد.
عباس عموي پيامبرص دست علي را مي گيرد و با حالتي از نگراني به او مي گويد: «اَنْتَ وَاللهِ بَعْدَ ثَلاثٍ عَبْدُ العَصا» به خدا تو بعد از سه روز ديگر زير فرمان ديگران خواهيد بود، زيرا من از مشاهده نشانه هايي كه در حال وفات بر چهره هاي پسران عبدالمطلب ديده ام، به خدا مي دانم كه پيامبرص با همين بيماري وفات خواهد كرد، حال بيا با همديگر به خدمت پيامبرص برويم تا اگر ما زمامدار خواهيم بود، از كار خويش آگاه شويم، و اگر كسان ديگري خواهند بود آن ها را بشناسيم و پيامبرص ما را به آن ها بسپارد» علي مرتضي (رضي الله عنه) در جواب او مي گويد: «به خدا اگر ما درباره زمامداري از او سؤال كنيم و او آن را از ما منع كند، ديگر كسي اين امر را به ما واگذار نمي كند، و به خدا به هيچ وجه در اين باره از پيامبرص سؤال نمي كنم.
علي مرتضي (رضي الله عنه) در اين باره از پيامبرص سؤال نمي كند، و ابوبكر و عمر و عثمان و ابوعبيده و ابن عوف و ابو ايوب انصاري (رضي الله عنه) هم سؤال نمي كنند هيچ كدام از مهاجرين و انصار و بيش از يك صد هزار صحابي در اين باره از پيامبرص سؤال نمي كنند، زيرا در روزهاي بيماري پيامبرص، و در اين لحظات بهت آور و هراس انگيز همه ياران سراپا گوش و سراپا هوش شده اند فقط به فرموده هاي او گوش مي كنند و در رفتار او دقت مي نمايند و خود حرف نمي زنند و سؤال هم نمي كنند، و پيامبر ص آنچه لازم است براي آنها بيان مي فرمايد اما پيامبرص هم درباره اين كه چه كسي بعد از او زمامدار مسلمانان باشد حرفي نمي زند زيرا، در ديني كه پيامبرص آورده است، فرمانروا فقط خداست، «اِنْ الْحُكْمُ اِلاْ ِلله» و قانون حكومت خدا به ترتيب: قرآن، گفتار و رفتار و كردار پيامبرص، و نتايج شوراهاي اسلامي است.
چرا پيامبر ص جانشين را تعيين نفرمود
بنابراين، زمامداري، در چنين حكومتي، پُستي است افتخاري و عاري از هر گونه مزاياي مادي و صدور امر و نهي، و پستي است در حد اجراي احكام معين دين و تنظيم و ادراه شوراهاي اسلامي، و مسلمانان رشد يافته هم چنان كه مي توانند بعد از پيامبر ص معضلات كارهاي عمومي را از راه تشكيل شوراها حل نمايند همچنان مي توانند كسي را، كه از امانت و آگاهي، و دادخواهي و نفوذ او در دل ها آگاهي دارند، براي اداره شوراهاي خويش، انتخاب نمايند.
البته پيامبرص به آساني مي تواند كسي را (علي عموزاده دانا و محبوب خود را، يا ابوبكر يا عمر كه بعد از پيامبرص مرد شماره يك و دوي جهان اسلام، در حل قضاياي زمان پيامبرص بوده اند، يا هر كس ديگري را) براي زمامداري انتصاب فرمايد، اما چون انتصاب اعقاب آن ها و سلسله خانواده آن ها، امكان پذير نيست، و بر حسب سُنَّةالله يك سلسله تا ابد و به موازات يك دين جاودانه، لازم نيست، عموماً و بدون استثناء افراد واجد شرايط احراز مقامي باشند پس اين انتصاب فقط براي چند سال مي تواند مؤثر باشد و بعد از چند سال و وفات آن شخص كه الزاماً انتخابات براي تعيين زمامدار به عمل مي آيد، و جز آن چاره اي نيست، با اصل انتصاب زمامدار به فرمان پيامبر (ص)، تضاد و مباينت پيدا مي كند، و حكمت پيامبر خدا ص مقتضي است كه هيچ كسي را صريحاً به زمامداري مسلمانان بعد از خويش منصوب نفرمايد، تا اصل كلي اسلام و سنت رسول الله در جهت ارجاع امر زمامداري به انتخابات تا ابد و بدون معارض، در اختيار مسلمانان قرار گيرد.

برگرفته از کتاب سیمای صادق نوشته حاج ملا عبدالله احمديان
منابع و مآخذ:
1. الفاروق، شبلي نعماني، ج 1، ص 72.
2. طبري، ج4، ص1324 و ابن اثير، ص 401 و تاريخ حلبيه، ج 3، ص 388.
3. حافظ ابن كثير در كتاب خوئد (الباعث الحبث) آمار اصحاب را بعد از رحلت پيامبر ص يك صد و چهارده هزار نوشته است به صفحه 185 كتاب نام برده مراجعه شود.
4. صحيح بخاري، شرح قسطلاني، ج 7، ص475 (باب تعليم الصبيان القرآن).
5. صحيح بخاري، شرح قسطلاني، ج 7، ص 169 و ج1، ص 206 و ج6، ص 436.
6. سيري در صحيحين، محمد صادق نجمي، ص366، تحت عنوان «وصيت نامه اي كه نوشته نشد» و فروغ ابديت، ج 22، ص 861.
7. الفاروق، شبلي نعماني، ج2، ص 74 و 75 و 76 و 77.
8. قسطلاني، شرح صحيح بخاري، ج 6، ص 136 و هم چنين شرح تابع الاصول، چ3، ص 360 تولد عبدالله ابن عباس را سه سال قبل از هچرت نوشته اند اما خود بخاري در صحيح خود (ارشاد ساري، ج 77، ص 475) از ابن عباس نقل كرده كه : «توفي رسول الله ص و انا ابن عشر سنين و قد قويت المحكم = روزي كه پيامبر ص رحلت فرمود من ده ساله بودم ...».
9. تحقيق محدثين به نقل الفاروق، ج 2، ص 75.
10. محل ذكر اين چهار طريق بخاري، شرح قسطلاني، ج 1، ص 206، و ج 8، ص 355، و ج 10، ص 353 و ج 6، ص 436.
11. محل ذكر اين سه طريق بخاري، شرح قسطلاني، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169 و ج 6، ص 462.
12. بخاري، شرح قسطلاني، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169، ج 6، ص 462.
13. بخاري، شرح قسطلاني، ج 6، ص 436، و ج 1، ص 206، ج 8، ص 355، ج 10، ص 353.
14. سيره حلبيه، ج3، ص381، همين مطلب را تأييد مي كند «پيامبرص به هنگام شدت بيماري به عبدالرحمن پسر ابوبكر (رضي الله عنه) گفت لوحي بياوريد تا نوشته اي براي ابوبكر (رضي الله عنه) بنويسم تا مردم درباره جانشيني او اختلاف نكنند سپس فرمود لازم نيست چون ....».
15. بخاري، شرح قسطلاني، ج 5، ص 236، و ج 5، ص 169، ج 6، ص 462.
16. شرح اختصار علوم الحديث، ابن كثير، ص 92، و شرح نخبه ابن حجر عسقلاني، ص 9 (مبحث حديث شاذ).
17. بخاري، ج 1، ص 206، شرح قسطلاني، ج 8، ص 355، و ج 10، ص 353.
18. جمع الجوامع، اصول الفقه، ج2.
19. الباعث الحبيث، شرح اختصار علوم الحديث، ابن كثير، ص 144، تقطيع حديث در صورتي كه قسمت محذوف مربوط به قسمت مذكور باشد بالاتفاق صحيح نيست.
20. بخاري، شرح قسطلاني، ج 7، ص 475، «قال ابن عباس توفي رسول الله ص و انا ابن عشر سنين و قد قرات المحكم».
21. اسلام شناسي، دكتر علي شريعتي، ص 436 و تاريخ طبري، ج 4، ص 1321 و كامل ابن اثير، ج1، ص 397 و 398 و سيره ابن هشام، ج 2، ص 423 و سيره حلبيه، ص 383.
22. الكامل، ج2، ص322،
23. البدايه و النهايه، ابوالفداء، ج 5، ص 236، از شيخ ابوالحسن اشعري چنين نقل مي كند : «اين كه پيامبر ص ابوبكر (رضي الله عنه) را در نماز بر همه اصحاب مقدم كرده است متواتر است و چون پيامبرص فرموده اول آگاه تر به قرآن و بعد آگاه تر به سنت و بعد مسن تر و بعد مقدم تر در اسلام بايد در نمازها مقدم شود»، بنابراين همين تقدم ابوبكر (رضي الله عنه) دليل قاطعي است بر اولويت ابوبكر (رضي الله عنه) براي خلافت.
24. صحيح بخاري، شرح قسطلاني، ج 6، ص 468، و كامل ابن اثير، ج1، ص 400 و تاريخ طبري، ج 4، ص 1321. توجه : اهل تسنن متفق هستند در اين كه پيامبر ص به عبارت صريح كسي را جانشين خود نكرده است ولي با اين چند اشاره، ابوبكر (رضي الله عنه) را بر ديگران ترجيح داده است، اول به رياست كاروان حج، دوم امامت نمازها و سوم زني به خدمت پيامبرص آمد فرمود بار ديگر بياييد آن زن گفت : اگر تو نبودي (مقصودش وفات بود) گفت به نزد ابوبكر ص بياييد (بخاري و مسلم متفق عليه).
25. صحيح بخاري، شرح قسطلاني، ج 6، ص 468، و كامل ابن اثير، ج1، ص 400 و تاريخ طبري، ج 4، ص 1321. توجه : اهل تسنن متفق هستند در اين كه پيامبر ص به عبارت صريح كسي را جانشين خود نكرده است ولي با اين چند اشاره، ابوبكر (رضي الله عنه) را بر ديگران ترجيح داده است، اول به رياست كاروان حج، دوم امامت نمازها و سوم زني به خدمت پيامبر ص آمد فرمود بار ديگر بياييد آن زن گفت: اگر تو نبودي (مقصودش وفات بود) گفت به نزد ابوبكر ص بياييد (بخاري و مسلم متفق عليه).
26. صحيح بخاري، شرح قسطلاني، ج 6، ص 468، و كامل ابن اثير، ج1، ص 4000 و تاريخ جرير طبري، ج 4، ص 1321.
27. البدايه و النهايه، ج 5، ص250، كه ضمن بيان چندين دليل مي گويد : «وقتي به اميرالمؤمنين عمر بن خطاب (رضي الله عنه) گفتند درباره تعيين جانشين خود چه تصميمي داري؟» در جواب گفت : «اگر جانشين تعيين نكنم از پيامبر ص پيروي كرده ام و ....».
بازديد:2208| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت