« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

جدیت و کوشش | مقالات 17 ارديبهشت 1392
برادران عزیز! جدیت و تلاش را از مدرسه ی رسول خدا(ص) و یاران باوفایش بیاموزید.
«ابو ایوب انصاری» نمونه ای دیگر از مؤمنان واقعی است؛ هنگامی که هشتاد سال سن داشت، می خواست همراه مسلمانان به فتح «قسطنطنیه» برود، پس به آنان گفتک مرا همراه با خود ببرید. مجاهدان به او گفتند: تو توانایی مسافرت و جنگیدن را نداری. ابو ایوب (رض) در جواب آنان گفت: خداوند متعال می فرماید:(انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً ).« به سوی جهاد حرکت کنید ، سبک‌بار یا سنگین‌بار ».


تغییر در نفوس
پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «شش چیز را از نفس خود برایم ضمانت کنید، تا من نیز برای شما (ورود) به بهشت را ضمانت کنم:
1. وقتی که وعده دادید وفا کنید؛
2. هرگاه سخن گفتید راست بگویید؛
3. هرگاه امانتی را به شما سپردند (حق) آن را ادا کنید؛
4. شرمگاه‌‌‌های خود را ( از زنا) محافظت کنید؛
5. چشم‌‌‌های خود را (از نگاه‌‌‌های حرام) باز دارید؛
6. صله ی رحم را به جای آورید».[1]
خواننده گرامی! این مسایل مربوط به تغییر نفوس هستند و منظور آن حضرت این است که شما در خصوص آن شش مورد به من تعهد و تضمین بدهید تا من هم ورود شما را به بهشت ضمانت کنم. یکی از صالحان سخنی بسیار مهم در مورد این موضوع بیان نموده است :«ای مردم! اولین میدان مبارزه، نفس شماست، اگر شما در آن پیروز شدید سپس می توانید بر دیگران هم پیرزو شوید، اما اگر در مقابل نفس خود شکست خوردید در برابر دیگران هم عاجز و ضعیف خواهید بود.» آیا این سخن صحیح نیست؟ (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ).[2]
پس مهیا شوید و دست‌‌‌هایتان را در دست من بگذارید و وعده دهید که در خود تغییر ایجاد می کنید، و بدانید که اکنون خداوند بر ما حاضر و ناظر است.
عدم جدیت ناشی از چیست؟
خواننده ی گرامی! جوانی که تمام سال را به بازی و سرگرمی‌‌‌های بیهوده مشغول می شود و هنگام امتحان تقلب و نیرنگ را به کار می گیرد، فردی جدی و فعال محسوب نمی شود و چنین شیوه ای نهایت تنبلی و سستی و ضعف به شمار می رود؛ وقتی هم که به او بگویی چرا این چنین می کنی؟ در جواب می گوید: بیش از نیمی از فارغ التحصیلان دانشگاه‌‌‌ها در پیاده روها بیکار و سرگردان هستند!
پس چگونه می توان به پیروزی و سرافرازی این چنین جامعه ای امیدوار بود؟! معلمان و مدرسانی هم که در سطوح مختلف با کمک به دانش آموزان، آنان را می فریبند، نقشی بسیار مؤثر در تسریع این انحطاط و سقوط دارند؛ چرا که با این کار نسلی تنبل، بی قید و سست عنصر را می پرورانند.
مسئولان هم خود در نوشتن تقلب و درآوردن آن به سر جلسه ی امتحان به فرزندانشان کمک می کنند و می پرسند: آیا این امت به پیروزی و سربلندی خواهید رسید؟ باید در جواب آن‌‌‌ها گفت: چگونه این امت به سربلندی و عزت خواهد رسید، در حالی که ما زندگیمان را با تقلب و دروغ آغاز کنیم؟!
این فقط یک نمونه ی کوچک از عدم جدیت و سستی جوانان است. نمونه ای دیگر دخترانی هستند که امروزه نهایت همتشان فقط پوشیدن لباس تنگ و بدن نما و آرایش و فرم دادن به موهای سرشان است، تا جوانان را مفتون و منحرف نمایند. یا پسران جوانی که کارشان فقط رفتن به باشگاه‌‌‌های بدن سازی و فرم دادن ماهیچه‌‌‌ها و اندام‌‌‌های بدن است، نه به منظور تقویت جسم جهت مبارزه با دشمنان دین و ملت(که امری پسندیده و لازم است)، بلکه برای به انحراف کشانیدن دختران جوان!
تصور کنید جوانان بسیاری وجود دارند که از طریق کانال‌‌‌های ماهواره ای و اینترنت فقط به دنبال یافتن دوست پسر و دوست دختر هستند، شب و روز در پی فرستادن پیام‌‌‌های الکترونیکی دوستت دارم و ... و یا انجام کارهای غیر معقول دیگری هستند. ما اکنون در خصوص مشروع یا نامشروع بودن این روابط سخن نمی گوییم، بلکه از قضیه ای بسیار حیاتی و مهم تر یعنی نابودی و مرگ جامعه ی اسلامی و یا از بین رفتن ارزش‌‌‌های دینی صحبت می کنیم.
ای جوانان عزیز! آیا معقول است که ما بدترین عادت و زشت ترین رفتارهای غریبان را تقلید کنیم؟ و بهترین چیزی که آن‌‌‌ها دارند یعنی جدیت و تلاش را رها کنیم؟ چرا باید فقط جنبه‌‌‌های منفی فرهنگ غرب را بگیریم و از تقلید خوبی‌‌‌هایشان خودداری کنیم؟
نمونه ای دیگر از لاابالی گری و عدم جدیت، شرکت در مجالس رقص و آواز خوانی‌‌‌ها و جشن‌‌‌های تولد است که اختلاط و روابط نامشروع و بی بند و باری در آن‌‌‌ها به وفور مشاهده می شود.
یک بار خلیفه ی دوم عمر فاروق (رض) جوانی را در بازار مشاهده کرد که با کرشمه و ناز و حرکاتی سبک و جلف راه می رفت، فوراً به او می گفت: آیا مریض هستی؟ جوان گفت: خیر، ای امیر المؤمنین. آن حضرت او را هشدار داد و فرمود: ما دوست نداریم و راضی نیستیم که جوانان و مردان امت محمد (ص) این گونه راه بروند.
امروزه می بینیم که دختران از این که به دوستانشان بگویند در خانه به مادرشان کمک می کنند، احساس خجالت می کنند و تمامی همت آن‌‌‌ها در این مصروف است که این انگشتر ساخت کدام کشور است؟ یا مارک این پیراهن چیست؟
تا زمانی که وضعیت غالب جوانان ما این گونه است، هیچ حرکتی ار ملت ما سر نخواهد زد. امروز دخترانی را می بینیم که بیشتر اوقات خود را به گفتگوی اینترنتی (چت chat) مشغول می شوند، تا با جوانان آشنایی پیدا کرده و آن‌‌‌ها را از راه به در نمایند. این عادات و اخلاق بد، نابود کننده ی کیان جامعه اند.
ای جوانان مسلمان، جدیت و تلاش شما مصروف چیست؟ برادران عزیز، من از این که نمونه‌‌‌هایی چنین دردآور و ناراحت کننده را برای شما بازگو می کنم بسیار متأسفم، اما این‌‌‌ها حقایق موجود در جامعه ی ماست. من نمی گویم که تمامی جوانان این چنین هستند، بلکه می بینیم جوانانی هم آگاه و هوشیار هستند، لیکن بعضی از آن‌‌‌ها نیازمند کسی هستند که دست آن را گرفته و به آن‌‌‌ها بگوید: این کار را انجام ندهید.
دوستان و سروران گرامی، اسلام ما نظامی بسیار بزرگ و زیباست که ایرادی در آن وجود ندارد، بلکه تمام عیب‌‌‌ها از وجود ماست.
بیایید به دنیای غرب بنگریم که چگونه حرکت می کند: «آلمان» پس از جنگ چگونه بازسازی شد و چه کسانی در پیشرفت آن کشور دخالت داشتند؟ «ژاپن» پس از جنگ ویرانگر چگونه بازسازی شد؟ چه کسانی در بازسازی «لبنان» شرکت کردند؟ مگر جوانان تلاشگر و جدی نبودند که این کشورها را دوباره آباد کردند؟
خانم «مارگارت تاچر» (نخست وزیر اسبق انگلیس) – صرف نظر از شخصیت و عقایدش – در خلال جنگ با آرژانتین مدت چهار سال لباس تیره پوشید. موضوع سخن ما خوبی و بدی کار او نیست، بلکه من می خواهم شما، جدیت و تلاش او ملتش را در انجام امور تصور کنید، من می خواهم به شما بگویم: در کارهایتان جدی باشید و به هر کاری اهمیتی در خور آن بدهید. روی سخن من با جوانان است که سرمایه ی این امت هستند.
بیایید تا از پیامبر اکرم (ص) و یاران باوفای او (رض) جدیت و تلاش را بیاموزیم
در واقع من می خواهم نمونه‌‌‌هایی از تلاش و جدیت پیامبر (ص) و اصحاب کرام او را برای شما بیان کنم تا آن‌‌‌ها را الگو قرار داده و از آن‌‌‌ها جدیت و مداومت را بیاموزید. پیامبر اکرم (ص) را بنگرید که در ابتدای دعوت خود در مکه، به عمویش گفت: «ای عموی من، به خدا سوگند ارگ خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند تا از دین خود (و دعوت به آن) دست بردارم، هرگز آن را رها نخواهم کرد، تا خداوند آن را آشکار کند( و من به پیروزی دست یابم ) یا این که در این راه از بین بروم».[5]
خداوند به پیامبر خود حضرت یحیی (ع) فرمود:
(‏ یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ‏).[6]
«ای یحیی ! کتاب ( تورات ) را با قوّت و ( قدرتِ هرچه تمام‌تر ) برگیر ( و با جدّ و جهدِ هرچه بیشتر بدان عمل کن ) . ما در کودکی بدو بینش ( دینی و فهم احکام الهی موجود در تورات ) دادیم .»
پیامبر خدا حضرت ابراهیم (ع) را نظاره کن که هنگام شکستن بت‌‌‌ها چند سال داشت؟
(‏ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ‏).[7]
« ( برخی ) گفتند : جوانی از ( مخالفت با ) بتها سخن می‌گفت که بدو ابراهیم می‌گویند.»
مگر سن جوانی (فتی) چند سال است؟ غالباً 16 سال یا مقداری بیشتر.
به اصحاب کهف بنگرید که هنگام برخورد با تمامی آن مشکلات در سن 16 یا 17 سالگی بوده اند، چرا که قرآن درباره ی آن‌‌‌ها می فرماید:
(إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ).[8]
«ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند ، و ما بر ( یقین و ) هدایتشان افزوده بودیم.»
ای جوانان مسلمان، کاملا" هوشیار باشید که یحیی (ع) کودکی بیش نبود که به پیامبری رسید؛ ابراهیم (ع) در جوانی بت‌‌‌ها را شکست؛ اصحاب کهف جوانانی مصمم و جدی بودند و ... مقصودم این است که عمر مفید برای انجام وظایف مهم و کارهای بزرگ، زیر بیست سال است. باید جدیت و تلاش را از کودکی و نوجوانی آغاز کرد.
مؤمنانی که به عهد خود با خدا وفادار ماندند
خواننده ی گرامی، مردانگی ابوبکر صدیق (رض) را نظاره کن که می گفت: به خدا سوگند آن قدر نخوابیده ام تا خوابی ببینم (یعنی وقت خوابیدن نداشته ام ) و غفلت نکرده ام تا مرتکب اشتباه شوم؛ چرا که بر راهی قرار گرفته ام که بازگشت نداشته است (و اگر دچار اشتباه می شدم برایم غیر قابل جبران بود).
آیا سخنان آن بزرگوار را به دقت خواندی؟!
به «انس بن نضر» (رض) بنگر که به دلیل مسافرت، در هنگام جنگ «بدر» حاضر نبود و آن گاه که بازگشت گفت: ای رسول خدا! من هنگام جنگ بدر غایب بودم، در حالی که این اولین جنگ شما با مشرکان بود؛ به خدا سوگند اگر خدا مرا عمر دهد تا در جنگ دیگری حاضر باشم، آن گاه خواهید دید که چگونه خواهم جنگید. آن بزرگوار در روز جنگ احد (پس از شکست خوردن مسلمانان) در مقابل مردم ایستاد و گفت: خدایا من از آنچه که مسلمانان انجام داده اند به درگاه تو عذر می آورم و از آن چه که مشرکان انجام داده اند بیزاری می جویم، سپس با شمشیر خود به سمت دشمن به راه افتاد و هنگامی که به سعد بن معاذ (رض) برخورد کرد، گفت: ای سعد! این بهشت است و این خدای انس است، من بوی بهشت را استشمام می کنم. سعد بن معاذ (رض) گفت: من توان بازگو کردن آنچه را که او (در آن روز) انجام داد، ندارم؛ هنگامی که جسد او را یافتیم بر پیکرش اثر هشتاد و چند ضربه ی شمشیر، نیزه و تیر را مشاهده کردیم و مشرکان (در مقاومت و پایداری و زخم خوردن) او را مثل می زدند؛ چرا که خواهرش فقط با مشاهده‌ی انگشتانش توانست او را بشناسد. خداوند کریم درباره ی او (و امثال او) این آیه را نازل فرمود:
(‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ‏)[12]
« در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند . برخی پیمان خود را بسر برده‌اند ( و شربت شهادت سر کشیده‌اند ) و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق می‌گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد) . آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند ( و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکرده‌اند ).»
می بینید که انس بن نضر (رض) نمونه ای از مؤمنان واقعی است، چه چیزی باعث شده که این گونه عمل کند؟ او همواره در خلال آن یک سال، وعده ی خود را با خداوند به یاد می آورد. برادران عزیز! جدیت و تلاش را از مدرسه ی رسول خدا(ص) و یاران باوفایش بیاموزید.
«ابو ایوب انصاری» نمونه ای دیگر از مؤمنان واقعی است؛ هنگامی که هشتاد سال سن داشت، می خواست همراه مسلمانان به فتح «قسطنطنیه» برود، پس به آنان گفتک مرا همراه با خود ببرید. مجاهدان به او گفتند: تو توانایی مسافرت و جنگیدن را نداری. ابو ایوب (رض) در جواب آنان گفت: خداوند متعال می فرماید:
(انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً )[13].
« به سوی جهاد حرکت کنید ، سبک‌بار یا سنگین‌بار ».
آیا جدیت و تلاش را در گفتار و کردار او مشاهده نمی کنید؟
سلطان «محمد فاتح» در سن بیست و سه سالگی توانست قسطنطنیه را پس از مقاومت فراوان اهل شهر فتح نماید. آیا ما چنان جدیت و تلاشی را در وجود خود داریم؟
«صلاح الدین ایوبی» رحمه الله می گفت: چگونه بخندم در حالی که «مسجد الأقصی» در اسارت دشمنان است، من از این که خداوند مرا در حال تبسم ببیند، شرم دارم. ای برادران! آیا یکی از شما این چنین در کارهایش جدی و تلاشگر است؟
عزیزان! من از این نگرانم که صدایم به گوش جوانانی که اهل جدیت و تلاش نیستند نرسد، بنابراین از شما می خواهم که دست آن‌‌‌ها را گرفته و آنان را یاری کنید. بیایید تا با کمک خداوند جدیت و کوشش را در امور دینی (و دنیوی) بیاموزیم، تا موقعیت امروزی خود را به آن چه که خداوند دوست دارد تغییر دهیم.

................................................................................
عمرو خالد /ترجمه: محمد عزیز حسامی
منبع: سایت تذکره
--------------------------------------------------------------------------------
[1] مسند امام احمد: 5/323.[2] رعد: 11.[3] رعد: 11. [4] نحل : 118.[5] طبری: 1/545 و سیرة النبویة: 2/101.[6] مریم: 12.[7] انبیاء :60.[8] کهف: 13.[9] مائده : 24.[10] مائده : 26.
[11] روایت بیهقی در «دلائل النبوة»: 3/235.[12] احزاب : 23.[13] توبه : 41.
بازديد:1402| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت