« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

بررسی دو طریقه اهل عراق و خراسان در مذهب شافعی | مقالات 22 ارديبهشت 1397
بررسی دو طریقه اهل عراق و خراسان در مذهب شافعی

مذهب شافعی مانند مذاهب دیگر، ازبدو ظهور و تاسيس تا كنون، مراحلي را پشت سر گذاشته و براي شناخت وبررسي بهتر، به ادواري تقسيم شده كه عبارتند از: «تاسيس و تاصيل»، «ترويج وتخريج» ، « تحريروتنقيح» و « حاشيه نويسي وتعليقه زدن» . موضوع اين پژوهش درچارچوب دوره دوم مذهب قرار دارد.با اين توضيح كه مذهب شافعي حوزه جغرافي گسترده اي، از رود نيل تا ماوراي رود جيحون را در بر مي گيرد

اين گستردگی جغرافيايي از يك طرف و كثرت كتب و اقوال تخريج شده امام سر مذهب و وسعت ذهن علماي مذهب ازطرف ديگر،باعث سر برآوردن دو طريقه خراسانيون و عراقيون در مذهب شافعي شده است. ابوحامد اسفراييني شيخ طريقه اهل عراق و قاضي ابوحامد مروزي مشهور به قفال صغير شيخ طريقه اهل خراسان بوده وهر دوي آنان ايراني اند ونبايد گمان برد، اين دو طريقه تقابل دو فكر يا دو قوميت خاص هستند،بلكه هرچه هست مربوط به مذهب شافعي است. اختلاف اصلي آنان به روش عرض بيان اقوال منصوص مذهب، كيفيت تخريج مسائل و ترتيب و تبويب كتب فقهي برمي گردد.بيشتر اين اختلافات در حوزه فقه بوده ولي با اين حال در مواردي به اصول فقه نيز كشيده شده است. با ظهور فقهايي همچون ابو علي سنجي و امام الحرمين جمع بين دو طريقه آغازشده و در نهايت اگرچه در بیشتر موارد، این جمع به نفع اهل عراق تمام مي شود ولي سبك نگارش و كيفيت ترتيب وتبويب اهل خراسان حاكم بر كتب فقهي مذهب است.

مقدمه

مذهب شافعي يكي از مذاهب فقهي اهل سنت بوده است. كه منتسب به امام محمدبن ادريس شافعي (150_204) است ايشان در شعر و تير اندازي سرآمد روزگارخويش بود.در هفت سالگی، قران را از برداشت. در ده سالگي وارد مكه شد ونزد مسلم بن خالد زنگی فقه آموخت. در پانزده سالگی از طرف مسلم، اجازه فتوى يافت.مطابق سنت علم آموزي رايج عصر،براي كسب تجربه از دامن روزگار و جمع دانش از سينه مردمان، جهانگردي(الرحلة) را آغازنمود. در مدينه از محضر « امام مالك»، امام اهل حديث و كتابش بهره برد. در يمن توسط عمر بن ابي سلمه بر فقه امام اوزاعي فقيه شام و توسط يحيى بن حسان بر فقه ليث بن سعد فقيه مصر تسلط يافت. با ورود به عراق در اثر مصاحبت با محمدبن حسن شيباني، با استدلال هاي اهل رأي آشنا شد.بنابراين شافعي علم مكه ، مدينه، شام، مصرو عراق را نزد خود گردآوري وسپس بررسی کرد.و در نهايت، نظامي نو ازپي افكند.

1-ادوار مذهب شافعي

مذهب شافعي نيز مانند ساير مذاهب فقهي ازآغاز ظهور و تاسيس تا كنون مراحل و ادواري را پشت سر گذاشته است.براي اطلاع از كتابهاي تأليف شده و طبقات علماي يك مذهب و مهم تر از همه، كیفیت شكل گيري نظريات فقهي وتدوين كتب فقهي، مطالعه تاريخ لازم وضروري است.

براي شناخت بهترتاريخ مذهب شافعي، آن را به ادواري تقسيم كرده اند كه در كيفيت تقسيم ونام گذاري آنها اختلاف وجود دارد. بعضى آن را چهار طور دانسته اند.اما همين دسته چه درتقسيم و چه در نام گذاري روش واحدي ارائه نداده اند. بعضي تطور مذهب شافعي را از خلال چهار «طور» : « تأسيس»، « نقل»، «تحرير» و «استقرار» بررسى نموده اند.بعضي ديگر این چهارطور شامل: « اعداد وتكوين » ، « ظهور و نمو مذهب قديم»، « نضج و تكامل مذهب جديد» و «تخريج و تذييل» دانسته اند. بعضي ديگرپنج دوره ارائه داده اند. به اين ترتيب كه عبارتنداز: « اعداد وتكوين»، « ظهور مذهب قديم» ، « نضج و اكتمال مذهب جديد»، « تخريج و تذييل» و در نهايت « استقرار». و بعضى ديگر،تاريخ فقه شافعي را از خلال شش دوره بررسي كرده اند، كه عبارتنداز: « ظهور فقه شافعي و نقل آن»، « ظهور مذهب شافعيه و استقرار آن» ، «تنقيح اول مذهب شافعيه»، «تنقيح دوم مذهب شافعيه»، «خدمت به تنقيح اول وثاني مذهب»، « انحسارتمذهب به مذهب شافعي وتطور مطالعات فقهي معاصر». در نقد و جرح اين تقسيمات بايد گفت: تقسيم بندى « نحراوي» و « علي جمعه»،به غايت ناقص و نا همگون است، به همين دليل« علي جمعه» ، درصدد جبران برآمده و « طور» ديگري به نام «استقرار» بر اطوار چهارگانه « نحراوي» افزوده است. بهتراين بود، قبل از افزون هر دوره اي، به تعديل اين تقسيم بندي نا متوازن همت گمارد. حتى اگرسال تولد شافعى نيز مبناي شروع اين ادوار قرارداده شود، سه دوره از اين ادوارچهارگانه، صرفا پنجاه وچهارسال (150-204ق) از تاریخ مذهب شافعی را پوشش می دهد. هشت صد سال بعدى، آنگونه كه خود محاسبه كرده است، براي دوره چهارم، آنهم با عنوان كلى ونارساى تخريج وتذييل ، باقي مى ماند! و اين نقض غرض است چرا كه با قواعد و اهداف تقسيم، در تعارض قرار دارد.

در مورد تقسيم بندى « احمد على» در عين اذعان به اينكه سعى نموده ادوارى كلى وجامع ارائه دهد، اشكال اصلى بر دوره چهارم يعنى «استقرار» وارد است. اگر منظور ازاستقرار، كوشش فقهاى متأخر شافعى در راستاى تخريج قول معتمد مذهب باشد، در اين صورت اين كوشش همان طور كه خود اذعان نموده قبلا توسط فقهايي از قبيل « رافعى» و« نووى» شروع شده و بنابراين وضع دوره مستقلى بعد از دوره «تحرير» لازم نخواهد بود بلكه تحت همان دوره « تحرير»، با درجه اى پایین تر قابل بررسى است.

با بررسى دقيق تقسيم بندى شش گانه «قواسمى» ، اشكالى كه ازآن هويدا مى گردد، بهم آميختن دو دوره « تأسيس» و « نقل» است. به نظر نه نظر نگارنده چه از حيث منطقى و چه از حيث تاريخى، بهتر آن است كه تأسيس و نقل مذهب شافعى، در دو دوره مستقل بررسى شوند. از حيث منطقى، نكته اول اين است كه معمولا ابتدا پديده اي به وقوع مى پيوندد وبعد از آنكه جاي خود را استوارگردانيد، شروع به انتشار و توسعه مي كند. به بيان ديگر، ظهور وتأسيس، منطقا مقدم بر نقل و توسعه است. نكته دوم اين است كه تأسيس ونقل مذهب شافعى، ویژگى هاى متباين گونه اى با يكديگر دارند كه منطقا ما را به تقسيم آنها از يكديگرسوق مى دهد. زيرا تباين اطراف تقسيم، يكى از شروط تقسيم است.از حيث تاريخى نيز با مطالعه تأسيس و نقل مذهب شافعى اين نكته به خوبى قابل برداشت است كه اين دو دوره، هر كدام با داشتن ويژگى هاى خود، قابليت تقسيم به دو دوره را دارند. ادوارپيشنهادى نگارنده، مشتمل برچهار دوره كلى است كه هر كدام، ادوارى را درون خود، جاى مى دهند. بر اين اساس ادوار مذهب شافعى عبارتند از:

1-1- دوره تأسيس وتأصيل

علم آموزى وتفقه محمدبن ادريس شافعى از محضرمسلم بن خالد زنگى (179يا 180ق) تا وفات مالك بن انس(179ق) ذاتا جزو ادوار مذهب شافعى نيست،بلكه ازمقدمات واجب موضوع به شمار مى آيد.اين دوره از سال 179ق تا وفات شافعى به سال 204ق را در بر مى گيرد و خود شامل دو دوره تأسيس مذهب قديم و گذشت از آن وتأصيل مذهب جديد است. سفرها، كتب ها، شاگردان مذهب قديم وجديد، مقايسه و تفاوت مذهب قديم و جديد شافعى، مطالعات مربوط به اين دوره را پوشش می دهد.

1-2-دوره تخريج، نقل وترويج

اين دوره كه بعد از وفات شافعى(204)شروع شده، مى توان آن را تا وفات امام محمد غزالى(505ق) امتداد داد. در اين دوره به دليل گستردگى حوزه جغرافيايي فقه شافعى ونيز به سبب تخريج اقوال و تفريع مسائل، شاهد به وجود آمدن دو طريقه خراسانيون و عراقيون در مذهب شافعى هستيم. و در نهايت جمع بيت دو طريقه آغاز مى شود.

1-3-دوره تنقيح و تحرير

اين دوره كه تقريبا بعد از وفات امام غزالى، به تدريج شروع مى شود، خود دو دوره « تنقيح اول و تنقيح دوم مذهب» را در بر مى گیرد. به دليل اينكه مهم ترين دغدغه اين دو دوره دست يابى به يك نظام فقهى واحد در مقام افتا و عمل است، پس مى توان آنها را تحت يك دوره بررسى كرد. در اين دوره كوشش فقهايى مانند: «رافعى» ، « نووى» ، « قاضى زكريا انصارى» ، « ابن حجرهيتمى» و « خطيب شربينى» قابل بررسى است.

1-4- دوره حاشیه نویسی و تعلیقه زدن

اگرچه در این دوره اعتراضات و استدراکاتی بر فقهایی از قبیل « ابن حجر هیتمی» ، « شمس الدین رملی» و « خطیب شربینی» قابل مشاهده است ولی دغدغه تحریر و تنقیح به سر آمده و عموما آرای « قاضی زکریا انصاری» و شاگردانش به عنوان قول معتمد مذهب پذیرفته شده است. این دوره با ظهور فقهایی مانند: « ابن قاسم عبادی» ، «عمیره»، « حلبی»، « کردی مدنی» شروع شده و تا تعلیقه های علمای کردستان از جمله: « بابک مریوانی»، « قزلجی»، « قره داغی»، « عبدالحمید فاوجی» و « وسیم کردستانی» ادامه می یابد.



- عوامل پيدايش دو طريقه اهل عراق و خراسان

با مراجعه به كتبهاى تراجم، طبقات وكتابهاى فقه شافعى، مى توان از سه عامل به عنوان مهم ترين عوامل پيدايش دو طريقه اهل عراق وخراسان درچارچوب مذهب شافعى، ياد كرد. اين عوامل عبارتند از:

: گستردگی جغرافيايي مذهب شافعى، شمار زياد كتاب هاى مذهبى و در دست نبودن همه آنها، تخريج اقوال و وسعت ذهن اصحاب وجوه. نگارنده براى مطالعه و بررسى بهتر، ازمورد اول با نام عامل مادى و از موارد ديگر با نام عوامل معنوى ياد مى كند.

2-1- عامل مادى

منظور از عامل مادى گستردگى جغرافيايى مذهب شافعى است. كنكاش و جستجو درپهناي وسیع جغرافیای مذهب شافعى، آنهم به درازاى تاريخ ودر عمق كتب طبقات و تاريخ شهرها،پژوهش هاى زيادى را مى طلبد. ولى به طورگذرا و درچارچوب اين موضوع، لازم است گفته شود، مذهب جديد شافعى،پس از وفات شافعى، به فاصله يك صد سال به طور وسيع به تمام نقاط مركزى وشرق دنياى اسلام، منتقل شد، كه بررسى وشناخت بهتر، بر اساس گزارش سبكي، 1413ق، به حوزه هايي تقسيم مى شود. اين حوزه ها عبارتند از: عراق عرب، شام، حجاز، عراق عجم، نواحى مركزى ايران، خراسان، ماوراءالنهر وسرزمين هند.

به اين ترتيب كه با نقل مذهب جديد شافعي از خواستگاه تازه اش، مصر و ورود به حوزه جغرافيايى عراق پشت سر نهادن بغداد، بصره، كوفه و عبور ازجبال رى، آذربايجان، تبريز، مازندران ونواحى مركزى ايران مانند اصفهان، شيراز و كرمان، هم زمان به حوزه جغرافيايى ماوراءالنهر، نيز راه مى يابد و با رسيدن به خوارزم، غور، غزنه و سرزمين هند، و در حوزه جغرافيايى خراسان مستقرمى شود و در مرو، نيشابور، بلخ و هرات مركزيت مى يابد.

توگويي كه گستردگي جغرافياي مذهب شافعي مانند موجي از رود نيل شروع شده و با درنورديدن دجله و فرات وصيقل دادن كوههاى عراق عرب و عجم در سواحل رود جيحون، آرام وقرارمى گیرد.

در مورد كيفيت انتقال مذهب شافعى به اين حوزه هاى جغرافيايى به طور اختصار بايد گفت:

1-انماطى كه نزد ربيع و مزنى فقه آموخت، به ترويج مذهب جديد شافعى در بغداد همت گماشت.

2-ابن سريج، نزد انماطى، به شاگردى پرداخت و در نقل مذهب شافعى به طبقات بعد ازخود نقش عمده ايفا نمود.

3-ابوزرعه فقه را از ربيع مرادى كسب نمود وبا عهده دارشدن منصب قضا، به گسترش مذهب شافعى در دمشق، اقدام نمود.

4- احمد بن سيار، با رفتن به مصر، اولين كسى بود كه كتاب هاى شافعى را با خود مرو برد.

5- عبدان مروزى، پس از ملازمت با ربيع و مزنى، جزء اولين افرادى بود كه مختصر مزنى را با خود به مرو برد و مردم آنجا را با فقه شافعى آشنا ساخت.

6-قفال كبير، بعد از سفر عراق، به ترويج مذهب شافعى در ماوراء النهرپرداخت.

7-ابو عوانه، با كسب دانش فقه از ربيع و مزنى، اولين كسى است كه مذهب شافعى را با خود وارد اسفرايين نمود.

8- ابوسعيد اصفهانى، براى اولين بار علم شافعى را به ارمغان آورد.

9- ابو يعقوب استر آبادى، اولين شخصى است كه كتاب هاى شافعى را وارد استرآباد نمود

در جواب اين پرسش كه چرا از بين حوزه هاى جغرافيايى گسترده، صرفا «خراسان» و «عراق» ، صاحب دو طريقه مشهور گشتند، به نظر مى رسد يكى به دليل شمار زياد علماى مذهب در اين دو حوزه است و ديگرى رونق و مركزيت شهرهاى خراسان و عراق. به بيان ديگر، دار العاصمه عراق و دارالعلم خراسان، قابليت تبديل شدن به دو قطب علمى جامع را دارا بودند به گونه اى كه با ياد آنها حوزه هاى جغرافيايى ديگر، كم رنگ جلوه کند.

منظوراز عراق، بغداد وشهرهاى دورو برآن و منظور از خراسان، چهار شهر مهم مرو، نيشابور، بلخ و هرات است. اگر خراسانى هست وبرپاست، برپایه این چهار شهر،پا برجا و استوار است.(سبكى 1413ق).

سبكى كه پراكندگى اصحاب شافعى را به پراكندگى شهرها توصيف مى كند، از عراق به عنوان محل علما،دار دنيا،شهر مهم ربع مسكون و مركزخلافت نام مى برد. خراسان و شهرهايش را مى توان اسلام شهر ناميد. خراسان سرزمين علم است و مركز ملك و وزارت. نيشابور را بعد از بغدادمثل و نظيرى نيست. مرو، سرچشمه انديشمندان و خيمه گاه پادشاهان بوده و نصف مذهب را در خود جاى داده است. به دليل اينكه بيشتر علماى مذهب از مرو برخاسته اند، خراسانيان را ، مراوزه مى نامند.به همين دليل، رفته رفته كه ثبت وضبط اعلام و اخبار شهرهاى از قبيل: تاريخ مرو تاريخ نيشابور، تاريخ جرجان، تاريخ اصفهان، تاريخ بغداد وساير شهرها شروع مى شود، اين شهر نامه ها دست مايه اصلى طبقات نويسان مذهب قرار گرفته كه بر اساس آنها به استخراج تراجم علماى مذهب پرداخته اند. اما در اين ميان تاريخ نيشابور وتاريخ بغداد، سهم بيشتر و مهم ترى را به خود اختصاص داده اند. سبكى كه در مجموعه «طبقات الشافعيه الكبرى» از اين دو تاريخ بهره زياد برده، تاريخ بغداد را كه تأليف امام ابوبكر احمد بن على بن ثابت خطيب- رحمه الله بوده، كتابى ارزشمند وپر فايده مى داند كه براى استخراج زندگى نامه اصحاب شافعى در عراق به آن مراجعه كرده و به همين دليل پوشيده ماندن تراجم اصحاب اهل عراق را بعيد مى داند. واما تاريخ نيشابور، كه ساخته وپرداخته حافظ ابو حاكم است و فرزانگان سر تعظيم در برابرش فرود آورده اند، سبكى نام سيد التواريخ بر آن مى نهند.

قبل ازپايان اين قسمت، لازم است به اين پرسش جواب داده شود، آيا احتمال دارد، در كتاب هاى طبقات مذهب شافعى، به تدريج، خراسان مفهوم وسيع ترى گرفته باشد به گونه اى كه تمام شرق دنياى اسلام را پوشش دهد؟

بعضى به اين پرسش جوان مثبت داده و بيان مى دارد: منظور از خراسان صرفا حدود جغرافياييش نيست، بلكه در اينجا مفهوم وسيع داشته و كل بخش شرقى دارالسلام از ماورا النهر گرفته تا حدود هند وچين را در بر مى گيرد. وى براى اثبات نظر خود به متنى از ابن ملقن استناد مى نمايد، كه در آن اظهار مى كند: گروهى از اصحاب ما را بلاد مشرق اند. مانند اصفهان، گرگان، سمرقند، نسف، هرات، مرو، بخارى، همدان،تبريز، خوارزم و غزنه تا سرزمين هند و تمام ماورا النهرتا اطراف چين و عراقين-عراق عرب عراق عجم.

در نقد اين نظر مى توان گفت: اول اينكه از گزارش ابن ملقن، چنين مفهوم وسيعى، قابل برداشت نيست. زيرا وى درصدد بيان شهرهاى بلاد مشرق است نه خراسان. به عبارت ديگر، خراسان از جمله بلاد مشرق است نه اينكه خراسان، بلاد مشرق را در خود جاى داده باشد. دوم اينكه در همين گزارش معلوم نيست، خراسان بر كدام حوزه جغرافيايى قابل اطلاق است. بلكه اتفاقا خراسان از آنچه هست نیز محدودتر نشان داده شده است چرا که با بر شمردن بلاد مشرق، به شهرهاى مرو، هرات و خراسان اشاره مى كند. ظاهر اين مطلب، مى رساند، مرو و هرات جزء خراسان به حساب نيامده اند. سوم اينكه با مقايسه گزارش سبکى و ابن ملقن، اين نكته به روشنى قابل اثبات است كه گزارش ابن ملقن، خلاصه اى ناقص و به هم آميخته ازگزارش سبكى است و نظم وترتيبى را كه سبكى در گزارش خود رعايت كرده، ناديده گرفته است. به همين دليل، با مراجعه به طبقات سبكى معلوم مى شود، حوزه جغرافيايى خراسان داراى چهارشهر: نیشابور، مرو، هرات و بلخ است. در نهايت، شايد بتوان گفت: با مراجعه به كتب تراجم و طبقات، مى توان شاهد مقدارى مسامحه در ثبت زندگى بعضى اشخاص بود به طورى كه در حوزه جغرافيايى ديگرى جاى داده شده باشند، ولى ديگر چنان نيست كه بتوان كل سرزمين ايران را خراسان ناميد!

2-2-عوامل معنويى

براساس آنچه گذشت، شمار زياد انديشمندان عراق و خراسان، قابليت وظرفيت اين را داشتند كه تحت دو عنوان جامع عراقيون و خراسانيون ثبت و ضبط شوند. اما اين تنها ظاهر قضيه است. در حقيقت شمار زياد كتاب هاى مذهب شافعى كه آنهم توسط راويان زيادى در بازه هاى زمانى مختلف روايت مى شد و به طور يكسان در اين پهناى وسيع جغرافيايى در اختيار شافعى مذهبان قرار نمى گرفت، از طرفى و شمار زياد اصحاب وجوه كه بر اساس نصوصى كه از امام سر مذهب در اختيار داشتند، به تخريج اقوال مى پرداختند، از طرف ديگر، باعث بروز اختلافاتى بين اهل عراق وخراسان مى گرديد كه مى شد آنها را تحت عنوان دو طريقه اهل عراق وخراسان، بررسى و مطالعه نمود. در اين قسمت، اين عوامل معنوى مورد بررسى قرار خواهند گرفت.

2-2-1شمار زياد كتاب هاى مذهب وعدم انتشارآنها

از جمله ويژگى هاى مذهب شافعى، اين است كه اصول و فروع مذهب، توسط خود محمد بن ادريس شافعى تأليف وتدوين يافت. براى دنبال كردن خط فكرى وسير تكاملى انديشه يك شخص وآگاهى از نظرات نهايى وى در مورد يك موضوع، اطلاع از ترتيب تأليفات و تاريخ كتابت آثار وى امرى لازم وضرورى است. از بين ائمه مذاهب، محمد بن ادريس شافعى تنها كسى بوده كه با تأليف كتاب هاى زيادى در حوزه فقه و اصول، تحول فكرى بنيادين را تجربه نموده است.

بر اين اساس روايت بحر بن نصرخولانى، رويه عمومى وى در تأليف و تصنيف كتاب هايش در طى چهار يا پنج سالى را كه در مصراقامت داشت اينگونه بود:

شافعى ازحجاز وارد(مصر) شد و در مدت چهارسالى كه در مصر اقامت داشت، اين كتابها(مذهب جديد)را تأليف نمود. وى با خود از حجاز كتاب هاى ابن عيينه را به همراه داشت. نزد يحيى بن حسان رفت واز روايات وى مطالبى نوشت. و كتاب هايى از اشهب كه مشتمل بر مسائلى بودند، اخذ نمود. وى اين كتاب ها را پيش دست هايش مى نهاد و به تصنيف مى پرداخت. وبعد از اينكه كتابى را به پايان مى برد، يكى از دوستان وى به نام ابن هرم نزد وى مى آمد،وبه كتابت مى پرداخت. سپس بويطى، آن را بر شافعى قرائت مى كرد وآنانى كه حضور داشتند، نسخه ابن هرم را مى شنيدند وسپس، از روى آن، نسخه بردارى مى كردند. به همين دليل تهيه فهرستى ازآثار شافعى با طبقه بندى موضوعى و به ترتيب تأليف، اختلاف نسخه ها و به اختلاف راويان، كارى است، كه اگر انجام شود، افزون بر آنكه در روشن شدن صحت و اصالت اقوال منسوب به شافعى و كيفيت وترتيب نصوص امام سر مذهب نقش عمده ايفا مى كند، پرده از بسيارى از اختلاف عراقيون وخراسانيون بر مى دارد و از اين منظر مى توان به نقد و بررسى فرايند تخريج پرداخت. به عبارت ديگر با تنظيم عالمانه اين فهرست، مى توان بر دو امر اشراف پيدا كرد. یكى صحت اصالت و ترتيب نصوص امام سر مذهب و ديگرى ضوابط تخريج اقوال مجتهدان فى المذهب.

بر اساس آنچه نووي اشاره مى كند، روايت و نقل عراقيون در زمينه نصوص، قواعد مذهب شافعى و وجوه متقدمان اصحاب، به نسبت خراسانيون مورد اعتماد بيشتر است.

اينكه چرا روايت نصوص شافعى از طريق اهل عراق مورد اطمينان و وثوق بيشتر است، به نظر نگارنده، به اين دليل است كه اهل عراق تقريبا به تمام نصوص شافعى، آنهم با روايت راويان متعدد، دسترسى داشته اند. علت اين دسترسى را نيز در دو امر بايد جست وجو كرد. يكى اينكه عراق به مصرنزديك تر بوده و نقل مذهب جديد به آنجا، كامل تر صورت گرفته است. ديگر اینکه، نبايد از ياد برد، عراق، روزى خواستگاه مذهب قديم بوده، و راويانى چون احمد بن حنبل، كرابيسى و زعفرانى را به خود ديده است. به عبارت ديگر اگرچه هر دوی عراق و خراسان ،پذيراى مذهب جديد شافعى بودند، اما عراق، با ثبت و ضبط مذهب قدیم، جامه جدید مذهب شافعی

را بر تن كرده و ازاين حيث، حتى بر مصر نيز برترى داشت. به عبارت ديگر، عراق، تنها كانونى به شمار رفته كه هر دو مذهب قديم وجديد را به نحو كامل در خود جاى داده بود.

درست است كه شافعى، نقل مذهب قديم را منع كرده، و حتى در مواردى، به پاره كردن يا سوزاندن كتب قديم خود، امر نمو، اما علماى مذهب،از درجه اين اطلاق كاسته و در مواردى به ترجيح قول قديم پرداخته اند، كه در تعداد آنها اختلاف است. اهميت ديگر مذهب قديم در بحث تخريج اقوال، نمود پيدا مى كند، به عنوان نمونه،با ممارست در اقوال قديم وجديد شافعى، ملكه اجتهاد تقويت مى گردد. به لحاظ تاريخى نيز، براى اطلاع از سير تحول فكرى شافعى و كيفيت شكل گیرى نظريات فقهى،رجوع به مذهب قديم، لازم وضرورى است.

به دليل متروك شدن بسيارى از اقوال قديم شافعي، اطلاع خراسانيون از اقوال قديم شافعى، به طورغيرمستقيم از طريق كتاب هاى جديد مذهب وآنهم به طور محدود بود.چرا كه كتب جديد مذهب، در برگيرنده تمام اقوال قديم شافعى نيستند. اين در حالى است كه عراقيون دست كم براى مدت زمانى امكان مراجعه مستقيم و آسان تر به كتابهاى قديم شافعى از قبيل: الحجة و الرسالة القديمة را داشتند.

در مورد كتب جديد مذهب نيز بايد گفت: صرف نظر از كتاب الام، به نظر مى رسد بيشتر، كتاب هايى از قبيل مختصر مزنى و مختصر بويطى به طور گسترده در اختيار عموم شافعى مذهبان اهل خراسان نواحى دوروبرقرار داشت. ساير كتاب هاى مذهب اگر هم بوده باشد به طور وسيع در اختيار اهل خراسان نبوده است. به عنوان نمونه، قاضى حسين مرورودى، يكى از اصحاب اهل خراسان و از جمله شاگردان قفال صغير(417ق) است، درباره نبود يكى از آثارمزنى، در ديار خراسان، اينگونه مى نویسد:«پس ازاینکه مزنى، شمارزياد كتاب هاوتفريعات مذهب رامشاهده نمود، در كتابى به نام الجامع الكبير به اختصارآن همت گماشت. اين كتاب كه نيكو وجامع است، به طور كامل در ديار خراسان يافت نمى شود. مزنى به اختصاراين كتاب نيزپرچاخت وآن را در اين مختصرى كه بين فقها متداول است، جمع نمود. وى اين مختصر را نيززياد پنداشت و كتابى در جزئيات، تأليف كرد».

اين در حالى است كه مذهب جديد شافعى غير از مزنى و بويطى، راويان ديگرى نيز دارد كه هر كدام، زيادات وابوابى را كه حامل بخشى از نصوص مذهب اند، از شافعى روايت كرده اند.

براساس آنچه بيهقى نقل مى كند، ابن ابى الجارود، مختصرى شبيه به مختصر بويطى دارد، كه آن را از شافعى روايت كرده ومشتمل بر زيادتى است. ساير اصحاب شافعى نيز مانند: عبدالله بن زبير حميدى، يونس بن عبدالاعلى، محمدبن عبدالله بن عبدالحكم، عبدالعزيزبن عمران بن مقلاص، ربيع بن سليمان جيزى، حارث بن سريج نقال، حسين قلاس، بحر بن نصر خولانى وسايرين، هر كدام، در ابواب مختلف فقهى، زيادتى ازشافعى روايت كرده اند كه ديگری روایت نکرده است . بنابراين با توجه به آنچه گذشت، شمار زياد كتاب هاى مذهب قديم و جديد، آن هم با راويان متعدد و وجود اختلافات وزيادات قابل اعتنا و در دسترس نبودن همه آنها مخصوصا در بين خراسانيون، باعث اختلاف در حكايات اقوال و نصوص مذهب مى شد، كه در قالب دو طريقه اهل عراق و اهل خراسان نمود پيدا كرد. و در اين بين، به دليل اينكه عراق، كانون دو مذهب قديم و جديد شافعى بوده، در نقل و روايت اين نصوص، برترى با عراقيون است. اما كيفيت تصرف در اين نصوص، توسط اصحاب دو طريقه، بحث ديگرى است.كه درقسمت بعد خواهد آمد.

2-2-1كيفيت تخريج و شمار زياد اصحاب وجوه

يكى دیگر از عوامل پيدايش دو طريقه اهل عراق و خراسان، بحث تخريج است. كه در اينجا سعى مى شود به طور گذرا مورد اشاره قرارگيرد.

بحث اصلى تخريج، به اجتهاد در نصوص امام سر مذهب بر مى گردد. اينكه چرا انديشمندان اسلامى، بعد از اجتهاد در نصوص كتاب و سنت، به اجتهاد در نصوص امامى معين روى آوردند، جواب اين پرسش را باید در مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد سراغ گرفت. اما در اينجا به همين اندازه بسنده مى شود كه روى آوردن به اجتهاد فى المذهب، مطابق با سير تكاملى علوم است. كه بر اساس آن، عقلا و حكماى عالم بر اين امر اتفاق دارند، براى پیمودن راه تكامل و پیشرفت، بايد از پيمودن دوباره راه رفته خود دارى كرد. به همين دليل است كه مجتهدان فى المذهب يا اصحاب وجوه مذهب شافعى، به صراحت بيان كرده اند، مقلد شافعى نيستند، بلكه هم نظر با اويند.

تخريج در اصطلاح فقه و اصول فقه مذهب شافعى داراى دو معنى عام وخاص است. تخريج به معناى عام، كوشش و اجتهادى است، كه در نصوص امام سر مذهب انجام گرفته وهدف از آن ، يافتن حكم مسائل و موضوعات مختلف است. شخصى كه به اين كار مى پردازد، مجتهد فى المذهب يا صاحب وجه نام دارد. در حقیقت، همان طور كه امام سر مذهب بر اساس قواعد و اصولى كه خود ترتيب داده، در نصوص كتاب و سنت، به اجتهاد، اشتغال مى ورزد، به همان گونه، مجتهد فى المذهب بر اساس آن قواعد و اصول، به اجتهاد در نصوص امام سرمذهب، اقدام مى كند. مسلما نصوص امام سر مذهب، هر چقدر هم زياد متنوع باشد، باز به نسبت آينده، مشتمل بر تمامى موضوعات نبوده و هرآن ممكن است موضوع مستحدثه اى مطرح شود، كه در اين حالت، مجتهد فى المذهب بر اساس نصوص و قواعد مذهب، به تخريج حكم مسأله پردازد.

تخريج به معناى خاص، اين است كه شافعى، براى دو موضوع متشابه، دو حكم مختلف، صادر كرده باشد. درحالى كه وجه تفاوت بارز و محسوسى نيز بين آنها پیدا نشده است. در اين حال مجتهد فى المذهب، جواب هر يك از دو حكم را به ديگرى نقل و منضم مى كند. در نتيجه براى هر يك از دو موضوع، دو قول، حاصل خواهد شد. يكى منصوص و ديگرى مخرج. كه در اين حالت گویند، دراين موضوع، دو قول از طريق نقل و تخريج وجود دارد. در اين موارد اصحاب شافعى به دو دسته تقسيم مى شوند. بعضى از آنان، نقل وتخريج را انجام مى دهند و بعضى ديگر با پیدا كردن وجه فارقى بين دو موضوع، مانع آن مى شوند.

براى مثال، اگر شخص نماز گزار هنگام تكبيرة الاحرام، صيغه تكبير را تغيير داده و بگويد: اکبر الله یا الأكبر الله، بر اساس نص شافعى نمازش باطل است. ولى اگر، هنگام خروج از نماز، صيغه تسليم را تغيير داده وبگويد: عليكم السلام، بر اساس نص شافعى، نمازش صحيح خواهد بود. اكنون در اين مسأله دو قول، از طريق نقل و تخريج وجود دارد. وجه شبه بين دو مسأله در اين است كه شخص نمازگزار نماز را پس و پيش كرده، در حالى كه حكم آنها متفاوت است. اكنون اگر كسى از حكم دو موضوع، سوال نمايد. در جواب گفته مى شود در زمينه هر كدام از آنها، دو قول وجود دارد يكى منصوص و ديگرى مخرج.

اكنون كه تا حدودى، كار اصلى مجتهدان فى المذهب روشن شد، بايد دانست تعداد مجتهدان فى المذهب كه در كتب طبقات، از آنها بيشتربا نام اصحاب وجوه ياد مى شود، چيزى قريب به پانصد نفر اعلام شده است و نووى بيشتر از هر كس ديگرد به این امر اهتمام ورزيده است.

بعضى از مشهورترين آنان عبارتند از: ابو جعفرترمذى، ابوسعيد اصطخرى، ابوبكرصيرفى، ابن القاص، ابواسحاق مروزى، ابن ابى هريره، ابوعلى طبرى، سهل صعلوكى نيشابورى، ابوبكراودنى بخارى، ابو اسحاق اسفرايينى، قاضى حسين مرورودى، قفال کبیر چاچی، قفال صغير، قاضى ابو طيب طبرى.

اگرچه به تعداد اصحاب وجوه، ممكن است، اقوال مخرج در مذهب وجود داشته باشد، ولى به تدريج، كيفيت تخريج آنها در قالب دو طريقه خراسانيون و عراقيون، نظم و ترتيب، به خود گرفت. بر اساس آنچه نووى نقل مى كند: خراسانيون، غالبا تصرف، بحث، تفريع وترتيب بهترى از عراقيون دارند.

اينكه چرا كيفيت تصرف اهل خراسان بهتر از اهل عراق است، به نظر مى رسد اينكه صرفا مذهب جديد شافعى آن هم با تكيه بر روايت مزنى، ربيع و بويطى، به خراسان منتقل گرديد، تمركز و احاطه خراسانيون بر كتب جديد مذهب بهتر از عراقيون بوده باشد. همان طور كه گفته شد، عراقيون، نصوص قديم وجديد مذهب را با روايت راويان متعدد، در اختيارداشتند، و همين امر موجب مى شد كه توجه آنان به نقل و روايت نصوص مذهب، بيشتر از تصرف و ترتيب باشد. البته چنانكه قبلا مورد اشاره قرارگرفت، اين اختلافات را نبايد چنان نشان داد كه گویا باعث تقسیم شدن مذهب شافعى به دو مكتب يا دو شاخه شده است. اختلاف خراسانيون و عراقيون، هر چه باشد، از حد دو طريقه تجاوز نمى كند. هر دو طريقه بر اصل اقوال و نصوص مذهب، اتفاق نظر دارند. با اين تفاوت كه اهل عراق در نقل و روايت نصوص و اهل خراسان در تصرف و اهل خراسان در تصرف و ترتيب نصوص، بهتر عمل مى كنند.

3-رؤسا و بزرگان دو طريقه

عواملى كه باعث پيدايش دو طريقه اهل عراق و خراسان شدند،به تدريج در بستر زمان ادامه پيدا كرد، تا اينكه با ظهور دو انديشمند بزرگ، در دو قالب مشخص و معلوم، استقرار و انتظام يافتند. اين دو انديشمند بزرگ يكى شيخ ابو حامد اسفرايينى، شيخ طريقه عراقيون است و ديگرى قاضى ابو حامد مروزى معروف به قفال صغير، شيخ طريقه خراسانيون.

. قبل ازپرداختن به مختصرى از زندگى شخصى و فعاليت علمى آنان، دو نكته لازم وضرورى است.

اول اينكه، بعضى سير تاريخى اين دو طريقه را طورى ترسيم كرده اند، كه گويا ابتدا طريقه اهل عراق، ظهور كرده، فعاليت خود را به انجام رسانيده و تأثيرش را بر فقه شافعى، برجاى نهاده وپس از آن، طريقه اهل خراسان با ظهور قفال صغير، شروع به فعاليت و گسترش نموده است. اما اين پندار همان طور كه گفته اند، اشتباه است، بلكه طبق نظر صحيح، اين دو طريقه، هم زمان با يكديگر،به فعالیت وگسترش آراى خويش پرداخته اند. زيرا رؤساى دو طريقه، معاصر هم بوده اند.

نكته دوم اين است، با شنيدن دو واژه خراسانیون و عراقیون، نبايد گمان برد، اين دو طريقه، تقابل دو فكر يا دو جريان يا دو قوميت خاص مثلا دو جريان شوم ايرانيت و عربيت هستند. بلكه وقتى گفته مى شود: طريقه عراقيون و طريقه خراسانيون، منظور اختلاف آنها در حكايت اقوال و تصرف در نصوص مذهب است. حايز اهميت آنكه رؤساى دو طريقه، هر دو ايرانى اند. يكى از اسفرايين است و ديگرى از مرو.

3-1- شيخ ابو حامد اسفرايينى

احمد بن محمد، شيخ ابو حامد بن ابى طاهر اسفرايينى. شیخ طريقه اهل عراق. آن چنان كه گفته شده، سال344ق در اسفرايين، عروسى كه چهره از مبتدعان بيگانه بر نمى گشاييد، زاده شده است. دريافت اجازه از فرزانگان خراسان و پايان بردن تحصيلات در آن ديار، بهانه و سرآغازى بود تا در آغاز جوانى وبه قصد پخته شدن و تكميل معلومات خويش، راه عراق را در پیش گیرد. در بيست سالگى با سال364ق وارد بغداد، شهر هزار ؤ يك شب شد. نزد ابوالحسن بن مرزبان و ابوالقاسم داركى به شاگردى پرداخت. از بيست وشش سالگى ، برابر با سال 370ق تا پايان عمر، به تدريس فقه پرداخت. گويند، از هفده سالگى، فتوا مى داد. اگر چه حديث اندكى روايت نموده، ولى ثقه به شمار مى آيد. وى را از مجددان سده چهارم دانسته اند. در مجلس درس وى، گاهى سيصد، گاهى ششصد و گاهى هفت صد طالب علم، گرد هم می آمدند. مردم درباره وی می گفتند: اگر شافعی وی را دیده بود، مایه مسرت وی می گردید.

از جمله مشهورترين شاگردان وى مى توان به: قاضى ابو الحسن محاملى، ابو على سنجى، سُليم رازى، قاضى ابو طيب طبرى و قاضى القضات ابوالحسن ماوردى اشاره كرد.

سليم رازى در شرح حال وى گوید:

در ابتداى امر، نگهبان دروازه بود و زير چراغ آن، به مطالعه پرداخت و از اين راه امرار و معاش مى نمود.

شيخ ابو حامد اسفرايينى همان كسى است كه، طى نامه اى خطاب به خليفه وقت خود، نوشت:

بدان كه تو قادر نيستى، از ولايتى كه خدا مرا بر آن گماشته عزل نمايى، ولى من مى توانم نامه اى با دو يا سه كلمه به خراسان بنويسم و تو را از خلافتت عزل نمايم.

چون سر در بالين مرگ نهاد، اين جمله را بر زبان آورد: پس ازآنكه فقه آموختيم، به مرگ رسیديم.

وسر انجام پس از شصت و دو سال زندگى، در شب شنبه 19شوال 406ق، عهد و وفاى خويش را به پايان رسانيد.

مهم ترين اثر وى تعليقه اى است كه در آن مختصر مزنى را شرح و بسط داده و بر اساس آنچه گزارش داده اند، افزون بر فقه، مشتمل بر علم خلاف نيز بوده كه اقوال، مأخذ و مناظرات فقها را در خود جاى داده است.

متأسفانه از اين مجموعه پنجاه جلدى چيزى جز آه و افسوس براى دوست داران سلسله موى تاريخ باقى نمانده است و خوشبختانه هر كه در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست.

3-2- قاضى ابو حامد مروزى

در كتب فقه شافعى، دو ابو حامد وجود دارد كه با دو لقب شيخ و قاضى از همديگر، تمايز داده شده اند. يكى شيخ ابو حامد اسفرايينى است و ديگرى قاضى ابو حامدمروزى. اولى چنانچه گذشت، شیخ طريقه اهل عراق بوده و دومى شيخ طريقه اهل خراسان. افزون بر اين، از دو ابوبكر قفال نيز، سخن به ميان آمده كه با دو لقب كبير وصغير بين آنها تفاوت قائل شده اند. يكى ابوبكر قفال كبير شاشى است وديگرى ابوبكر قفال صغیر مروزى. قفال كبير بيشتر در كتب اصول، جدل و تفسير واردشده و قفال صغير بيشتر در كتب فقه. بنابراين هرگاه در كتب فقه شافعى، قفال به طور مطلق به كار مى رود، منظور قاضى ابوبکر مروزى معروف به قفال صغير است.

عبدالله بن احمد بن عبدالله، امام ابوبكر قفال مروزى، شيخ طريقه اهل خراسان، در سال 327ق زاده شد.

زندگى وى نور اميدى است براى آنانى كه عمرى در بند پيرزن عشوه گردهر بوده اند وپس از مفارقت ازآن، اكنون مى خواهند با جوان برنا و رعناى علم درآميزند و در راه رسيدن به آن، از سمرقند و بخارا و ملك خويشتن درگذرند.

در سى سالگى، علم آموزى و تفقه را در حالى آغاز نمود، كه تفاوت اختصرتُ با اختصرتَ را نمى دانست.

اگرچه ديرآغاز نمود، ولى از وى بعيد نبود، عالمى فرزانه درآيد. چه اينكه قفل سازى كه قفلى را با تمام زیرو زبرهايش به وزن چهار گلوله كوچك آهنى ساخته است،خواهد دانست،قفل گشاى ظرائف و دقايق علم باشد.اگر روزى، آثار كار گذشته بر دستان وى پديدار بود، اكنون آثار انديشه وى بر صفحه تاريخ، ثبت و ضبط است.

گويند، يكى از فقهايلى كه در رفت وآمد با قفال بود، شخصى از ملازمان و نزديكان والى مرو را در مورد كارى كه از وى سرزده بود، به شدت مؤاخذه نمود. اين امر بر والى مرو گران آمد و در نامه اى موضوع را به سلطان محمود غزنوى گزارش داده و اينكه اظهار كرد: فقها در مواجهه با ديوان اسائه ادب نموده اند. سلطان محمود در جواب وى نوشت: آيا قفال از ديوان ما چيزى دريافت مى كند؟ در جواب گفتند، خير. دوباره نوشت: آيا قفال، در امور مربوط به اوقاف، دخالت مى كند، در جواب گفتند، خير. پس ازآن سلطان محمود گفت: دست از سر آنان بدار، چرا كه آنان، شايسته باز داشتن مردم از منكراند.

از زير دستان ابو زيد مروزى بيرون آمد وشاگردانى را تربيت كرد كه هر يك براى خود امامى اند. از جمله ابو على سنجى، شيخ ابو محمد جوينى، ابن فوران مروزى و قاضى حسين مرورودى .

از جمله آثار وى عبارتند از: شرح التلخيص، شرح الفروع والفتاوى.

اگرچه كتاب هاى قاضى ابو حامد نيز به سر نوشت كتاب هاى شيخ ابو حامد گرفتار آمد، ولى اگرمريدى پیدا شود، با نشستن در خلوتگه خویش مى تواند آثار باقى مانده اين دو شيخ را ازگوشه و زواياى كتب مذهب درآورد.

4-اختلافات دو طريقه

با مراجعه به كتاب هاى مبسوط فقه شافعى، مى توان اختلافات دو طريقه عراقيون وخراسانيون را در سطح گسترده مشاهده كرد. در کتب مذهب، اگر به طور مطلق گفته شود در رابطه با اين موضوع، دو قول وجود دارد. ممكن است، منظور از دو قول، دو نص شافعى باشد. مثلا يكى قول قديم و ديگرى قول جديد. اختلافات دو طريقه در اين زمينه مربوط به روايت نصوص مذهب بوده كه اصولا نقل نصوص مذهب، توسط عراقيون، مورد اعتماد بيشتر است. همچنين امكان دارد منظور از دو قول، يكى نص وديگرى، قول مخرج باشد. كه در اين صورت به كيفيت تصرف و تفريع اصحاب وجوه در نصوص مذهب بر مى گردد. اختلافات دو طريقه، در دو قسمت فقه و اصول بررسى خواهد شد. اما به دليل اينكه اختلافات اصولى دو طريقه به نسبت اختلافات فقهى آنان، ناچيز است، ابتدا به فقه پرداخته مى شود.

4-1- اختلافات فقهى

در كتاب المجموع امام نووى، دست كم در سيصد موضوع، به اختلافات دو طريقه اهل عراق وخراسان پرداخته كه در اينجا به دو مورد از آنها اشاره خواهد رفت. اگرچه ذكر دو مورد ازچند صد مورد، خالى از عيب نيست، ولى در همين دو مورد نيز، نگارنده راه اختصار را درپیش خواهد گرفت. چرا كه پرداختن به آنها از توان مقاله خارج بوده و بر عهده پايان نامه ها و رساله ها است. در اينجا هدف، به تصوير كشيدن اختلافات دو طريقه، در زمينه نقل و روايت نصوص و كيفيت تصرف در آنها بوده كه اميد است، حاصل شود.

4-1-1-در مورد حكم آب مشمس، نظرمشهور عراقيون بر اين است كه اگر آبى، در معرض نور خورشيد، قرار داده باشد، وضو گرفتن با آن مطلقا مكروه است. در مقابل، بيشتر خراسانيون، قايل به تفصيل اند. به اين ترتيب كه وضو گرفتن با آب مشمس، صرفا در منطقه هاى بسيارگرم، مكروه است، آنهم به شرطى كه آب، درظروف ساخته شده، قرار داده شده باشد. در مورد اينكه منظور از ظروف ساخته شده (المنطبعه) چيست؟ نظر شيخ ابو محمد جوينى بر اين است كه غير ازظروف گلى، تمام ظروف ديگر(المطرقه) را اعم از مس، فلز، طلا، نقره و غيره شامل مى شود. پسر وى، امام الحرمين از اطلاق پدر كاسته وطلا و نقره را به دليل اينكه، از آنها چیزى به آب نمى رسد، خارج نموده است.

در اين مثال، مشاهده مى شود، بر اساس نصى كه در اين زمينه از شافعى روايت شده است، عراقيون، به ظاهر نص، حكم داده اند. در حالى كه، خراسانيون، با تصرف در نص، آن را حمل بر مواردى خاص نموده اند.

4-1-2- بر اساس قول جمهور مذاهب اربعه، در تيمم، دو ضربه لازم است، ضربه اى براى صورت و ضربه اى براى دست ها. اكنون در مورد استحباب فاصله دادن بين انگشتان، براى ضربه صورت، در فقه شافعى اختلاف است. همه عراقيون به همراه جمعى از خراسانيون، با استناد به نص شافعى، بر اساس روايت مزنى و بويطى، قايل به استحبابند. در مقابل، بيشتر خراسانيون، بر اين باورند كه لازم نيست در ضربه اول بين انگشتان دست، فاصله داده شود. ولى اگر انجام گيرد، در صحت تيمم، دو وجه وجود دارد. اما در اين ميان، نظر قفال، شيخ طريقه اهل خراسان، متفاوت از سايرين است. وى بر اين باور است: اگر در ضربه اول، بين انگشتان دست، فاصله داده شود، تيمم، صحيح نخواهد بود. وى در توجيه نظرخود، استدلال مى كند كه اگربین انگشتان دست، فاصله بيافتد، غبار بين آنها، مسح صورت، از بين نرفته و به مسح دست ها منتقل شده و همين انتقال، موجب بطلان تيمم مى شود. زيرا بر اساس ضابطه اى كه در باب تيمم، حاكم است، نقل خاك يا غبار از عضويى به عضو ديگر، جايز نيست. اما در مورد روايت مزنى، اگرچه خود قفال به اين امر معترف است كه اكثر اصحاب، آن را درست مى دانند، ولى با اين حال، به نظر وى، مزنى در نقل اين روايت از شافعى، به اشتباه رفته، بلكه آن را در مورد نسح دوم، ذكر نموده است.

در اين مثال، مشاهده مى شود، چگونه و به چه صورتى اصحاب دو طريق، ممكن است، نقل نصوص مذهب، دچار اختلاف گردند.

4-2- اختلافات اصولى

اگرچه بیشتراختلافات دو طريقه مربوط به فقه است، ولى با مراجعه به كتب اصول، مى توان در مواردى چند، شاهد اختلافات اصولى آنان نيز بود. اين اختلافات هم به اصل مسائل اصول بر مى گردد و هم به جدل اصولى.

زركشى، در كتاب البحر المحيط، هنگام بحث از مسأله تكليف كافران به فروع شريعت، با مراجعه به كتب معتبر مذهب، اينگونه مى نويسد: در مورد اينكه، زكات بر كافران، واجب است يا نه؟ اگر چه در اين دنيا ازآنان اخذ نمى شود، دو وجه وجود دارد. اصل مسأله به اين بر مى گردد كه آيا كافران، افزون بر تكليف به ايمان آوردن، به عبادات نيز مكلفند؟ در اين باره بيشتر اصحاب شافعى (از جمله خراسانيون) بر اين باورند، به همان گونه كه كافران، مكلف به ايمان آوردن هستند، به فروع شريعت نيزاز قبيل: نماز، روزه، زكات وحج مكلف مى باشند. در مقابل، عراقيون بر اين باورند، تا زمانى كه در حال كفر قرار دارند، صرفا مكلف به ايمان آوردن اند وبعد از ايمان آوردن، فروع شريعت بر آنان بار خواهد شد. پس از آن، زركشى، به ذكر دوازده مسأله فقهى بر اساس اختلاف در اين موضوع اصولى، مى پردازد.

در مورد جدلى اصولى،پس ازتتبع در كتبى كه در زمينه اعلام و فهرست كتب وآثار، به رشته تحرير درآمده اند، كتابى با عنوان احكام الجدل و المناظره على اصطلاح الخراسانيين و العراقيين از ابوالمعالى احمد بن هبة الله مداينى مشاهده شد. با مراجعه به ترجمه المداينى در كتب اعلام و تراجم گذشتگانى از قبيل ذهبى و سبكى از اين اثر سخنى، به ميان نيامده است. بلكه براى اولين بار در كشف الظنون حاجى خليفه ثبت گشته و به تبع وى ديگران نيز به ذكر آن پرداخته اند. اگرچه سرنوشت اين كتاب معلوم نيست، ولى نگارنده را متوجه كتب جدل و مناظرات فقهى نمود و با تتبع در كتاب هايى از قبيل: شفاء الغليل امام محمد غزالى، قواطع الادلة سمعانى و بحر المحيط زركشى، به اين نتيجه رسيد كه اين دو طريقه اختلافاتى از قبيل ترتيب و كيفيت اعتراضات وارد بر قياس و نام گذارى اصطلاحات به كار رفته در علم جدل داشته اند و اين خود مى رساند، اين كتاب بايد اصل واساسى داشته باشد وبه نظر مى رسد، در حد وحدود همين ترتيب ادله و عناوين و اصطلاحات علم جدل بوده باشد.

5- جمع دو طريقه

پس از آنكه اختلافات اصحاب شافعى، در قالب دو طريقه خراسانيون و عراقيون، ظهورپيدا كرد. چه در مقام تحقيق و نظر و چه در مقام افتا و عمل، ضرورت جمع دو طريقه، خود را آشكار ساخت. به همين دليل و نه به فاصله چندان زيادى، اين كوشش علمى ابتدا توسط علمايى كه بين عراق و خراسان در تردد بودند و در مجلس هر دوى شيخ ابو حامد و قفال صغير به تفقه پرداخته بودند، آغاز شد. بر اساس آنچه کتب طبقات و تراجم، گزارش داده اند، ابو على سنجى اولين كسى است كه اقدام به جمع اين دو طريقه نمود. پس از آن با ظهور امام الحرمین، جمع دو طریقه به كامل ترين صورت انجام پذيرفت. امام محمد غزالى، راه استادش را ادمه داد و آن را براى ظهور دوره بعدى مذهب و فقهايى از قبيل امام رافعى و امام نووى هموار ساخت. بار الها از آنان خشنود باش و ما را از پويندگان راهشان قرار بده.

....................................................................................
نویسنده : سعدی رمضانپور دانشجوی دکترای فقه شافعی دانشگاه تهران
بازديد:1126| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت