« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

كساني كه زير سايه عرش الهي جاي خواهند گرفت | مقالات 16 آذر 1390
همه انسانها در صحراي هموار محشر، گرد مي آيند و بدستور پروردگار، خورشيد به فاصلة يك ميل ، بالاي سر آنان قرار مي گيرد و زمين از شدت گرما بجوش مي آيد. از جسمها عرق بگونه اي سرازير مي شود كه چندين متر داخل زمين فرو مي رود. مردم به تناسب اعمال خويش در عرق هاي خود فرو مي روند، بعضي تا زانو و برخي تا كمر و عده اي تا گوشهايشان در عرق، غوطه ور مي شوند

روز سخت و دشواري است . با وجودي كه بيش از يك روز نيست ، اما برابر است با پنچاه هزار سال دنيا . انسانها سخت در مضيقه قرار مي گيرند. آه و ناله سرميدهند. همه پريشان و آشفته اند ناگاه صداي دلكشي كه بهشتيان با آن آشنايند بگوش مي رسد. و آن صداي پروردگار جهانيان است كه در سراسر صحراي محشر، طنين انداز مي شود:«أين المُتَحابَّون ، بِجَلالي اليوم أظِلُّهم بِظِلي يَوم لاظِلَّ إلاَّ ظِلِّي » (1) ‹كجايند آنهايي كه بخاطر من با هم دوست بوده اند؟ قسم به جلال و عظتم ، امروز كه سايه اي جز سايه من وجود ندارد، آنها را در زير سايه عرش خود جاي مي دهم ›.

و اينگونه آنها در زير سايه عرش الهي قرار مي گيرند و از گرماي طاقت فرساي آن روز بسيار گرم و سوزان ، نجات مي يابند.

كساني كه زير سايه عرش الهي جاي خواهند گرفت

1-«إلامام العادل» پيشواي عادل و حكمراني كه نه بر اساس قوانين بشري ، بلكه مطابق دستور خدا، فرمانروايي نموده و به كسي ظلم و تعدي روا نداشته است .

2- «شابٌ نَشَأفي عِبادةِ الله عَزَّوجل» نوجواني كه در سايه طاعت و بندگي ، رشد نموده و پرورش يافته باشد و محبوبي جز او و راه و برنامه اي جز راه و برنامه الهي نداشته باشد. نه آن جواني كه با موسيقي ، مواد مخدر و شب نشيني هاي معصيت آميز و مجالست با زنان و تقليد غرب ، رشد نموده و بزرگ شده باشد .

3-«رَجُلٌ قَلْبَهُ مُعَلَقٌ بِالْمَسَاجد» مردي كه دلبسته مسجد باشد و حتي زماني كه بيرون از آن بسر بَرد ، قلبش وابسته به خانه اي از خانه هاي خدا بوده و جسمش نيز به تبعيت از قلب، مشتاق آنجا باشد .

وابسته به مسجد، كساني هستند كه با رفت و آمدهاي مكرر خود مساجد را آباد نگه مي دارند و پاره اي از اوقات شان را به برنامه هاي مسجد، اختصاص مي دهند و در زير سايه آن به آرامش روحي و رواني دست مي يابند. نه آنهايي كه مسجد، در نظرشان موزه اي بيش نباشد كه فقط روزهاي جمعه و عيدين به آن سر بزنند.

4- «وَ رَجُلٌ دَعته إمرأةٌ ذاتُ مَنصبٍ وَ جَمالٍ فَقَالَ إنِّي أخافُ الله » مردي كه زني زيبا و صاحب مقام ، او را بسوي خود فرا خواند ولي آن جوان از پذيرفتن دعوتش سر باز زند و اين جمله زيباي «إني اخاف ُ الله » را بزبان آورد (يعني من از خدا مي ترسم ). بايد گفت نه زني از زنان معمولي بلكه متمول و صاحب مقام و زيبا . كه جمال ، خود به تنهايي يكي از مهمترين انگيزه هاي جلب مردان مي باشد.

اينك قضاوت با شماست ، چه آزمايشي مي تواند از اين بزرگتر باشد كه زني با اوصاف فوق، جواني را كه در اوج شهوت بسر مي برد، زليخا گونه { هيتَ لك } بگويد و او را بسوي خود فرا خواند كه چرا معطلي ؟ ولي آن جوان، اعراض نمايد و بگويد «إنّي أخافُ الله». بايد گفت كار هر كس نيست كه از چنين آزمايشي جان سالم به در برد مگر مومنان با شهامتي كه محبت و عظمت خداوند در تار و پود وجود آنها ريشه دوانيده باشد و اين انديشه كه خداوند، همواره مراقب بندگانش مي باشد، بر روح و روان آنها حاكم گردد و تقواي الهي را پيشه ي خود سازند. و به راحتي از لذايذ نامشروع و زود گذر، چشم پوشي نمايند.

5-«رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقةٍ فَأخفاها حَتَّي لَاتَعْلَمَ شِمَالُه بما أنفَقَتْ يَمِينُه» مردي كه مخلصانه و مخفيانه صدقه دهد. طوري كه دست چپش متوجه نشود كه با دست راستش چه داده است. يعني انفاق وي بخاطر رضاي خدا باشد نه ريا و تظاهر.

6- «رَجلانِ تَحابا فِي الله» دو مردي كه به خاطر رضاي خدا با هم دوست شده و در كنار هم جمع شودند و بخاطر او از يكديگر جدا گردند.

7- «رَجل ٌ ذَكَر الله خَالياً فَفَاضَتْ عَيناه » مردي كه در تنهايي به ياد خدا اشك بريزد. يعني از يك طرف به عظمت پروردگار و رحمتها و عذابش بينديشد و از طرفي ديگر ضعفها و گناهان خويش را به ياد آورد. آنگاه اشك از ديدگانش جاري گردد. و اينچنين است ذكري كه با زبان و قلب و انديشه انجام گيرد نه آنكه فقط توسط زبان ، تكرار شود.
بازديد:1935| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت