« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

مرگ حقیقتی انکار ناپذیر | مقالات 29 فروردين 1389
مرگ حقیقتی انکار ناپذیر

حقیقت مرگ مفارقت روح از جسد است به اینکه روح باقی و در عذاب یا نعیم خواهد بود وجسم خاکی پوسیده شده و از بین خواهد رفت.

روح بخاطر ماهیت ذاتی اش از بین نمی رود بلکه باقی می ماند و تمام خصوصیات و صفاتی که در هنگام اتصال به بدن داشته در هنگام مفارقت نیز حفظ می کند وممکن است این روح در قبر نیز به جسم بازگردد آنچنان که بعضی از علماء قائل به آن هستند.

اگر این روح در دنیا به چیزی مأنوس بوده بعد از مرگ حسرت و اندوهش زیاد می شود. با مرگ پرده ای که در طول حیات جلو دیدگانش بوده کنار می رود وتمام حقایق همانطور که از خواب بیدار می شود آشکار می گردد ( الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا )

هنگامی که انسان به دنیا و شهوات ولذایذ دنیوی مأنوس شود ، کنده شدن و جدا شدن از آن بر قلبش سنگین و دشوار خواهد بود لذا از ذکر سبب مفارقت لذایذ که مرگ باشد امتناع می ورزد وخود را در دنیا جاودان می پندارد.

(کأن الموت فیها علی غیرنا کتب ، وکأن من نشیع من الموتی سفر عن قریب إلینا راجعون) و برای کسب مال و مسکن و دوستان تلاش می کند وگاه وقتی که با مرگ نزدیکان متذکر می شود به خود وعده می دهد و می گوید هنوز روزهای زیادی در پیش داری ، الان به فکر لذت و خوشگذرانیت باش ، وقتی پیر شدی توبه می کنی وعمل صالح انجام می دهی وبا آیات رجا خود را امیدوار سازد.

با مشغول شدن به هر مشغولیتی به خود وعده می دهد که با فارغ شدن از آن توبه کند وعمل صالح انجام دهد وپیوسته آنرا به تأخیر می اندازد تا اینکه در زمانی که تصورش نمی کند مرگ به سراغش می آید.

این جهالت انسان از آنجا ناشی می شود که مرگ را در دوران جوانی بسیار بعید می شمارد و آنرا مختص زمان و مکان بخصوصی می داند. مرگ را اختصاص به پیری و رختخواب می دهد. غافل است از اینکه مرگ ناگهانی است وخبر نمی دهد.

حسن بصری رحمه الله بسیار جالب حال چنین انسانهایی را توصیف می کند: ( عجبا لقوم أمروا بالزاد و نودی فیهم بالرحیل و حبس أولهم علی آخرهم و هم قعود یلعبون ) بسیار عجیب است حال گروهی که به آنها گفته شده برای خود زاد و توشه جمع کنید و ندا دهنده در میان آنها ندا سر داده که شما حتما از اینجا کوچ خواهید کرد و خواهید رفت و آنها می بینند کسانی که قبل از آنها آمده اند دارند آنجا را ترک می کنند اما با وجود همه ی اینها آنها نشسته اند و به بازی و سرگرمی خود مشغولند.

اگر تمام مشکلات و سختیهای زندگی را کنار بگذاریم و فکر کنیم که انسان هیچ سختی و گرفتاری در مقابلش نیست غیر از مرگ ، همین حادثه برای او کافی است تا تمام زندگیش را تحت تأثیر خود قرار دهد و متنغض وتلخ کند.

برای مثال اگر انسان در بزرگترین لذات باشد و به او گفته شود که منتظر باش که شخصی می آید و پنج ضربه شمشیر به تو می زند مسلما نزد او تمامی خوشی هایش تلخ خواهد شد اما مرگ از ضربه ی شمشیر نیز شدیدتر خواهد بود کسی که ضربه می خورد فریاد می کشد و برای نجات کمک می طلبد اما شخص در حالت احتضار، از شدت و سختی سکرات مرگ، صدایش بیرون نمی آید.

پس بیاییم این واعظ صامت را جدی بگیریم و موعظه هایش را بشنویم و هاذم اللذات که مرگ باشد را بسیار یاد کنیم ( أکثروا ذکر هادم اللذات الموت ) چرا که عامل اصلی در بی پروایی انسان در انجام معاصی و کوتاهی و سهل انگاری اش در انجام طاعات و عبادات غفلت از مرگ و آخرت است.

طوری زندگی کنیم که حال و وضعیتمان در هنگام مرگ برخلاف حالت تولدمان باشد شاعر بسیار زیبا می گوید:

ولدتک أمک یا ابن آدم باکیا ....................................والناس حولک یضحکون سرورا

فاعمل لنفسک أن تکون إذا بکوا ............................... فی یوم موتک ضاحکا مسرورا

ای انسان مادرت تورا زایید در حالی که تو گریه می کردی و مردم اطرافت شادمانی می کردند
پس برای خود کاری کن در آن هنگام که مردم در روز مرگت می گریند تو شادمان و مسرور باشی.

انسان در دنیا مانند گیاه است « وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتًا # ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا» انسان در طول زندگی مراحل مختلفی را پشت سر می گذارد ابتدا مرحله ی خردی سپس کودکی و جوانی و میانسالی و پیری و زمینگیری او را با عصایی می بینیم که بر آن تکیه زده و قدرتی بر راه رفتن ندارد بعد از مدتی این توانایی را نیز از دست می دهد و مانند طفلی می شود که سینه خیز و چهار دست و پا حرکت می کند « وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلا يَعْقِلُونَ »

ودرآخر باید این جسم نحیف را رها کند و به سرای دیگری منتقل شود « ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ » از رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مورد زیرکترین مومنین سوال شد فرمود: کسانی که مرگ را زیاد یاد می کنند و برای آن آمادگی دارند.

مرگ پایان کار انسان نیست بلکه مرحله ی انتقال است « ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ »

...................................................................
نویسنده: شیخ محمد تشیخ «مدرس مدرسه اسماعیلیه»
بازديد:3423| نظر(49)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت