« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

يأجوج و مأجوج | مقالات 11 شهريور 1391
اصل ياجوج و ماجوج يأجوج و مأجوج
قبل از بحث خروج ياجوج و ماجوج مناسب ديدم ابتدا اصل آنها و سپس معني لغوي (ياجوج) و (مأجوج) را بدانيم.
ياجوج و مأجوج دو اسم عجمي و يا به گفته برخي عربي هستند بنابراين از «اجّت النار أجيجا» مشتق شده اند يعني شعله آتش ملتهب شد. يا از اجاج: يعني آب بسيار شور که از شدت شوري سوزنده باشد. يا برخي گفته اند از (اجّ): يعني سرعت دويدن و مأجوج از (ماج) يعني اضطراب است. پس يأجوج بر وزن يفعول و مأجوج بر وزن مفعول يا هر دو بر وزن فاعل هستند.
اما اگر دو اسم عجمي باشند اشتقاق ندارند چون الفاظ عجمي از عربي مشتق نمي شوند.
جمهور علماء ياجوج و ماجوج (بدون همزه) نير خوانده اند پس الف زائد است و اصل آن (يجج و مجج) خواهد بود. اما عاصم آنها را با همزه خوانده است.
تمام اشتقاق هاي مذکور مناسب حال آنها است اما اشتقاق از (ماج) به معني اضطراب با اين آيه مناسبتر است خداوند مي فرمايد:{ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا } (کهف: 99).«ما آنان را رها مي سازيم تا برخي در برخي موج زنند(و آن هنگام خارج شدن آنان از سدّ است».و آنگاه در صور دميده ميشود و ما همه آنها را جمع مي کنيم.
در اصل يأجوج و مأجوج از بني آدم هستند برخي از علماء گفته اند آنها ذريه آدم هستند نه حوا. يعني آدم محتلم شد و منيش با خاک مخلوط گشت و خدا از آن ياجوج و ماجوج را آفريد. اين قول دليلي ندارد و از افراد معتمد صادر نشده است.
ابن حجر مي گويد: «اين قول را از هيچ يک از سلف نديده ام جز از کعب الاحبار و برخلاف حديث مرفوع است که مي فرمايد: آنها از ذريه نوح هستند. و قطعاً نوح از ذريه آدم است».
ياجوج و مأجوج از نوادگان يافث و يافث از اولاد نوح -عليه السلام- است. آنچه دلالت مي کند آنان از ذريه آدم هستند حديثي است که بخاري آن را از ابوسعيد خدري -رضي الله عنه- روايت مي کند. پيامبر -صلى الله عليه وسلم- فرمودند: «يقول الله تعالى: يا آدم! فيقول: لبيک وسعديک، والخير في يديک، فيقول: أخرج بعث النار. قال: وما بعث النار قال: من کل ألف تسعمائةٍ وتسعة وتسعين. قال: فعنده يشيب الصغير، وتضع کل ذات حمل حملها، و ترى الناس سکارى وما هم بسکارى، ولکن عذاب الله شديد». قالوا: يا رسول الله وأينا ذلك الواحد؟ قال: «أبشروا فإن منكم رجلا ومن يأجوج ومأجوج ألفاً».
«خداوند متعال مي فرمايد اي آدم! آدم مي گويد: گوش به فرمان و خدمتگذارم پروردگارا خير در دست تو است. خداوند مي فرمايد: از بعث النار خارج بشو. گفت بعث النار چيست؟ فرمود از هر هزار نفر نه صد و نود و نه نفر (در آن واقع مي شوند).
پس در آنجا بچه پير مي شود، و هر زن حامله اي وضع حمل مي کند، و مردم را مست مي بيني در حالي که مست نيستند، بلکه عذاب خدا شديد است. گفتند اين يک نفر کداميک از ماست؟ فرمود: «مژده بدهيد از شما يک نفر و از يأجوج و ماجوج هزار نفر است».
عبدالله بن عمر مي گويد: پيامبر -صلى الله عليه وسلم- فرمود: «إن يأجوج و مأجوج من ولد آدم و إنهم لو أرسلوا إلى الناس لأفسدوا عليهم معايشهم ولن يموت منهم أحد إلا ترک من ذرّيته ألفاً فصاعداً».
«يأجوج و مأجوج از بني آدمند. آنها به هر کجا فرستاده شوند زندگي مردم آنجا را به فساد مي کشند و هيچ کدام از آنان نمي ميرد مگر هزار فرزند يا بيشتر به جا بگذارد».
- - صفات ياجوج و مأجوج
صفاتي که احاديث به آنها اشاره کرده اند حاکي است آنان شبيه هم جنسان خودشان (مغول) هستند يعني داراي چشماني کوچک بيني کوچک که انتهاي آن فرو رفته است، موهاي زرد مايل به قرمز، صورت پهن مانند سپر برجسته و شکل و رنگ آنها مانند ترک ها است.
امام احمد از ابو حرمله و او نيز از خاله اش روايت کرد و گفت: پيامبر -صلى الله عليه وسلم- در حالي که انگشتش را به خاطر عقرب گزيدگي بسته بود، سخنراني کرد و فرمود: «إنکم تقولون لا عدوّ وإنکم لا تزالون تقاتلون عدواً حتى يأتي يأجوج ومأجوج، عراض الوجوه، صغار العيون، شهب الشعاف، من کل حدب ينسلون، کأنّ وجههم المجانّ المطرقة». «شما مي گوييد دشمن نيست. همانا شما دائماً با دشمنان قتال مي کند تا اينکه ياجوج و ماجوج مي آيند آنها داراي صورت هاي پهن، چشماني کوچک، موهاي زرد مايل به قرمز هستند آنها از هر زمين مرتفعي بالا مي روند، صورت آنان مانند سپرهاي برجسته است».
ابن حجر بعضي اقوال گذشتگان را دربارة اوصاف ياجوج و ماجوج ذکر کرده است ولي روايات ضعيف اند و نمي توان به آنها اعتماد کرد در اين اوصاف آمده است آنها به سه صنف تقسيم مي شوند.
عده اي از آنها اجسادشان مانند ارز (درختي بسيار بزرگ)
عده اي از آنها طول و عرض آنها هر يک چهار زراع است.
عده اي از آنها روي يکي از گوشهايشان مي خوابند و يکي ديگر را پتوي خود مي کنند.
برخي گفته اند طولشان يک يا دو وجب است و بزرگترينشان سه وجب طول دارد.
آنچه روايات صحيح بيان مي کنند اين است که آنها مرداني نيرومند هستند و هيچ کس تاب مبارزه با آنها را ندارد لذا بعيد است طول آنها يک و يا دو وجب باشد.
در حديث طولاني نواس بن سمعان آمده است خداوند خروج ياجوج و ماجوج را به عيسى -عليه السلام- وحي مي کند و براي او بيان مي کند که هيچ کس توان مبارزه با آنها را ندارد بنابراين به او دستور مي دهد مؤمنان را از سر راهشان دور کند و به او امر مي کند «حرز عبادي إلى الطور» «بندگانم را در کوه طور پناه بده» در بحث خروج آنها اين موضوع را بيشتر شرح خواهيم داد.
- - ادلّه خروج يأجوج و مأجوج
خروج يأجوج و ماجوج در آخر الزمان يکي از نشانه هاي بزرگ قيامت است و در اين راستا دليل هايي در قرآن و سنت وجود دارند.
الف - ادلة قرآني
1- { حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ * وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ } (انبياء: 96-97)
«تا زماني که ياجوج و مأجوج رها مي گردند و آنان از هر بلندي و ارتفاعي مي گذرند. (در اين هنگام) وعدة راستين (روز قيامت) نزديک است پس ناگهان چشمان کفار خيره مي شوند (و از حرکت باز مي ايستدند) و (مي گويند) اي واي بر ما، ما از اين (واقعه) غافل بوديم بلکه ما ستمگر بوديم».
2- خداوند در سياق داستان ذي القرنين مي گويد:
{ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا * كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا * قَالُوا يَاذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا * قَالَ مَا مَكَّنَنِي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا * آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا * فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا * قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا * وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا } ... (کهف: 92-99).
«سپس او از وسيله و ابزار ممکن سود برد. تا آنگاه که به ميان دو سر (کوه) رسيد و در فراسوي آن دو کوه گروهي را يافت که هيچ سخني را نمي فهميدند. گفتند اي ذو القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين تبهکارند آيا براي تو هزينه معيني قرار دهيم تا ميان ما و ايشان سد بزرگ و محکمي بسازي. (ذوالقرنين) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختيار من نهاده است بهتر است پس مرا با نيرو ياري کنيد، تا ميان شما و ايشان سد بزرگ و محکمي بسازم. قطعات بزرگ آهن را براي من بياوريد تا کاملاً ميان دو طرف دو کوه برابر شد (آنگاه) گفت: به آن (آتش) بدميد تا (وقتي که) قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد سپس گفت: مس ذوب شده برايم بياوريد تا آن را روي سد بريزيم. (ياجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن سوراخ ايجاد کنند. (در پايان) گفت: اين سد از مرحمت پروردگار من است و هر گاه وعدة خدا فرا رسد آن را ويران و با خاک يکسان مي کند. و وعدة پرودگار من حق است. و در آن روز ما آنان را رها مي سازيم تا برخي در برخي موج زنند و (هنگامي که) در صور دميده مي شود ما آنها را (به شيوه اي خاص) جمع مي کنيم».
اين آيات دلالت مي کنند بر اينکه خداوند متعال ذوالقرنين را توفيق داد تا آن سد عظيم را بنا کند و مانع هجوم قوم ياجوج و ماجوج بر مردم گردد. و هر گاه وعدة خدا فرا رسد (قيامت نزديک شود) اين سد از بين مي رود. ياجوج و مأجوج خارج مي شوند و با سرعتي زياد و جمعي وافر در بين مردم موج مي زنند و فساد برپا مي کنند.
و اين امر نشانه نزديکي نفح صور اول و خراب شدن دنيا و برپايي قيامت است به نحوي که در احاديث صحيح خواهد آمد.
ب - دليل هايي از سنت
احاديث دال بر ظهور ياجوج و مأجوج زيادند و به حد تواتر معنوي رسيده اند ما قبلاً برخي از آنها را ذکر کرديم اکنون در اينجا تعدادي از اين احاديث را بيان مي کنيم.
1- در صحيحين از ام حبيبه دختر ابوسفيان و او نيز از زينب بنت جحش روايت شده است که روزي پيامبر -صلى الله عليه وسلم- با فزع بر او وارد شد و مي گفت «لا إله إلا الله ويل للعرب من شر قد اقترب، فتح اليوم من ردم يأجوج ومأجوج مثل هذه (وحلق بإصبعيه الإبهام والتي تليها)».
«لا اله الا الله» واي بر اعراب از شري که نزديک شد. امروز سد ياجوج و ماجوج اينطور (دو انگشت ابهام و مجاورش را حلقه کرد) باز شد.
زينب بنت حجش مي گويد: گفتم: يا رسول الله! آيا ما در حالي که افراد صالح در ميانمان هستند نابود مي شويم! پيامبر فرمود: «نعم، إذا کثر الخبث». «بلي زماني که خباثت زياد شود».
2- در حديث نواس بن سمعان چنين آمده است «وقتي خدا به عيسى -عليه السلام- وحي کرد که من بندگاني را خلق کرده ام که هيچ کس توان قتال با آنان را ندارد پس بندگانم را در کوه طور پناه بده. خداوند ياجوج و ماجوج را مبعوث مي کند آنان از هر فراز و نشيبي مي گذرند و از درياچه طبرستان نيز گذر مي کنند و همة آب آن را مي نوشند. آخرين دسته از آنها مي خواهد بگذرد مي گويند آيا قبلا در اينجا آب نبوده است؟! حضرت عيسى -عليه السلام- و اصحابش در محاصره قرار مي گيرند تا اينکه يک روزنه کوچک براي هر يک از آنان بهتر از صد دينار کنوني هر يک از شما مي گردد. عيسى و اصحابش به سوي خدا دست به دعا مي شوند پس خداوند دودي بر آنان مي فرستد و مانند يک نفس همه به مرده تبديل مي شوند سپس عيسى و اصحابش به زمين برده مي شوند در زمين يک وجب جا را نمي يابند جز اينکه بوي بد آنها به مشام مي رسد. عيسى و اصحابش به سوي خدا دست به دعا مي شوند پس خداوند پرندگاني را مانند گردن شتر مي فرستد. آنها را حمل مي کنند و به هر جا بخواهند مي برند».
اين حديث را مسلم روايت کرده است و در روايتي بعد از عبارت «لقد کان بهذه مرّة ماء» چند جمله زير را اضافه مي کند.
«ثم يسيرون حتى ينتهوا إلى جبل الخمر وهو جبل بيت المقدس فيقولون: لقد قتلنا من في الأرض، هلمّ نقتل من في السماء فيرمون بنشابهم إلى السماء فيردّ الله عليهم نشابهم مخضوبة دماً».«سپس حرکت مي کنند تا به کوه خمر (کوه بيت المقدس) مي رسند. در آنجا مي گويند ما همه کس را روي زمين کشتيم اکنون بياييد موجودات آسماني را نيز بکشم پس تيرهايشان را به سوي آسمان شليک مي کنند و خداوند تيرهايشان را خونين مي کند و به آنها باز مي گرداند».
3- در حديث حذيفه بن اسيد -رضي الله عنه- درباره نشانه هاي قيامت نام ياجوج و مأجوج نيز آمده بود.
4- عبدالله بن مسعود مي گويد در شب معراج پيامبر -صلى الله عليه وسلم- حضرت ابراهيم، موسي و عيسى -عليه السلام- را ملاقات کرد و از قيامت يادآوري کردند... تا اينکه گفت: «رشته سخن را به عيسى -عليه السلام- دادند او قتل دجال را بحث کرد و در ادامه گفت: سپس مردم به شهرهاي خودشان بر مي گردند و ياجوج و ماجوج به استقبال آنان مي آيند در حالي که از هر زمين مرتفعي بالا مي روند بر هيچ آبي عبور نمي کنند مگر آن را بنوشند و بر هر چيزي بگذرند آن را به فساد مي کشند. مردم به من پناه مي برند تا از خدا بخواهم آنها را نابود کند. زمين مملو از بوي آنهاست پس به من پناه مي برند تا از خدا هلاکت آنها را بخواهم و خدا از آسمان آب زياد نازل مي کند و آنها را به دريا مي ريزد.
5- ابوهريره -رضي الله عنه- از پيامبر -صلى الله عليه وسلم- روايت مي کند (در آن چنين آمده است): «و يخرجون على الناس، فيستقون المياه ويفرّ الناس منهم، ويرمون سهامهم في السماء، فترجع مخضبةً بالدماء فيقولون: قهرنا أهل الارض وغلبنا من في السماء قوةً وعلواً» قال: «فيبعث الله عزوجل عليهم نغفاً في أقفائهم» قال: «فيهلکهم، والذي نفس محمد بيده، إن دواب الأرض لتسمن وتبطر وتشکر شکراً وتسکر سکراً من لحومهم».
«(ياجوج و ماجوج) ظاهر مي شوند، آبها را مي نوشند، مردم از آنها مي گريزند به سوي آسمان تيراندازي مي کنند، تيرهايشان آغشته به خون بر مي گردند آنها مي گويند ساکنان زمين را شکست داديم و با نيرو و قدرتمان بر اهل آسمان هم غلبه کرديم» گفت «خداوند دودي را به ميان آنان مي فرستد». گفت «و آنها را هلاک مي گرداند، قسم به کسي که نفس محمد در دست اوست جانداران زمين همه فربه، شاداب و پر شير و پر گوشت مي شوند» ذوالقرنين سد ياجوج و ماجوج را بنا به درخواست همسايگانشان بنا کرد تا آنها را در برابر تجاوز ياجوج و مأجوج حفظ کند. بطوري که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.{ قَالُوا يَاذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا * قَالَ مَا مَكَّنَنِي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا } .(کهف: 94-95)
اين آيات در مورد بناء سد ياجوج و مأجوج بحث مي کند که در سمت مشرق است. چون خداوند مي فرمايد:{ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا } (کهف: 90).«تا وقتي که به جاي طلوع خورشيد رسيد».
بطور مشخص جاي سد معلوم نيست برخي از پادشاهان و مؤرخين کوشيده اند مکان آن را پيدا کنند. مانند خليفه واثق عباسي: «خليفه واثق برخي از اميران خود را همراه سپاهي فرستاد تا سد را پيدا کنند و هنگام بازگشت آن را براي خليفه توصيف نمايند. آنان شهرها و مناطق را يکي پس از ديگري سپري کردند تا به آنجا رسيدند و بناي ساخته شده از آهن و مس آن را مشاهده کردند. آنها بعداً گفتند در بزرگي را ديده اند که با قفلهاي بزرگي بسته شده بود و ماندة شير و عسل را در يکي از برج هاي آنجا ديدند که توسط نگهبانان هم مرز حراست مي شد. آن برج بسيار بلند و مستحکم بود به نحوي که از کوه هاي اطراف آن بلندتر بود سپس بعد از دو سال بلکه بيشتر پس از مشاهدة مسائل سخت و عجائب فراوان به ديار خود باز کشتند.
اين قصه را ابن کثير در تفسيرش بدون سند ذکر کرده است که خداوند به صحت آن آگاهتر است.
مدلول آيات گذشته مبين اين است که اين سد بين دو کوه بنا شده است. خداوند مي فرمايد: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ» واژه سدين يعني دو کوه متقابل سپس مي فرمايد: «حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ» يعني قله دو کوه را با تکه هاي آهن به هم وصل کرد سپس مس مذاب بر آنها ريخت و سد محکمي از آن درست کرد.
امام بخاري مي گويد: «مردي به پيامبر گفت: سدي از جنس فولاد و بسيار محکم است پيامبر فرمود: آن را ديده ام».
سيد قطب مي گويد: «سدي در نزديک شهر (ترمذ) کشف شده است که به (باب الحديد) يعني در آهني مشهور است. در اوايل قرن پانزدهم ميلادي دانشمند آلماني (سيلد يرجو) بر آن عبور کرده و در کتابش آن را ثبت نموده است. همچنين مؤرخ اسپانيايي (کلافيجو) در سفرش در سال (1403 م) آن را ذکر کرده است. و مي گويد: سد شهر باب الحديد بين سمرقند و هندوستان قرار دارد... و احتمال دارد همان سدي باشد که ذي القرنين آن را ساخته است.
شايد اين سد همان ديوار دور شهر (ترمذ) باشد که ياقوت حموي در معجم البلدان آن را ذکر کرده است و سد ذي القرنين نيست.
اين بحث در مشخص کردن محدودة مکان سد ما را ياري نمي دهد بلکه به مضمون آيات و مفاد احاديث صحيح برمي گرديم. يعني سد ياجوج و ماجوج ماندگار است تا زماني که وقت مشخص تخريب آن فرا رسد ياجوج و ماجوج در آخر الزمان خارج شوند. همانطور که خداوند مي فرمايد:{ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا * وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا } (کهف: 98-99).
دليل اينکه اين سد هنوز موجود است حديثي است که ابوهريره -رضي الله عنه- از پيامبر -صلى الله عليه وسلم- نقل کرده است پيامبر -صلى الله عليه وسلم- فرمود: «هر روز آن را حفر مي کنند تا اينکه مي خواهند آن را خراب کنند. رئيسشان مي گويد: برگرديد فردا آن را خراب مي کنيم. گفت: ولي خداوند آن را به محکمترين حالت اوليه خود بر مي گرداند اين روند ادامه دارد تا زماني که وقت خروج آنها فرا مي رسد (نزديک به روز قيامت) رئيسشان مي گويد: برگرديد ان شاء الله فردا آن را تخريب مي کنيم. گفت: آنها بر مي گردند و سد به حالت خود باقي مي ماند. پس فردا مي آيند سد را تخريب مي کنند و بر مردم ظاهر مي گردند آب ها را مي نوشند و مردم از آنان فرار مي کنند».
در حديث صحيحين آمده بود که جزء کوچکي از سد باز شده است لذا پيامبر از آن ترسيد.
استاد سيد قطب اين نظريه را ترجيح مي دهد که سد تخريب شده است و ياجوج و ماجوج خارج شده اند. او مي گويد: آنان قوم تاتار بودند که در قرن هفتم ظاهر شدند و ممالک اسلامي را نابود کردند و در زمين فساد برپا نمودند.
قرطبي درباره تاتار مي گويد: «در اين هنگام عدة زيادي از آنها خارج شدند که جز خداوند کسي تعداد آنها را نمي داند و جز او کسي آنها را از جامعه اسلامي دور نمي کند آنها درست مانند ياجوج و ماجوج و يا مقدمه ظهور آنها هستند».
ظهور قوم تاتار مقارن عصر قرطبي بود، خبر فساد و کشتار آنها به همه جا رسيده لذا قرطبي مي گويد احتمال دارد آنان همان ياجوج و ماجوج يا مقدمه آنها باشند.
اما يکي از نشانه اي بزرگ قيامت خروج ياجوج و ماجوج در آخر الزمان است و تاکنون اين واقعه رخ نداده است زيرا احاديث صحيح دال بر آن هستند که خروج آنها بعد از نزول عيسى -عليه السلام- اتفاق خواهد افتاد و اوست که عليه آنان دست به دعا مي شود خداوند دعاي او را استجابت کرده و آنان را به دريا مي ريزد و تمام بندگان خدا از شرشان راحت مي شوند.

....................................................
نویسنده: يوسف بن عبدالله بن يوسف الوابل
بازديد:9531| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت