« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

چرا اسلام؟ | مقالات 27 فروردين 1392
چرا اسلام؟

اين مطلب جزء مسلمات و يقينيات است که دين جزء نيازهاي اوليه ي بشر است، نياز به دين براي انسان بالاتر از همه ي نيازهاي مادي است، پس من در موردي که دوستان به بنده وظيفه داده اند صحبت خواهم کرد و موضوع صحبت خود را در 3 سوال مطرح کرده ام.

عناوین اصلي:
1. چرا خداوند از ابتدا دين کامل به بشر نداد تا انسان هاي متعهد به دين آسماني با هم به موجب دين خدا اختلاف و تنازع نداشته باشند؟
2. چرا تبعيت از اديان آسماني ديگر در زمان کنوني بصورت آگاهانه جايز نيست؟
3. چرا شرعا و عقلا بايد تابع دين اسلام شد و لاغير؟
سوال اول: چرا خداوند از ابتداي خلقت دين کامل خودش را نفرستاد تا بشر با هم اختلاف نکنند؟ چرا خداوند پيامبران و اديان متعدد فرستاده است؟
نياز انسان به هدايت، نياز به راه راست و عمل صالح، يک حقيقت است. بشر مثل همه ي مخلوقات خداوند نياز به راه مستقيم و طريق صحيحي که خداي متعال آن را تاييد بکند دارد و اين نياز براي همه ي بشريت از آدم تا آخرين بشر مطرح است. همه ي کتاب هاي آسماني بر اين محور مي آيند که پاسخ گوي نياز راه صحيح، براي عمل صالح انسان باشند0
اين راه زماني مي آيد که انسان به آن نيازمند باشد و علاوه بر نياز، توان دريافت آن را نيز داشته باشد و علاوه بر توان دريافت، توان نگه داري آن را نيز داشته باشد. پس سبب نزول همه ي کتاب هاي آسماني اين سه مورد است، يعني زماني که يک پيام کهنه مي شود بايد بشر کاملا به يک پيام جديد نيازمند باشد تا آن پيام براي انسان فرستاده شود. در غير اين صورت خداي متعال پيامبر نمي فرستد، وحي نمي آيد، از لوح محفوظ چيزي به بشر القاء نمي شود.
دوم: انسان توان دريافت پيام را داشته باشد، فهم آن برايش مقدور باشد و سوم اينکه بتواند آن فهم را نگه دارد.
پس اين سه مطلب در اصل يک حقيقت است و وقتي بر واقع نازل مي شوند در جزئيات با هم تفاوت مي کنند چون انسان مانند يک طفل که به مرور زمان بزرگ مي شود سير تکاملي داشته است، نياز همه ي بشر به اين پيام ها مثل هم نبوده و همه ي بشر در زمان هاي مختلف قدرت درک هر پيامي را نداشته اند و همچنين توان نگه داري هم يکي نبوده است، پس علت تعدد پيام هاي خداوندي اين است که نيازها يکي نيست و در جزئيات با هم متفاوت است.
کساني که مثل بنده پير هستند خوب به ياد دارند که 40 سال قبل زندگي چقدر ساده بود. وقتي ما مي خواستيم خريد بکنيم چقدر با نيازها و خريد هاي الآن ما متفاوت بود. کسي مثل من با بچه ام خيلي تفاوت دارم. مثلا بچه ي من که اول دبيرستان است خيلي بهتر از من با واقع روز کنار مي آيد و با نيازهاي جامعه ي امروز همراهي مي کند تا بنده، در حالي که من بيشتر از او در اين محيط زندگي کرده ام و سابقه ي بيشتري دارم پس من بايد بهتر بتوانم با نيازهاي امروز کنار بيايم در حالي که اين طور نيست و بسياري از ما اين مشکلات را با فرزندانمان داريم اگر چه بعضي از افراد همراه با روز پيش مي روند، پس بنابراين نياز به هدايت اگر چه حقيقت واقعي است ولي در عينيت يافتن، صورت هاي متفاوتي دارد.
اگر کتاب هاي آسماني گذشته را ورق بزنيم و مطالعه کنيم، متوجه مي شويم که خيلي از دستورات آن را بشر امروزي نمي تواند انجام دهد؛ اگر چه ما مسلمانان اعتقاد داريم که کتاب هاي گذشته تحريف شده است اما وحي با آن قاطي است و مقدار وحي هم بيشتر مي باشد، با اين وجود همه پيام هاي کتاب هاي آسماني گذشته براي ما نارسا و محدود هستند، در حالي که ما چندان هم با انجيل فاصله نداريم حال با کتاب هاي ديگر، خدا مي داند چقدر فاصله و تفاوت وجود دارد.
خداي متعال حکيم است و بشري که نياز به پيام امروزي ندارد و پيام امروزي را نمي فهمد چرا به او اين پيام را بدهد که بخواند و چيزي از آن نفهمد.
قابيل، هابيل را مي کشد ولي بلد نيست چطوري او را زير خاک کند چون نياز ابتدايي بوده پيام ها هم ابتدايي مي آمده و طبق بشر آن روز پيام فرستاده مي شده چون بشر به تدريج رشد مي کند پيام خداوند هم به تدريج نازل مي شود، پيام در سطح انسان ها مي آيد.
ما مي بينيم در يک زمان واحد دو پيامبر مي آيند، چيزي که در قران آمده است که حضرت ابراهيم و حضرت لوط در يک زمان و در مکان نزديک به هم بوده اند چون نيازهاي منطقه مربوط به حضرت ابراهيم با نيازهاي منطقه حضرت لوط کاملا متفاوت بوده است و مشکلات و خواسته هاي آنها نسبت به هم فرق مي کرده است، و خداوند در مورد نيازها و مشکلات خودشان با آن ها صحبت مي کند همانطور که خداوند با قوم شعيب در بحث معاملات و کم فروشي صحبت مي کند، پس هر کس طبق نيازش با او صحبت مي شود.
عقيده يعني شناخت واقعيت ها و جهت گيري در مقابل آن از طرف خداوند متعال، قيامت يک واقعيت است، انسان يک واقعيت است، خداوند يک واقعيت است و ما به اندازه ي نيازمان در زندگي، نياز به شناخت عقيده پيدا مي کنيم، هر کس زندگي ساده تري داشته باشد عقيده ي ساده تري هم نياز دارد، امام غزالي طوسي پيرزني را مي بيند که مو يا پشمي را مي بافد و همراه با چرخاندن و بافتن آن ذکر و تسبيح خداوند مي گويد، حضرت غزالي از پيرزن مي پرسد: ما با اين همه کلاس و درس و مطالعه اندازه ي تو ذکر نمي گوييم تو خدا را چطوري شناختي و چه دليلي براي اثبات خدا داري که بيشتر زمانت را براي ذکر خدا مي گذاري؟ پيرزن جواب مي دهد: من تا اين بافتني را نگردانم نمي چرخد و کاري صورت نمي گيرد، پس اين عالم به اين بزرگي يک گرداننده اي دارد که به درستي مي گردد، نگاه کنيد آن پيرزن با اين دليل ساده قناعت پيدا مي کند که خدا وجود دارد. خلاصه علت تعدد کتاب هاي آسماني به خاطر رشد تدريجي انسان و نيازهاي متفاوت او در زمان هاي مختلف است.
زماني که حضرت محمد مصطفي صلی الله عليه و سلم ، به عنوان خاتم پيامبران مي آيد و پيام جهاني مي شود زماني است که ايرانيان طمع گرفتن جهان را داشتند و به روميان حمله مي کردند و روميان هم به ايرانيان حمله مي کردند و در آن زمان دو قدرت بزرگ بيشتر وجود نداشت، پس انسان ها از نظر فکري به اين نتيجه رسيده بودند که بايد جهان را با يک مدير، مديريت بکنند، در اين زمان است که خداوند پيام مديريتي جهان را نازل مي کند و از آن روز انسان ها نيازهايشان شبيه هم مي شد و هر چند مي گذرد نياز هاي انسان بيشتر شبيه هم مي شود، گفته شد دهکده جهاني و بعد شد اتاق جهاني و حال مي گويند از اتاق هم کوچکتر شده است يعني ما نيازهايمان يکي شده است پس پيام بايد يکي باشد.
ما قبول داريم که خداوند هيچ قومي را بدون برنامه و دين رها نکرده است (وإن من أمة إلا خلا فيها نذير) - فاطر24 - «هيچ امتي وجود نداشته مگر اينکه خداوند پيامبري را براي آنها فرستاده است ». پس خداوند از نياز اوليه ي انسان که همان نياز به هدايت بوده غافل نشده است، نگاه کنيد ما هر احساس نيازي که داشته باشيم، در خارج مايحتاج آن نياز وجود دارد. اين نيازهاي مادي انسان است چه برسد به نيازهاي اصلي، پس خداوند هميشه پيام و پيامبر فرستاده و بحث اصلي همه ي پيامبران تسليم در مقابل خداوند يکتا بوده است، و همه ي آن ها به مردم خود مي گفتند: اگر خوشبختي و سعادت مي خواهند بايد از آنها پيروي کنند و تسليم امر خدا باشند.
اسلام دين همه ي انبياء خداوند است، اسلام فقط اسم دين ما نيست بلکه اسم همه ي اديان آسماني است، چون همه ي اديان پيام شان تسليم شدن انسان در مقابل وحي است، به خاطر همين خداوند مي فرمايد: (إنَّ الدِّين عند الله الإسلام).
از اين همه پيامبر يعني 124هزار پيامبر فقط دو کتاب آسماني غير از قرآن موجود است، آن هم تورات و انجيل است و زرتشت هم طبق تحقيقات بنده دين آسماني است. اگرچه بسياري اين را قبول ندارند و کتاب اوستا هم موجود نيست و اين کتابي که وجود دارد چکيده ي تلاش هاي اردشير است و خود زردتشتيان هم قبول دارند که کتاب اوستا وجود ندارد.
پس دو کتاب بيشتر موجود نيست که تورات و انجيل باشد و در اين صورت اگر بايد دين دار باشيم تا اين که خداوند متعال از ما راضي باشد، تا اينکه بتوانيم سعادتمند بشويم، يا بايد پيرو دين مسيحيت يا يهوديت يا هم اسلامي که محمد صلی الله عليه و سلم، آورده است باشيم و غير از اين اديان، دين آسماني ديگري وجود ندارد، در بحث گذشته آقاي دکتر هاشمي اثبات کرده است که دين نياز ضروري ماست و بايد دين دار باشيم، پس اگر بايد دين دار باشيم کدام دين؟
ما مي دانيم که تورات و انجيل امروز دستخوش تغييرات زيادي شده است و لذا آن تورات و انجيلي نيست که بر حضرت موسي و عيسي نازل شده است ولي اگر هم فرض بگيريم که اين کتاب همان کتاب هاي اصلي است که از جانب خدا آمده است باز هم بايد از قرآن تبعيت مي کرديم، پيامبر اکرم صلی الله عليه و سلم ، در جنگ احد زماني که نياز به مساعدت هم پيمانان يهود خودش يعني بني قريظه و بني نضير پيدا کرد، به يهوديان گفت: شما مي دانيد که من پيامبر بر حق خداوند هستم و در کتاب هاي شما آمده است و امروز که دشمن به من حمله کرده طبق پيمان خود به پيامبر خدا کمک کنيد، آن ها در جواب گفتند: مشکل اينجاست که ما مطمئن نيستيم که تو همان پيامبر خدا باشي که در کتاب ما بشارت داده شده است. پيامبر صلی الله عليه و سلم ، فرمود: مي دانيد چون در قرآن آمده است: (يعرفونه کما يعرفون أبناءهم) « شما پيامبر خدا را مي شناسيد همانطور که فرزندان خود را مي شناسيد ».
پس دلايل کافي در تورات و انجيل بر حقانيت پيامبر اکرم صلی الله عليه و سلم ، وجود دارد، با اين وجود پيامبر صلی الله عليه و سلم ، فرمود به خدا قسم اگر موسي برادر من الان زنده بود چاره اي جز پيروي از من نداشت چون دوره پيام موسي و عيسي تمام شده است و دوره پيام ماست.
ما با دلايل مختلف مي گوييم که اين دين يهوديت و مسيحيت الان، آن دين حضرت موسي و عيسي نيست. يک محقق مسيحي مي گويد که: تا يک قرن قبل از ميلاد مسيح يهوديان کتابي نداشتند و در آن زمان کتابي به نام تورات تدوين شد. چيزي که از جانب خداوند به موسي داده شد الواح بود و موسي به طور شفاهي به مردم درس مي داد و مردم بسياري از اين نکات را حفظ مي کردند و هيچ وقت در زمان حضرت موسي اين الواح به صورت کتاب در نيامد که بلکه تا سال هاي بعد هم کتابي وجود نداشت و يک محقق و جراح فرانسوي که کتابي به نام مقايسه ي بين مسيحيت، يهوديت،اسلام و علم دارد، و اين کتاب يک کتاب مشهور جهاني است ودر ايران نيز توسط ذبيح الله نبي ترجمه شده و ناشر آن دفتر نشر فرهنگ اسلامي است و اين کتاب در اين موضوعات جزو کتاب هاي محوري است که مطالعه ي آن را به دوستان عزيز توصيه مي کنم، نويسنده اين کتاب مسيحي بوده که بعد از تحقيق مسلمان مي شود، او مي گويد: حضرت موسي و عيسي کاتب وحي نداشته اند يعني قرار نبوده اين کتاب ها نوشته شود و براي همه ي زمان ها استفاده شود، مثل پيامبر صلی الله عليه و سلم ، که هر وقت وحي بر او نازل مي شد به کاتبان وحي دستور مي دادند که دقيق بنويسند و مي گفتند که اين آيات در کدام سوره قرار مي گيرد و قبل و بعد آن چيست و همه ي موارد براي نوشتن و خواندن اين کتاب به طور دقيق اجرا مي شد و هر سال رمضان پيامبر صلی الله عليه و سلم ، مقدار قرآن نازل شده را براي مردم مي خواند و در آخرين رمضان از عمر پيامبر صلی الله عليه و سلم ، دو بار قرآن به طور کامل توسط جبرييل بر پيامبر صلی الله عليه و سلم ، نازل شده است و کاتبان وحي به همين ترتيب و با دقت تمام آن را نوشته اند ولي در دوره حضرت موسي و عيسي چيزي نوشته نشده است، در حالي که قرآن در دوره ي پيامبر صلی الله عليه و سلم ، به طور کامل در خانه ي حفصه زن پيامبر صلی الله عليه و سلم ، نگهداري مي شده و در زمان ابوبکر رضی الله عنه، دوباره بررسي شده و در زمان عثمان رضی الله عنه، از حالت کاغذ به صورت کتاب در مي آيد و اين نشان از قدرت نگهداري است که بشر به آن رسيده بود و قرآني که در دست ماست متفق عليه است و نسخه ديگري از قرآن در جهان وجود ندارد و در همه جا همين يک نسخه است.
دين يهود دين همه بشريت نيست، من و شما اگر بخواهيم هم نمي توانيم يهودي بشويم، يهوديت نژاد است و تورات بر بني اسراييل نازل شده است و کسي ديگر نمي تواند يهودي باشد حتي اگر پدرش يهودي باشد، چون وقتي از مادر يهودي متولد شود يهودي به حساب مي آيد. آنها اعتقاد دارند که پدر مطمئن نيست ولي مادر مشخص است و فرزند را به دنيا آورده است براي همين است که دين يهوديت اين همه محدود است. پس دين يهود دين همه ي بشر نيست چون آنها خود را برتر از همه ي بشر مي دانند و مي گويند: ما نسل طلايي خدا پسنديم (نحن أبناء الله و أحبائه) ما فرزندان خداييم و بقيه ي مردم بشر نيستند و به شکل ما انسان ها در آمده اند تا ما بهتر از آنها بهره وري داشته باشيم و مي گويند: اگر ما گناهکار هم باشيم خداوند ما را چندان عذاب نخواهد داد، چون ما را از بقيه ي انسان ها بيشتر دوست دارد. نتيجه دين يهود دين همه بشر نيست.
اما انجيل چهار نوع داريم که در سال 1972 صد متخصص مسيحي جمع شدند وهر چهار انجيل را ترجمه کردند. در مقدمه اين ترجمه آمده است که انجيل 140 سال بعد از ميلاد مسيح نوشته شده است و چندين سال بعد متوجه مي شوند که بسياري از رسالت هاي شناخته شده بورس در اين کتاب ها وجود ندارد - بورس شاگرد مستقيم حضرت عيسي بوده است - اين 4 انجيل موجود انتخاب شده از بين همه ي انجيل هاي موجود در دنيا بوده است که اين 4تا هم حواريون عيسي ننوشته اند و به اسم آن ها نوشته شده است، اين اناجيل قول خدا نيستند و حتي از طرف عيسي هم حرف نمي زنند بلکه مي گويند: که عيسي اين را گفت يا فلان کار را انجام داد و .... تقريبا چيزي شبيه کتب احاديث خودمان بلاتشبيه.
پس انجيل ها کتاب هاي وحياني نيستند، بلکه نقل هاي شفاهي هستند همانطور که حضرت عيسي در متن انجيل برنابا به يارانش مي گويد: اين صحبت هايي که شما از تورات نقل مي کنيد نه من گفته ام نه حضرت موسي بلکه روحانيون ما آن را نوشته اند و قول خدا و پيامبر خدا نيست بلکه قول دروغ اين حواريون است که از خدا نترسيده اند و قرآن مي گويد: (فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ )
« پس واي برکساني که کتاب را با دست هاي خود مي نويسند سپس مي گويند: اين از جانب خداست، تا آن را به بهاي اندکي بفروشند، پس واي برآنها چه چيزهايي را با دست هاي خود نوشته و واي بر آنان چه چيزي را بدست مي آورند».
دليل ديگر بر بطلان تورات و انجيل اين است که عقايدي که در اين کتاب ها وجود دارد با عقايد ديگر کتاب هاي آسماني در تضاد است مثلا نقص وارد کردن به خداي متعال و تشبيه کردن او به مخلوقات. در تورات آمده است که شبي حضرت يعقوب با خداوند متعال کشتي گرفت، يعقوب خداي متعال را به زمين زد و گفت که آزادت نمي کنم تا فلان کار برايم انجام دهي، يهود هنوز هم معتقد است که مي شود خداوند را مجبور به خيلي از کارها کرد و مي شود دست خدا را ببندي. (يد الله مغلولة) و قدرت خدا را در مقابل خود محدود تصور مي کنند. و يا مي گويند: خداوند زماني که انسان را ساخت و ديد که چه موجود عجيبي است، گريه کرد آنقدر که چشم درد گرفت و مريض شد و فرشتگان به عيادت او رفتند.
دوم دشنام دادن به انبياء خدا و سرزنش آن ها: مي گويند زماني که حضرت موسي 40 روز در ميان امتش نبود حضرت هارون اولين کسي بود که گوساله پرستي را ترويج داد ويا اينکه مي گويند: شبي حضرت لوط شراب خورد و مست شد و با يکي از دخترانش زنا کرد. و مي گويند: سليمان در آخر عمر خود مرتد شد و بت پرستي مي کرد و بسياري موارد ديگر.
حال کل اين تورات و انجيل را بررسي کني ادعايي مبني بر اين که اين کتاب ها براي هدايت همه ي افراد بشر آمده باشد ندارند، يعني خود اين کتاب ها هم نگفته اند که براي کل دنيا برنامه دارند، ولي در تورات و انجيل به طور مکرر آمده است که بعد از ما پيغمبري خواهد آمد که هر وقت آمد پيرو او شويد و تابع او گرديد، پس دين نزد خداوند يعني دين اسلام و ما بايد براي رسيدن به خوشبختي و سعادت، راه خدا را پيروي کنيم که همان دين اسلام است.

.............................................................
استاد شیخ محمد صدیق قربانی
منبع: سایت مجتمع دینی بستک
بازديد:1398| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت