« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ام المومنین زينب بنت جحش رضی الله عنها | اهل بیت رسول 3 مرداد 1391
ام المومنین زينب بنت جحش رضی الله عنها

زينب در محيط مکه بزرگ شد و خودش را از زنان بزرگ و بلندقدر مکه و پيرامون مکه ديد. او کسي است که نسب اصيل و ريشه دار، موقعيت والا و زيبايي در او جمع شده است و خداوند انواع فضل و نيکي را در وجود او جمع گردانيد.
او تنها زني است که خداوند از بالاي هفت طبقه آسمان او را به ازدواج پيامبر درآورد.
زينب سي و سه سال قبل از بعثت در مکه به دنيا آمد و در خانه شرف و حسب و نسب بزرگ شد.
نفس زينب به حياتي پاک و پاکيزه و به دور از پليدي هاي شرک و جاهليت تمايل داشت. کم کم نسيم اسلام، بوهاي خوش و عطرآگينش را در مکه مکرمه پخش مي کرد و کم کم خورشيد اسلام تمام قسمت هاي هستي را نوراني مي کرد، آن وقت قلب هاي پاک، با آغوش باز به استقبال نوري که پيامبر محبوب ص از جانب پروردگارش آورده بود، مي رفتند.
عبدالله بن جحش، برادر شقيقي زينب، پيامبرص را قبل از بعثتش ديده بود؛ از فراواني عقل و امانتداري و صداقت و حسن برخوردش بسيار تعجب مي کرد. به همين خاطر در قلبش محبت و احترام زيادي نسبت به پيامبرص داشت.
از همين رو به محض اين که پيامبر مبعوث شد، عبدالله اسلام آورد و لحظه اي درنگ نکرد و ترديدي به دل راه نداد. اسلام آوردنش قبل از موقعي بود که پيامبرص وارد خانه ارقم شود. پس او از پيشگامان و سابقين به سوي اسلام بود.

وقتي که ايمان، پرده دل زينب را لمس کرد، وي تا آن جا که مي توانست از سرچشمه قرآن و سنت جرعه برمي گرفت و خود را سيراب مي کرد. و کم کم روز به روز به خداوند نزديک مي شد تا جايي که احساس کرد که او در بهشتي حقيقي زندگي مي کند ـ البته براي رسيدن به بهشت بايد صبر و فداکاري را پيشه کرد ـ. کفار قريش به محض اين که از انتشار اسلام اطلاع يافتند، برخاستند تا سخت ترين عذاب و شکنجه را متوجه اصحاب و ياران پيامبر گردانند ... زينب و زنان قومش هم در اين اذيت و آزار کفار قريش سهيم بودند و انواع اذيت و آزار بر سر آنان هم مي آمد.
وقتي که خداوند اجازه هجرت به مدينه را داد، پسران جحش به رهبري عبدالله بن جحش هجرت کردند و برادرش ابواحمد بن جحش هم همراه عبدالله بن جحش بود. ابواحمد شاعري صاحب بصيرت بود. همراه اين دو، محمد بن عبدالله بن جحش هم بود. و خواهرانشان به نام هاي زينب بنت جحش، حمنه بنت جحش ـ همسر مصعب بن عمير ـ، و ام حبيب بنت جحش ـ همسر عبدالرحمن بن عوف ـ رضي الله عنهن ـ، را با خود بردند.
وقتي که پسران جحش بن رئاب از خانه شان بيرون رفتند، ابوسفيان بن حرب آن خانه را غصب کرد و آن را به عمرو بن علقمه فروخت. وقتي که اين جريان به پسران جحش رسيد، عبدالله بن جحش آن را به اطلاع رسول الله ص رسانيد. رسول الله ص به او گفتند: «ألا ترضى يا عبدالله أن يعطيک الله بها داراً خيراً منها في الجنة»: «اي عبدالله! آيا راضي نيستي که خداوند در مقابل آن خانه، خانه اي بهتر از آن را در بهشت به تو عطا کند؟».
عبدالله بن جحش گفت: چرا، راضي هستم. پيامبرص فرمود: «فذلک لک»: «پس آن خانه در بهشت براي تو». پس وقتي که رسول الله ص مکه را فتح کرد، ابواحمد ـ برادر عبدالله بن جحش ـ راجع به خانه شان با پيامبرص حرف زد، رسول الله ص آن را به تأخير انداخت. مردم به ابواحمد گفتند: اي ابواحمد! همانا رسول الله ص ناپسند مي دارد که شما در چيزي از اموالتان که به خاطر خدا از دست تان رفته، به آن رجوع کنيد. پس از سخن گفتن با رسول الله ص دست برداشت و به ابوسفيان گفت:
أبلغ أباسفيان عن ... أمر عواقبه ندامة
«اي ابوسفيان! راجع به کاري که عاقبت آن، ندامت و پشيماني است، مطلبي را به تو مي رسانم».
دار ابن عمک بعتها ... تقضي بها عنک الغرامة
«خانه عموزاده ات که آن را فروخته اي، بايد خسارت آن را پرداخت کني».
وحليفکم بالله رب ... الناس مجتهد القسامة
«براي شما به خداوند پروردگار مردم به تأکيد سوگند ياد مي کنم که:»
اذهب بها، اذهب بها ... طوقتها طوق الحمامة
«آن را ببر، آن را ببر، و همانند کبوتري که در گردن او طوق باشد؛ آن خانه هم پيشکش تو باشد».
زينب در کنار خواهران ديني اش از زنان انصار زيباترين روزهاي زندگي اش را گذراند.
زينب، جايگاهي عالي را ميان زنان اشغال کرد؛ او پناهگاه مستمندان و نيازمندان بود، مال و کالاها را به آنان مي بخشيد، چون به يقين مي دانست که انسان مؤمن به ناچار بايد نهال خير و نيکي را در دنيا بکارد تا نعمت ها را در آخرت بچيند.
زينب، زني بسيار روزه دار و شب زنده دار بود؛ روزها را روزه مي گرفت و شب ها را احيا مي کرد و با پروردگارش مناجات و راز و نياز مي کرد و در پيشگاه او گريه مي کرد. و نسبت به مردم پيرامون خود، نيکي و احسان مي کرد؛ خير و نيکي را براي همه مردم دوست مي داشت، گويي خداوند اين اهليت را به وي مي دهد تا بعداً مادر مؤمنان شود.

خداوند متعال مي فرمايد: (الأحزاب: 36)«هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد; و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است».
روايت شده که اين آيه راجع به زينب بنت جحش نازل شده هنگامي که پيامبرص خواست امتيازات طبقاتي موروثي را ميان جماعت مسلمانان از بين ببرد در نتيجه همه مردم يکسان و برابر باشند؛ که هيچ فضل و برتري اي براي کسي بر کس ديگر نباشد جز به تقوا. آن موقع بردگان آزاد شده به نسبت صاحبان برده در طبقه پائين تري بودند؛ از جمله اين بردگان آزاد شده، زيد بن حارثه، برده آزاد شده رسول الله ص بود که پيامبر او را به عنوان پسرخوانده خود اختيار کرد. پس رسول الله ص خواست که با تزويج زني شريف از طايفه بني هاشم، خويشاوند خود به نام زينب بنت جحش، به زيد بن حارثه اين مساوات کامل را محقق سازد، تا آن امتيازات طبقاتي خود به خود در خانواده اش ساقط گرداند. اين امتيازات آن چنان عميق و ريشه دار و گسترده بود که جز فعل واقعي از طرف رسول الله ص که جامعه اسلامي او را به عنوان الگو و سرمشق مي گيرند، از بين نمي برد. تا در نهايت تمام بشريت در اين زمينه راه او را بپيمايند.
ابن کثير در تفسير خود روايت کرده که عوفي از ابن عباس نقل کرده است: «وما کان لمؤمن ولا مؤمنة ...». سبب نزول اين آيه اين بود که رسول الله ص رفت تا براي پسرخوانده جوانش، زيد بن حارثه خواستگاري کند. به همين منظور نزد زينب بنت جحش رفت و او را براي زيد خواستگاري کرد. زينب گفت: من با او ازدواج نمي کنم. رسول الله ص فرمود: «بلي فانکحيه»: «چرا، بايد با او ازدواج کني». زينب گفت: اي رسول خدا، آيا راجع به خودم به من امر مي کني؟ هنگامي که هر دو بحث مي کردند، خداوند اين آيه را بر رسول خداص نازل کرد: آنگاه زينب گفت: آيا تو راضي هستي که او با من ازدواج کند؟ رسول الله ص فرمود: «بله». زينب گفت: در اين صورت از رسول الله ص سرپيچي نمي کنم و خودم را به ازدواج او در مي آورم.
زيد بن حارثه ده دينار و شصت درهم، يک پيراهن زنانه، يک عدد روسري، يک عدد ملحفه، يک عدد شلوار، پنجاه مُد خوراک، و ده مُد خرما را براي پسران جحش فرستاد که پيامبر محبوب، محمد مصطفي ص همه آنها را به زيد بن حارثه داده بود.
زندگي زناشوئي ميان اين دو زوج نزديک به يک سال ادامه داشت، سپس اختلافات خانوادگي ميان آنان شروع شد و تا آن جا رسيد که هيچ محبت و صفا و صميميت و دوستي اي ميان آنان نماند.
زيد شکايت زينب را نزد پيامبرص مي برد، پيامبرص هم به او مي گفت: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز!». پس پيامبرص زيد را نصيحت و توصيه مي کرد که زينب را نگه دارد اما خداوند خلاف آن را مي خواهد؛ «و خداوند بر کار خود، غالب و مسلط است». پس خداوند مي خواهد که «زينب» همسر پيامبر باشد تا عادت و رسم پسر خواندگي را ابطال کند و چون عرب هاي قبل از اسلام با همسران پسرخواندگانش بدان گاه که نياز خود را بدانان به پايان بردند و طلاقشان دادند، ازدواج نمي کردند؛ پس بايد به نحوي اين عادت جاهليت را از بين برد. شکاف و اختلاف ميان زيد و زينب روز به روز بيشتر مي شد تا جايي که زندگي ميانشان به بن بست رسيد؛ پس به ناچار مي بايست از هم جدا شوند. آنگاه دستور خداوند مبني بر اجازه طلاق دادن زينب و امر به رسول الله ص که با او ازدواج کند، آمد. خداوند متعال فرمود: (اأحزاب: 37).
«(به خاطر بياور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى (به فرزند خوانده ات «زيد») مى گفتى: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مى كردى); و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند; و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هايشان - هنگامى كه طلاق گيرند- نباشد; و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود)».
حافظ ابن حجر عسقلاني در کتاب «فتح الباري» مي گويد: ابن ابي حاتم اين ماجرا را از طريق سُدي روايت کرده و آن را در سياق واضح و زيبايي آورده است که لفظش چنين است: «به ما خبر رسيده که اين آيه راجع به زينب بنت جحش، نازل شد. مادر زينب، أميمه بنت عبدالمطلب، عمه رسول الله ص بود، و رسول الله ص خواست که زينب را به ازدواج زيد بن حارثه برده آزاد شده خود درآورد؛ اما زينب آن را نپسنديد. سپس راضي شد به هر چه که رسول الله ص بکند، پس پيامبرص زينب را به ازدواج زيد بن حارثه درآورد. سپس خداوند بعداً به پيامبرش اعلام کرد که زينب، بعداً از همسران او خواهد شد. پيامبرص شرم مي کرد از اين که به زيد امر کند که زينب را طلاق دهد. پيوسته ميان زيد و زينب اختلاف و نزاع روي مي داد، آن گاه رسول الله ص به او دستور داد که همسرش را نگاه دارد و از خدا بترسد. و پيامبرص از مردم مي ترسيد که از او عيب جويي کنند و بگويند محمد با زن پسرش ازدواج کرد، و پيامبرص، زيد را پسرخوانده خود اختيار کرده بود». ابن ابي حاتم از طريق علي بن زيد از علي بن حسين بن علي روايتي دارد که وي گويد: خداوند پيش از آن که پيامبرص با زينب ازدواج کند، به او اعلام کرد که زينب، زن او خواهد شد. پس وقتي که زيد نزد پيامبرص آمد و شکايت زينب را نزد او آورد و پيامبرص به او گفت: همسرت را نگاه دار و از خدا بترس، خداوند فرمود: به تو خبر داده بودم که زينب را به ازدواج تو درمي آورم، و تو چيزي را در دل پنهان مي داشتي که خداوند آن را آشکار مي سازد.

وقتي که زيد، زينب را طلاق داد، و عده اش سپري شد، رسول الله ص با او ازدواج کرد تا زينب به بزرگ ترين فضيلت و افتخار در تمام هستي برسد، و همسر سرور اولين و آخرين، حضرت محمدص و مادر مؤمنان بشود.
از انس بن مالک - رضي الله عنه - روايت شده است که آيه: (وتخفي في نفسک ما الله مبديه) در شأن زينب بنت جحش و زيد بن حارثه نازل شده است.
همچنين از انس - رضي الله عنه - روايت شده است : وقتي که عده زينب سپري شد، رسول الله ص به زيد گفت: «او را براي من خواستگاري کن». انس گويد: پس زيد روانه شد تا اين که نزد زينب آمد در حالي که زينب مايه خمير مايه درست مي کرد. زيد مي گويد: وقتي که زينب را ديدم، سينه ام به تنگ آمد تا جايي که نمي توانستم بنگرم که رسول الله ص از او خواستگاري کرده است. پس به او پشت کردم و به عقب برگشته و گفتم: اي زينب! رسول الله ص مرا نزد تو فرستاده و از تو خواستگاري مي کند. زينب گفت: من کاري را نمي کنم تا اين که پروردگارم به من دستور دهد. پس زينب برخاست و به مسجد رفت و آن آيه از قرآن نازل شد. آن گاه رسول الله ص آمد و بدون اجازه نزد زينب رفت. انس گويد، زيد گفت: رسول الله ص در طول روز نان و گوشت به ما داد. سپس مردم بيرون رفتند و افرادي ماندند که پس از صرف غذا در خانه صحبت مي کردند. پس رسول الله ص بيرون رفت و من هم به دنبالش رفتم. پيامبرص اتاق زنانش را يکي يکي سر مي زد و بر آنان سلام مي کرد و زنانش مي گفتند: يا رسول الله ص! خانواده ات را در چه حال و وضعيتي ديدي؟ زيد گويد: نمي دانم آيا من به پيامبر ص خبر دادم که جماعت بيرون رفته اند يا اين که او به من خبر داد. زيد گويد: پس پيامبرص روانه شد تا اين که داخل خانه شد، من هم رفتم و با او داخل شدم، آن گاه پرده ميان من و پيامبرص انداخته شد و آيه حجاب نازل شد. زيد گويد: سپس پيامبرص آن جماعت را پند و اندرز داد.
ابن رافع در روايت خود اين آيه را افزوده است: (الأحزاب: 53). «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در خانه هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، در حالى كه (قبل از موعد نياييد و) در انتظار وقت غذا ننشينيد; اما هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد; و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشينيد; اين عمل، پيامبر را ناراحت مى نمايد، ولى از شما شرم مى كند (و چيزى نمى گويد); اما خداوند از (بيان) حق شرم ندارد».
پس، يکي از برکت ها و فضايل زينب، نزول آيه حجاب به سبب وي بود. و اين هم در صبح عروسي اش بود.
خداوند از بالاي هفت طبقه آسمان دستور به ازدواج با زينب مي دهد
به خدا قسم، گويي مي بينم که کلمات در مقابل آن فضيلت و افتخار بزرگ از روي شرمساري و خجالت فرار مي کنند. پس خداوند خودش از بالاي هفت طبقه آسمان دستور به ازدواج با زينب مي دهد. و به همين خاطر مادرمان زينب به اين فضيلتي که دنيا با تمام امکاناتش با آن برابري نمي کند، افتخار مي کرد.
از انس روايت شده است که مي گويد: زيد بن حارثه آمد و پيش پيامبرص از زينب شکايت مي کرد. پيامبرص فرمود: «اتق الله وأمسک عليک زوجک»: «از خدا بترس و همسرت را نگاه دار». انس مي گويد: اگر رسول الله ص چيزي را کتمان مي کرد، حتماً اين موضوع را کتمان مي کرد. زينب بر همسران پيامبرص افتخار مي کرد مي گفت: خانواده هايتان شما را به ازدواج با پيامبرص درآورده در حالي که خداوند متعال از بالاي هفت طبقه آسمان مرا به ازدواج با پيامبرص درآورد.
از عيسي بن طهمان روايت شده است که مي گويد: از انس بن مالک - رضي الله عنه - شنيدم مي گفت: آيه حجاب درباره زينب بنت جحش نازل شد. پيامبرص در آن روز، به خاطر ازدواج با زينب، نان و گوشت به مردم داد. و زينب بر زنان پيامبرص افتخار مي کرد و مي گفت: «همانا خداوند در آسمان مرا به ازدواج با پيامبرص درآورد».

زينب پس از عايشه جايگاه والايي را در قلب رسول خداص اشغال کرده بود. و به همين خاطر مادرمان عايشه راجع به زينب مي گفت: «و زينب کسي بود که از ميان همسران پيامبرص رقيب من بود».
ام المؤمنين زينب بنت جحش در آسمان مجد و عظمت، در مکاني بلند پرواز کرده، و بالاترين مقامات نزديکي و شرف و بزرگي را از همان لحظه ورودش به خانه پاک نبوي به دست آورد و جايگاه عظيمي را نزد پيامبر گرامي ص از آن خود کرد. خداوند با صفات والا و رفتار و اعمال زيبا که او را در ميان زنان بي نظير و يگانه ساخته، دوست و مکرم داشته است.
زينب ام المؤمنين از اخلاق رسول الله ص زياد اقتباس کرده، و در راه هاي خير و نيکي به ويژه در زهد و دوري از چيزهاي هيچ و پوچ دنيا گام به گام به دنبال او مي رفت، چون آخرت بهتر و ماندگار است. به همين خاطر، او بخشنده و سخاوتمند بود و در بخشش و سخاوت و زهد، داستان ها و روايات عطرآگيني دارد.
رسول الله ص هم اين خصلت پسنديده در همسرش زينب را درک مي کرد، از اين رو در درون خود جايگاه بزرگي براي زينب قائل مي شد و او را مورد ستايش و تمجيد قرار مي داد به اين که او از نيکان و خوبان است. به همسرانش مي گفت که زينب در کارهاي معروف و پسنديده، از همه شان دست بالاتري دارد.
زينب بنت جحش، مادر مؤمنان زياد نماز مي خواند؛ قلبي خاشع و فروتن داشت؛ و هميشه با خداوند ارتباط داشت. و رسول خداص اين صفات عالي در او را دوست مي داشت و نمازش و ارتباطش با پروردگار براي پيامبرص بسيار خوشايند بود.
از ثابت روايت شده است که مي گويد: قضيه ازدواج زينب بنت جحش نزد انس ذکر شد، انس گفت: پيامبرص را نديده ام که به اندازه زينب، براي هيچ يک از همسرانش غذاي وليمه داده باشد؛ در مهماني عروسي زينب بنت جحش يک گوسفند را به ميهمانان داد.
از عايشه روايت شده است که مي گويد: رسول الله ص نزد زينب بنت جحش عسل مي خورد و کنار او مي ماند. من و حفصه با هم همدستي کرديم که پيامبرص نزد هر کدام از ما آمد، به او بگويد: مغافير خورده اي؟ همانا من بوي مغافير را از تو احساس مي کنم. پيامبرص فرمود: «لا ولکني کنت أشرب عسلاً عند زينب ابنة جحش فلن أعود وقد حلفت لا تخبري بذلک أحداً»: «نه، ولي نزد زينب بنت جحش عسل مي خوردم. اما از اين به بعد ديگر عسل را نزد زينب نخواهم خورد. و تو را سوگند مي دهم که اين مطلب را به احدي خبر ندهي».
به همين خاطر زينب جايگاه و مرتبه اش نزد پيامبر را مي دانست، و با سه خصلت بر زنان پيامبرص افتخار مي کرد.
از شعبي: روايت شده است که مي گويد: زينب به پيامبرص مي گفت: من با سه چيز به خود مي بالم که هيچ يک از زنانت آن را ندارند تا به خودشان ببالند: 1- پدربزرگ من و پدربزرگ تو، يکي است. 2- خداوند از آسمان مرا به ازدواج تو درآورد. 3- سفير خدا، براي امر ازدواج ما، جبرئيل؛ بود.
اين مادر مؤمنان، ام سلمه است که به جايگاه هَوويش، زينب نزد رسول خدا ص اشاره مي کند، مي گويد: زينب مورد توجه رسول خداص بود و پيامبرص از او خيلي خوشش مي آمد، و زينب زني نيک و صالح، بسيار روزه دار و شب زنده دار بود.

وقتي که ماجراي افک که قلب مادرمان عايشه را جريحه دار کرد، رخ داد، مي بينيم که مادرمان زينب موضع گيري عظيمي اتخاذ کرد که به همين خاطر جايگاه والايي در قلب مادرمان عايشه اشغال کرد.
در حديثي که بخاري در خصوص ماجراي افک روايت کرده، آمده است:
عايشه گفت: رسول خداص راجع به قضيه من از زينب دختر جحش پرسيد و فرمود: «يا زينب ماذا علمت أو رأيت»: «اي زينب چه دانسته اي يا چه ديده اي؟» زينب گفت: اي رسول خداص، چشم و گوشم را نگاه مي دارم، جز خير و نيکي چيزي ندانسته ام. عايشه گفت: زينب کسي بود که از ميان همسران پيامبرص رقيب من بود، پس خداوند به سبب ورع و تقوايش، او را از فتنه اين ماجرا محفوظ کرد».
در حديثي که مسلم روايتش کرده، ـ در قسمتي از حديث ـ عايشه گفت: «... پس همسران پيامبرص زينب بنت جحش، همسر پيامبرص را نزد پيامبرص فرستادند. زينب کسي بود که از ميان همسران پيامبرص از لحاظ منزلت نزد رسول خداص رقيب من بود. و هرگز زني را نديده ام که از زينب ديندارتر، باتقواتر و راستگوتر باشد، و بيشتر از او صله رحم را به جا آورد و بيشتر صدقه دهد و بيشتر خودش را وقف عملي بکند که با آن به خداوند متعال نزديک شود».

ام المؤمنين زينب به مال يا چيزي از کالاهاي فاني دنيا توجه نمي کرد، بلکه با دستش کار مي کرد؛ دباغي مي کرد، کفش دوزي مي کرد و آن چه را که مي ساخت، مي فروخت و آن را در راه خدا به صدقه مي داد. از جمله آن چه به کرامت و بزرگواري زينب نزد خدا و مستجاب بودن دعايش، و زهد و پارسائي اش در مال هر اندازه باشد، اشاره مي کند، چيزي است که شاهد عيني اين چيزها نقل مي کند ... اينک به سخنان برزه بنت رافع گوش فرا مي دهيم که در اين خصوص به ما خبر مي دهد، وي مي گويد: وقتي اموال و وسايل غنيمت را مي بخشيدند، عمر بن خطاب - رضي الله عنه - مقداري وسايل را براي زينب بنت جحش فرستاد. وقتي اين وسايل را نزدش بردند، گفت: خداوند، عمر را ببخشايد! غير از من ديگر خواهرانم از من مستحق ترند که اين وسايل برايشان باشد. گفتند: اين ها همه اش براي توست. گفت: سبحان الله! و از ميان وسايل، لباسي را بر تنش کرد. سپس به من گفت: دستت را در اين وسايل داخل کن و چيزي را از آن بردار و آن را به فلاني و فلاني ـ از خويشاوندانش و يتيمان ـ بده. همه وسايل را بخشيد تا جايي که فقط آن چه زير لباس بود، باقي ماند. آن گاه برزه بنت رافع به او گفت: خداوند تو را ببخشايد اي مادر مؤمنان! به خدا، ما هم در اين وسايل، حقي داشتيم. زينب گفت: آن چه زير لباس است، براي شما. پس زير لباس، هشتاد و پنج درهم يافتيم. سپس زينب دستش را به سوي آسمان بلند کرد و گفت: خدايا، پس از امسال بخشش و عطاياي عمر نصيب من نشود! راوي گويد: آن گاه پس از مدتي وفات يافت.
ابن سعد روايت کرده که وقتي اموال براي زينب برده شد، مي گفت: خدايا، سال آينده اين اموال را نصيب من نکن، چون آن فتنه و بلاست. سپس آن اموال را ميان بستگانش و نيازمندان تقسيم کرد. اين خبر به عمر - رضي الله عنه - رسيد، او گفت: اين زني است پرخير و برکت. آن گاه بر درش ايستاد و سلام کرد و گفت: به من خبر رسيده که آن اموال را ميان نيازمندان تقسيم کردي، سپس هزار درهم برايش فرستاد. زينب هم با آن مال زندگاني خود را به سر برد. ـ خداوند از وي راضي باد و او را راضي و خشنود گرداند! .
آن چه که به زهد و پارسائي اش در دنيا اضافه مي شود، روايتي است که ابن سعد در طبقات خود آورده است. او گويد: زينب بنت جحش هيچ درهم و ديناري را از خود به جا نگذاشت، او تمام آن چه را که در اختيارش بود، به صدقه مي داد، و وي پناهگاه مستمندان و فقيران بود.
اين اشاره اي عظيم از پيامبر در حق زينب است، پيامبري که از روي هوي و هوس سخن نمي گويد و اين فضيلت و افتخاري بزرگ براي زينب است.
از عايشه دختر طلحه از عايشه ام المؤمنين روايت شده است که مي گويد، رسول الله ص فرمود: «أسرعکن لحاقاً بي أطولکن يداً»: «از ميان شما همسران من، آن کس که دستش از همه درازتر باشد، زودتر به من ملحق خواهد شد».
عايشه مي گويد: همسران پيامبرص دستشان را اندازه مي گرفتند که ببينند کدام يک، دستش درازتر است».
وي افزود: زينب، از همه ما دستش درازتر بود، چون با دست خود کار مي کرد و دست رنجش را به صدقه مي داد
از عايشه روايت شده است که پيامبرص به همسرانش گفت: «يتبعني أطولکن يداً»: «آن کس که دستش از شما درازتر است، به دنبال من مي آيد. پس ما بعد از پيامبر ص، دستان خود را بر ديوار مي کشيديم تا ببينيم کدام يک از ما دستش درازتر است. مدام اين کار را انجام مي داديم تا اين که زينب وفات يافت. وي زني کوتاه قد بود و دستش از ما درازتر نبود. آن موقع دانستيم که مراد پيامبرص از آن عبارت، صدقه بود. چون زينب کارهاي دستي مي کرد؛ دباغي مي کرد، کفش دوزي مي کرد، و دست رنجش را صدقه مي داد.

در سال 20 هجري برابر با 641 ميلادي، ام المؤمنين زينب احساس کرد که ديدارش با خدا نزديک شده است. او براي اين ديدار مبارک هميشه آماده بود و هنگام مرگ گفت: من کفن خودم را آماده کرده ام. شايد عمر کفن را برايم بفرستد؛ پس اگر کفني فرستاد، يکي از آن دو کفن را (کفني که خود آماده کرده ام يا کفني که عمر برايم فرستاده) صدقه بدهيد، اگر توانستيد. هرگاه صلاح دانستيد که إزار مرا صدقه دهيد، آن کار را بکنيد.
از عبدالرحمن بن أبزي روايت شده است که وي همراه عمر، بر جنازه زينب بنت جحش نماز خواند. زينب از ميان همسران پيامبرص اولين زني است که پس از پيامبرص وفات يافت. عمر چهار تکبير نماز ميت را به جا آورد و سپس کسي را نزد همسران پيامبرص فرستاد که به چه کسي دستور مي دهيد او را به خاک بسپارد؟ عبدالرحمن گويد: عمر دوست مي داشت که خودش اين کار را انجام دهد. پس همسران پيامبرص کسي را نزد عمر فرستادند که زينب در زمان حياتش ايشان را در نظر داشت. عمر بن خطاب گفت: آنان راست مي گويند.
امام نووي: گفته که زينب در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد، و حضرت عمر بن خطاب - رضي الله عنه - بر او نماز جنازه خواند. و اسامه بن زيد، محمد بن عبدالله بن جحش، عبدالله بن أبي احمد بن جحش، محمد بن طلحه بن عبيدالله که پسرخواهرش حمنه بود، همگي بر سر قبرش حضور يافتند، که همه شان محارم زينب بودند. شرح حال و زندگينامه زينب بنت جحش را با اين گفته مادرمان عايشه خاتمه مي دهيم:
وي گويد: رحمت خدا بر زينب! او در دنيا به بزرگواري و شرافتي رسيد که هيچ بزرگواري و شرافتي به آن نمي رسد؛ همانا خداوند او را به ازدواج پيامبرص درآورد و قرآن به تصريح آن را بيان کرد. و رسول الله ص به ما گفت: «أسرعکن بي لحاقاً أطولکن باعاً»: «از ميان شما همسران من، آن کس که دستش از همه درازتر باشد، زودتر به من ملحق خواهد شد». يعني پيامبرص به زينب مژده داده که خيلي زود به او ملحق مي شود و او همسر پيامبرص در بهشت است.
زينب در سال 20 هجري وفات يافت و مادر محبوبمان که خداوند از بالاي هفت آسمان او را به ازدواج رسول الله ص درآورد، از دنيا رفت تا داخل بهشت خداوند رحمان شود؛ بهشتي که در آن نعمت هايي است که هيچ چشمي آن را نديده و هيچ گوشي آن را نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نکرده است.

خداوند از او راضي باد و او را راضي و خشنود گرداند و بهشت برين را جايگاهش گرداند!

................................................

برگرفته از کتاب صحابيات حول الرسول
گرد آورنده و تنظيم:محمود المصري أبو عمار
بازديد:3008| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت