اخرين مطالب
» گزارش تصویری اردوی تفریحی طلاب حفظ تابستان 1403
» گزارش تصویری مراسم اختتامیه کلاسهای دوره تابستانه
» مراسم اختتامیه کلاسهای دوره تابستانه
» گزارش تصویری همایش علمی اصول حاکم بر سیره نبوی
» همایش علمی اصول حاکم بر سیره نبوی
» ام ابیها
» اسماعیل هنیه
» ام عماره
» شیخ محمد علی خالدی
» اقامه نماز میت غایب برای مرحوم شیخ محمد علی خالدی سلطان ...
» گزارش تصویری مراسم اختتامیه کلاسهای دوره تابستانه
» مراسم اختتامیه کلاسهای دوره تابستانه
» گزارش تصویری همایش علمی اصول حاکم بر سیره نبوی
» همایش علمی اصول حاکم بر سیره نبوی
» ام ابیها
» اسماعیل هنیه
» ام عماره
» شیخ محمد علی خالدی
» اقامه نماز میت غایب برای مرحوم شیخ محمد علی خالدی سلطان ...
پیوندهای مرتبط
مطالب پربیننده
برگزاری امتحانات پایانی کلاسهای منهج چهارساله سال تحصیلی ۱۴۰۲.۴۰۳
معاونت علمی نشست هم اندیشی علمای اهل سنت و شیعه با موضوع بصیرت اسلامی
معاونت اجتماعی برگزاری اختتامیه دومین دوره مسابقات حفظ قرائت و اذان
معاونت قرآنی کانال رسمی مدرسه علوم دینی اسماعیلیه در آپارات
آپارات برگزاری دوره بازآموزی روحانیون حج 1402 در مدرسه اسماعیلیه
مدرسه حج هرمزگان صفحه رسمی اینستاگرام مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
https://www.instagram.com/esmaeelyeh.shaykhan مراسم آغاز سال تحصیلی 402-403 مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
با حضور شیخ عبدالرحیم خطیبی و شیخ محمد صالح امینی
معاونت علمی نشست هم اندیشی علمای اهل سنت و شیعه با موضوع بصیرت اسلامی
معاونت اجتماعی برگزاری اختتامیه دومین دوره مسابقات حفظ قرائت و اذان
معاونت قرآنی کانال رسمی مدرسه علوم دینی اسماعیلیه در آپارات
آپارات برگزاری دوره بازآموزی روحانیون حج 1402 در مدرسه اسماعیلیه
مدرسه حج هرمزگان صفحه رسمی اینستاگرام مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
https://www.instagram.com/esmaeelyeh.shaykhan مراسم آغاز سال تحصیلی 402-403 مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
با حضور شیخ عبدالرحیم خطیبی و شیخ محمد صالح امینی
حقوق فردی شهروندان غیر مسلمان در جامعه اسلامی (1) | مقالات | 28 فروردين 1393 |
چکیده شهروند غیر مسلمان عضوی از جامعه اسلامی است که با داشتن عقیده غیر اسلامی، حق مشارکت فعالانه در پیشبرد اداره امور جامعه خود را داشته و از حقوق فردی، مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهرهمند میباشد. غیر مسلمان با پذیرش پیمان ذمه میتواند تبعه دولت اسلامی گشته و مسلمانان و دولت اسلامی موظف به رعایت حقوق و آزادیهای آنان میباشند. اسلام، آزادیهای فردی، حق حیات، آزادی رفت و آمد، امنیت شخصی، آزادی اختیار مسکن، مصونیت مسکن، مصونیت مکاتبات و مکالمات تلفنی را برای شهروندان غیر مسلمان به رسمیت میشناسد. این نوشتار در پی آن است که حقوق فردی به رسمیت شناخته شده شهروندان غیر مسلمان را در چهارچوب حقوق اسلامی تبیین نماید. طرح مسئله آزادی فردی یا آزادی شخصی بدین معنی است که فرد در رفت و آمد و اختیار مسکن در داخل یا خارج از کشور و همچنین در زندگی و روابط خصوصی آزاد بوده و از هرگونه تعرض و تجاوز نسبت به جان و مال و خانه و زندگی خود مصون باشد (طباطبایی مؤتمنی، 1375ش، ص37). آزادی فردی، اساس و پایه دیگر حقوق و آزادیهای انسان است؛ زیرا وقتی انسان آزادی یا امنیت نداشته باشد، استفاده از سایر آزادیها نیز برای او بی معنی مینماید. از دیدگاه اسلام، این نوع آزادی، حق طبیعی همه افراد بشر بوده و دولتها و صاحبان قدرت به هیچ وجه حق سلب آن را ندارند. قرآن هدف اصلی ارسال پیامبران را در این میداند که مردم عدالت را در جامعه زنده نگه داشته و به آزادی فردی دیگران تعدی نکنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، 25)؛ «ما پیغمبران خود را همراه با دلایل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردهایم، و با آنان کتابهای (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل نمودهایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند». همچنین افراد بیدادگری که در صددند مردم را تحت سلطه خود درآورده و آزادی فردی را از آنان سلب نمایند، به شدّت نکوهش میکند و افرادی که در حفظ این حق طبیعی، کوششی نداشته و با دستان خود طوق بندگی دیگران را به گردن مینهند، مستوجب نکوهش میداند: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (توبه، 31)؛ «یهودیان و ترسایان علاوه بر خدا، علمای دینی و پارسایان خود را هم به خدایی پذیرفتهاند (چرا که علما و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال میکنند و خودسرانه قانونگذاری مینمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان میبرند و سخنان آنان را دین میدانند و کورکورانه به دنبالشان روان میگردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند. (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) به آنها جز این دستور داده نشده است که تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک ورزی و چیزهایی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند». براساس گواهی قرآن وقتی پادشاه خودکامه مصر ـ فرعون ـ بر موسی منت نهاده و امکاناتی را که در اختیارش قرار داده بود، به رخ او میکشید، موسی در پاسخ به او مسئله سلب آزادی مردم توسط فرعون و به بندگی گرفتن بنیاسرائیل را مورد تقبیح قرار داده و میگوید: «وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ» (شعراء، 22)؛ «آیا این منّتی است که تو بر من میگذاری اینکه بنیاسرائیل را بنده و برده خود ساختهای؟!» این نوع بیان به خوبی نشان میدهد که سلب آزادی فردی دیگران، عملی زشت و غیر انسانی بوده که هیچ عمل نیکی گرچه تربیت و تکفل پیامبر خدا باشد، نمیتواند قبح آن را بزداید. علی بن ابیطالب در این زمینه میفرماید: «همه مردم آزاد آفریده شدهاند، مگر کسانی که از روی اختیار بردگی را برای خود پذیرفتهاند» (طوسی، 1365ش، ج11، ص53) و در قسمتی از وصیت خود به فرزندش امام حسن میفرماید: «خود را بنده دیگران مساز؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است» (مجلسی، 1404ق، ج74، ص214). بر این اساس هر فرد با هر نوع عقیدهای از حقوق فردی برخوردار میباشد. غیر مسلمانان نیز در جامعه اسلامی دارای حقوق ویژهای بوده که در قالب قراردادی دوجانبه منعقد میگردد. غیر مسلمانان در صورت رعایت مفاد قرارداد ذمه، میتوانند با امنیت کامل و در سایه عدالت اجتماعی به زندگی خود ادامه دهند. در کتب فقه، تنها راه تبعه و شهروند دائمی شدنِ غیر مسلمان در جامعه اسلامی، پذیرش عقد ذمه است. غیر مسلمان با اختیار و آزادی تام میتواند ساکن سرزمین اسلامی شده و از حقوق شهروندی بهرهمند گردد، اما قبل از آن باید شروط قرارداد ذمه را بپذیرد که مبتنی بر پرداخت جزیه و التزام به احکام اسلامی است (کاسانی، بیتا، ج7، ص112). اصطلاح شهروندان غیر مسلمان نمودی از همان اصطلاح اهلذمه در کتب فقه میباشد که اینگونه شهروندان با رعایت قوانین حاکم بر جامعه اسلامی، دارای حقوقی معیّن شده که پاسداشت آن حقوق بر مسلمانان جنبه تکلیفی به خود گرفته است. با این وجود نظریاتی افراطی و خالی از هرگونه دلیل علمی و بعضاً مغرضانه از سوی شرق شناسان مطرح شده مبنی بر اینکه اسلام شهروندان خود را در دایره طبقاتی قرار داده و حقوق افراد غیر مسلمان را نادیده گرفته و به آنها مجال حضور و مشارکت در امور جامعه نداده است (ر.ک: عمید زنجانی، 1344ش، صص13-18). با مطالعه احکام اهلذمه در متون اسلامی پرواضح میگردد که نظام حقوقی غیر مسلمانان براساس اصول همزیستی مسالمت آمیز، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی، احسان و نیکی، وفای به عهد و عدم سلطه کافر بر مسلمان استوار میباشد. بررسی موازین حقوقی و انواع حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ غیر مسلمانان از حوصله این مختصر خارج است. بنابراین نگارنده بر آن است که در این مختصر، تنها حقوق و آزادیهای فردی غیر مسلمانان را براساس کتب فقه مذاهب هفتگانه امامیه، حنفیه، حنابله، زیدیه، شافعیه، ظاهریه و مالکیه مورد بررسی قرار داده و به سؤالات ذیل در این زمینه پاسخ دهد: 1. وضع قوانین مدنی و جزایی اسلام در خصوص غیر مسلمانان بر چه اساسی است؟ 2. اسلام چگونه آزادیهای فردی غیر مسلمانان را تضمین نموده است؟ 3. با اینکه در اسلام، کرامت ذاتی برای همه انسانها به رسمیت شناخته شده، چرا برخی از فقهای اسلامی، غیر مسلمان را پلید و نجسالعین دانستهاند؟ قاعده کلی در حقوق شهروندان غیر مسلمان فقهای اسلامی اصلی کلی در خصوص حقوق شهروندان غیر مسلمان ارائه کردهاند. براساس این اصل، تمامی حقوق و وظایفی که برای شهروندان مسلمان مشروع دانسته شده جز در چند مورد جزئی، برای شهروندان غیر مسلمان نیز به رسمیت شناخته میشود. این اصل در اصطلاح فقها به اصل «لهم ما لنا و علیهم ما علینا» شهرت یافته است. به عبارتی مسلمان و غیر مسلمان در اکثر موارد از نظر قانونگذار یکسانند و حقوق و تکالیف آنان برابر است. مواردی که این یکسانی را منتفی میکند، در قبال موارد مشترک بسیار ناچیز بوده، پس فقها اصل را در قوانین، بر تساوی حقوقی مسلمان و غیر مسلمان قرار دادهاند. در تأیید این اصل روایتی نقل شده که پیامبر فرمود: «هنگامی که غیر مسلمانان عقد ذمه را پذیرفتند، به آنها اطلاع بده که هر آنچه از حقوق برای مسلمانان مشروع میباشد، برای آنان نیز مشروع بوده و هر آنچه از وظایف بر مسلمانان واجب میباشد بر آنان نیز واجب است» (کاسانی، بیتا، ج7، ص341). همچنین به اثری از علیبنابیطالب استناد شده است که ایشان فرمود: «آنان (غیر مسلمانان) عقد ذمه را پذیرفتند که اموالشان به مانند اموال ما و خونهایشان به مانند خونهای ما باشد» (شیبانی، 1403ق، ج4، صص354و355) اما احادیث این باب در کتب معتبر حدیثی ذکر نشده است و موارد موجود نیز دارای سندی مخدوش میباشد (ر.ک: دارقطنی، 1386ق، ج3، ص147). روایت «لهم ما للمسلمین و علیهم ما على المسلمین» نیز که در این راستا بدان استناد شده، از حیث سند صحیح بوده، اما نحوه استدلال به این حدیث ناصواب است، بدینگونه که ارجاع ضمیر به اهلذمه در این حدیث با تمامی طرقش، ناصحیح میباشد؛ چون ضمیر به غیر مسلمانانی برمیگردد که بعد از شنیدن ندای اسلام، مسلمان میگردند نه اینکه بر دین خود باقی میمانند (البانی، 1412ق، ج3، صص223-225). اگر این قاعده با اینگونه احادیث ثابت گردد، خدشهپذیر میگردد. اما استقرای ادله صحیح شرعی و احکام کلی در مورد اهلذمه نشان میدهد که اغلب احکام آنان مانند احکام مسلمانان میباشد. مسائلی همچون داشتن حق حیات، امنیت، منع از تعدّی داخلی و خارجی، عدم ظلم، برقراری عدالت، آزادی عقیده، مصونیت مسکن، مصونیت مکاتبات و مکالمات، آزادی بیان، آزادی انتقاد از عملکرد حاکم اسلامی و بسیاری از موارد دیگر به این سمت رهنمون میسازد که اصل بر تساوی حقوقی باشد: ـ قوانین اسلامی نفر اول حکومت و شهروند غیر مسلمان را در جلوس بر میز محاکمه با یک نگاه مینگرد (دارقطنی، 1386ق، ج5، ص366). ـ هشدار شدیدی از جانب پیامبر مبنی بر ظلم به ذمی یا تهمت به او صادر میگردد (ابوداود، بیتا، ج3، ص136). ـ فرماندار خلیفه به خاطر ظلم به فرد غیر مسلمان در مقابل جمع تنبیه و کتک میخورد (ابن حمدون، 1417ق، ج3، ص210). ـ مسلمان حق نگه داشتن اشیای حرام و خرید و فروش آن را ندارد، اما ذمی چون به حرمت آن معتقد نیست، این حق را پیدا میکند (جصاص، 1415ق، ج4، ص89). و بسیاری موارد دیگر. چگونه میتوان اصل تساوی حقوقی را با چند مورد جزئی ساقط نمود؟ بنابراین به نظر میرسد اصل در حقوق شهروندان غیر مسلمان بر تساوی حقوقی با شهروندان مسلمان است؛ مگر در مواردی که نصی صریح و صحیح از جانب شارع، قاعده تساوی را تخصیص بزند. آزادیهای فردی دارای حقوق و امتیازات فراوانی است که مهمترین آن عبارت است از: حق حیات، آزادی رفت و آمد، مصونیت یا امنیت شخصی، آزادی اختیار مسکن، مصونیت مسکن و مصونیت مکاتبات، مکالمات تلفنی و اسرار شخصی (قاضی، 1388ش، صص144-159). 1. حق حیات از بدیهیترین حقوق طبیعی هر انسان، حق زندگی است. این امر که هر انسان حق دارد زندگی کند، زنده بماند و بدون دلیل موجه به زندگی وی خاتمه داده نشود، موضوعی است که همه ادیان و تمامی عقلای عالم به آن اعتراف دارند (شریعتی، 1387ش، ص67). حق زندگی یکی از حقوق فطری و طبیعی انسان است و آن پایه و اساس تمام حقوق انسانی به شمار میرود؛ زیرا همه حقوق، قائم به وجود خود انسان است و بدون آن هیچ حقی برای شخص معنا و مفهومی ندارد. دین اسلام در ورای تمامی احکام خود اهداف خاصی را دنبال میکند که با تحقق آن اهداف، حقوق انسانها به نسبت یکدیگر و به نسبت پروردگارشان کاملاً رعایت میگردد. شاطبی در این زمینه امت اسلامی و دیگر امتها را بر این نکته متفق میداند که شریعت برای حفظ ضروریات پنجگانه دین، نفس، نسل، مال و عقل، وضع شده و این مطلب را در میان امت بدیهی دانسته است (شاطبی، 1417ق، ج1، ص31). دین اسلام به حقوق طبیعی انسان به مجرد انسان بودنش احترام نهاده و به احدی اجازه تعرض به آن نداده است. در این دین، هرکس حق حیات انسانی را بدون دلیل سلب نماید، به مثابه این است که همه مردم را از حق زندگی محروم نموده؛ زیرا این حق برای هر انسان از هر نژاد و تبار، هر دین و عقیده، هر طایفه و قبیله، یکسان و ثابت است و هرکس همسانِ همه کسان است، بنابراین سلب حیات فردی از افراد، تجاوز به حق زندگی همه انسانهاست: «أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً» (مائده، 32)؛ «هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است و هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است». متون اسلامی نشان میدهد که حق زندگی را برای همه افراد ـ از جنینی که تازه روح در آن دمیده شده تا انسانی که در سکرات مرگ است ـ به صورت یکسان به رسمیت شناخته است و بنا به نوع جنایت بر نفس انسان، مجرم به مجازات قصاص یا پرداخت دیه محکوم میگردد. بنابراین در این دین، قتل نفس، اتانازی، خودکشی، سقط جنین و هر جنایتی که به بدن انسان ضربه وارد آورد، تحریم شده است. خداوند در قرآن مکرراً از سلب حیات انسان بدون دلیل نهی نموده است: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ» (انعام، 151)؛ «و کسی را بدون حق (قصاص و اجرا فرمان الهی) مکشید که خداوند آن را حرام کرده است». «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُوراً» (اسراء، 33)؛ «و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را - جز به حق - حرام کرده است. هرکس که مظلومانه کشته شود، به صاحب خون او (که نزدیکترین خویشاوند به او است، این) قدرت را دادهایم (که با مراجعه به قاضی، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند)، ولی نباید او هم در کشتن اسراف کند (و به جای یک نفر، دو نفر و بیشتر را بکشد، یا اینکه به عوض قاتل، دیگری را هلاک سازد). بیگمان صاحب خون یاری شونده (از سوی خدا) است (چرا که حق قصاص را به او داده است)». مفسران ذیل این آیات بیان داشتهاند که مراد آیه، تنها احترام به حیات فرد مسلمان نبوده و شخص غیر مسلمانِ همپیمان را نیز دربر میگیرد (آلوسی، 1415ق، ج4، ص298؛ طبرسی، 1372ش، ج4، ص591). همچنین مواضع به حق بودن سلب حیات انسان را با حدیث نبوی، منحصر در فرد زناکار محصَن، قاتل عامد و مرتد دانستهاند (قرطبی، 1384ق، ج3، ص363؛ مقدس اردبیلی، بیتا، ص393؛ نسائی، 1411ق، ج4، ص220). مسئله داشتن حق حیات و حرمت دماء، یک مسئله اجماعی است که در حقوق عمومی، همه اندیشمندان اسلامی، قتل و تعرض به نفس را امری ممنوع و حرام و قاتل عامد غیر تائب را از لحاظ اخروی مخلد در دوزخ میدانند. به عبارتی خون و نفس شهروندان غیر مسلمان به اتفاق مسلمانان معصوم بوده و قتل آنان به اجماع علمای اسلامی حرام است (قرضاوی، 1415ق، ص12). سیره عملی پیامبر اسلام و تاریخ اسلامی نیز نشان میدهد که حیات غیر مسلمان محترم بوده و نباید بدون علت به آن تعرض نمود. برای نمونه چند مورد از این اسناد نقل میگردد: ـ پیامبر در خطبه روز عرفه فرمود: «بیگمان خونهایتان، اموالتان، آبرویتان بر شما حرام است، درست مانند حرمت این روز، در این شهر [مکه] و در این ماه» (بخاری، 1407ق، ج2، ص176). اگر بر این روایت اشکال وارد شد که خطاب آن به مسلمانان است، با حدیثی دیگر این اشکال برطرف میگردد که پیامبر فرمود: - «هرکس معاهَدی را از بین ببرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد، این در حالی است که بوی آن از مسیر چهل سال به مشام میرسد» (بخاری، 1407ق، ج4، ص99). حدیث مذکور نشان میدهد، قبح جنایت سلب حیات عمدی یک انسان به حدی است که علاوه بر مجازات دنیوی، عقاب اخروی سنگینی نیز بر آن مترتب میگردد. - «مسلمانی یکی از ذمیان را کشت، موضوع نزد پیامبر مرافعه شد. ایشان فرمود: من از هرکسی به پیمان خویش سزاوارترم. سپس دستور داد تا وی را قصاص کنند» (دارقطنی، 1386ق، ج4، ص157). - «مسلمانی که یک شهروند غیر مسلمان را کشته بود، نزد علیبنابیطالب آوردند. اسناد و مدارک علیه او اقامه گردید. علیبنابیطالب فرمان داد او را قصاص کنند، اما برادر مقتول گفت: من از او گذشت نمودم. علیبنابیطالب گفت: شاید تو را تهدید کرده یا ترساندهاند؟ گفت: نه. کشتن او، برادرم را به من برنمیگرداند، آنان به جای خون برادرم به من خونبها دادهاند و من نیز راضی شدهام. علیبنابیطالب گفت: تو بهتر میدانی، اما کسی که در پناه ما باشد، خون او به مانند خون ما و دیهاش به مانند دیه ماست» (بیهقی، 1414ق، ج8، ص34). - علیبنابیطالب اهمیت حق زندگی افراد را تا حدی میداند که اگر حاکم اسلامی به ناحق و از روی عمد فردی را به قتل برساند، باید قصاص شود. ایشان در دستورالعمل حکومتی خویش به مالک بن حارث اشتر نخعی این چنین مینویسد: «از ریختن خون به ناحق بپرهیز ... مبادا که حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت کنی ... اگر مرتکب قتل عمد شوی، نه در برابر خداوند معذوری و نه در برابر من؛ زیرا قتل عمد، موجب قصاص میگردد ... نباید گردنکشی و غرور قدرتت، باعث گردد که خونبهای مقتول را به خانوادهاش پرداخت نکنی» (ابن ابیالحدید، بیتا، ج17، صص110و111). - علیبنابیطالب از شهروند مسلمان خود به سبب ریختن خون شهروند غیر مسلمانش اعلام تنفر و بیزاری جسته، میفرماید: «کسی که مردی را امان دهد، سپس آن عهد خود را نقض کند و خون او را بریزد، من از قاتل بیزارم، گرچه نیز مقتول در دوزخ جای گیرد» (حرعاملی، 1409ق، ج15، ص69). - «نامه عمر بن عبدالعزیز در مورد مرد مسلمانی که مردی از اهلذمه را به قتل رسانده بود، به فرماندار حیره رسید، مبنی بر اینکه قاتل را به ولی دم سپرده، اگر خواست او را قصاص کند و اگر نه، او را ببخشد. فرماندار حیره قاتل را به ولی دم سپرد، او نیز گردنش را قطع نمود» (صنعانی، 1403ق، ج10، ص101). 2. مصونیت یا امنیت فردی منظور از مصونیت فردی یا امنیت شخصی، این است که فرد از هرگونه تعرض و تجاوز مانند قتل، جرح، ضرب، توقیف، حبس، تبعید، شکنجه و سایر مجازاتهای غیر قانونی و خودسرانه یا اعمالی که منافی شئون و حیثیت انسانی اوست، مانند اسارت، تملک و بهرهکشی، بردگی، فحشا و غیره مصون و در امان باشد و آن پایه و اساس تمام آزادیهاست که با فقدان آن سایر آزادیهای فردی معنی و مفهوم خود را از دست میدهد (طباطبایی مؤتمنی، 1375ش، ص63). قرآن کریم بارها تعدی و تجاوز به حدود دیگران را به صورت عام تحریم نموده است: «وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره، 190)؛ «و تجاوز و تعدّی نکنید؛ زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد». دشمنی را روا ندانسته جز برای کسی که دشمنی نموده و در حق دیگران ظلم نموده باشد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ» (بقره، 193)؛ «و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند (و نیرویی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند) و دین (خالصانه) از آن خدا گردد (و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آیین خویش زیست کنند). پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند (و اسلام را پذیرفتند، دست از آنان بدارید؛ زیرا حمله بردن و) تجاوز کردن جز بر ستمکاران (به خویشتن به سبب کفر و شرک، روا) نیست». خداوند به هیچ انسانی ظلم نمیکند و به انسانها نیز اجازه نداده به همدیگر ظلم نمایند: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (یونس، 44)؛ «خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند، بلکه این مردم هستند که (با اختیار کفر و ترک ایمان) به خویشتن ستم مینمایند». در موارد فوق لفظ آیات عام است که مسلمان و غیر مسلمان را دربر میگیرد و تعدی و تجاوز و ظلم را در حق همه انسانها ممنوع میشمارد. علاوه بر اینگونه موارد عام، نصوص فراوانی به صورت خاص در حمایت و دفع ظلم و تعدی از شهروندان غیر مسلمان جهت تأمین امنیت فردی آنان وارد شده، که به پارهای از آن اشاره میگردد: - «آگاه باشید هرکس به همپیمانی (معاهَد) ستم روا داشت یا از او عیبجویی کرد یا اینکه او را به انجام کاری بیش از توانش واداشت یا آنکه بدون رضایتش چیزی از او ستاند، در روز رستاخیز من مدافع و طرف دعوای وی خواهم بود» (ابوداود، بیتا، ج3، ص136). - «کسی که فردی ذمی را بیازارد، من طرف دعوایش هستم و من طرف دعوای هرکس بودم، روز قیامت علیه او اقامه دعوا مینمایم» (برهانفوری، 1401ق، ج4، ص362). - «غیر مسلمانان نجران و اطراف آن در پناه و حمایت خدا و پیامبرش محمد(ص) میباشند ... هیچ شخصی از آنان به سبب ظلم دیگری مجازات نمیگردد» (ابن کثیر، 1418ق، ج5، ص66). بعد از پیامبر اسلام، خلفای راشدین و برخی از حکام بعدِ آنان نیز به پیروی از دستورات پیامبر همین تعامل را با شهروندان غیر مسلمان داشتند. عمربنخطاب در واپسین روزهای زندگیش ـ گرچه توسط یکی از همین شهروندان غیر مسلمان مورد ضربت شمشیر واقع شده بود ـ نسبت به آنان چنین سفارش مینماید: «خلیفه بعد خودم را به نیک رفتاری در مورد اهلذمه سفارش میکنم. به اینکه عهد و پیمان آنان را پاس داشته و به خاطر دفاع از آنان با دشمنانشان بجنگد و آنان را به وظیفهای بالاتر از توانشان موظف نکند» (بیهقی، 1414ق، ج9، ص206). عمربنخطاب در دوران خلافتش همواره در مورد اهلذمه به کارگزارانش به تعامل نیکو سفارش مینمود و هرگاه هیئتی از منطقهای به مدینه میآمد، در مورد نحوه تعامل با غیر مسلمانان سؤال میکرد. یکی از هیئتها، هیئت بصره بود که طبری مینویسد: عمربنخطاب در سؤال از آنان بیان داشت: «شاید مسلمانان، اهلذمه را مورد آزار و اذیت قرار داده و کاری انجام میدهند که عهد و پیمان شکنی است؟» آنان گفتند: «ما جز وفای به عهد چیز دیگری سراغ نداریم» (طبری، 1407ق، ج2، ص503). علیبنابیطالب در این زمینه به صراحت خون و مال مسلمان و غیر مسلمان ذمی را مساوی دانسته و بیان داشت: «آنان جزیه میپردازند، که دماء و اموالشان به مانند دماء و اموال مسلمانان باشد» (ابنقدامه، 1405ق، ج9، ص289). سرداران لشکر اسلام نیز به هنگام فتح منطقهای با ساکنان آنجا به نیکی برخورد مینمودند و اجازه نمیدادند حقوق فردی اشخاص مورد تعرض قرار گیرد. یکی از نمونههای آن، تعامل «عمرو بن عاص» با قبطیهای مصر بود تا جایی که محبت آنان را به خود جلب نموده و حکومت اسلامی را قلباً پذیرا شده و برای حفظ آن شمشیر زدند (حسن ابراهیم حسن، 1380ش، ج1، ص274). مسلمانان به خاطر توصیه پیامبر(ص) به قبطیهای مصر، عنایت شدیدی به آنان مینمودند. بلاذری از پیامبر نقل میکند: «هنگامی که کشور مصر را فتح نمودید، نسبت به ساکنان آن نیک رفتار باشید؛ چون آنان صاحب امان و خویشاوندیاند» (بلاذری، 1988م، ج1، ص257). فقهای اسلامی براساس این مدارک، دفع ظلم از شهروندان غیر مسلمان و تأمین امنیت آنان را بر مسلمانان واجب میدانند؛ چون هنگامی که مسلمانان با آنان عقد ذمه منعقد میکنند، خود را ملزم به دفع ظلم از آنان کرده و آنان اهل دارالاسلام میگردند (سرخسی، 1971م، ج1، ص209). ماوردی در وظایف محتسب مینویسد: بر محتسب واجب است که مسلمانان را از تعرض به وسیله بدگویی یا اذیت و آزار نسبت به اهلذمه باز داشته و هر مسلمانی را که مرتکب چنین فعلی شد، تنبیه و ادب نماید (ماوردی، بیتا، ص371). مجموعه این اسناد و مدارک نشان میدهد اسلام درهای ناامنی، خشونت و اذیت و آزار را محکم بسته و هر نوع خشونتی را چه به صورت جدی و چه به صورت شوخی ممنوع اعلام داشته است. در این زمینه تنها به تحریم، لعنت و دوری از رحمت خدا و داخل شدن به آتش خشم و غضب خداوند برای عاملان و دستاندرکاران اینگونه رفتارها بسنده نکرده است، بلکه سزاهایی را نیز مانند قصاص و حد برای آنها در نظر گرفته است، تا مبادا دین، جان، ناموس، نسل، مال و امنیت درونی و بیرونی انسان در معرض خطر قرار گیرد (ر.ک: قرهداغی، بیتا، صص30-41). در این خصوص فقهای اسلامی فقط به نوشتن مطالب در باب عدم تعدی به اهلذمه اکتفا نکرده و عملاً حکام اسلامی را مورد خطاب قرار داده و از آنان خواستهاند که حقوق فردی آنان را رعایت نمایند. از جمله این رفتارها عمل «ابویوسف» در مقابل «هارونالرشید» است که با نوشتن کتاب «الخراج» نحوه تعامل حکومت با اهلذمه را واضح ساخته است. این فقیه در باب تعامل با اهلذمه به هارونالرشید مینویسد: شایسته است در نیک رفتاری به اهلذمه پیامبرت و دلجویی از آنان مقدم باشی، تا اینکه به آنان ظلم نشده و آزار و اذیتی نبینند. به بالاتر از توانشان مکلف نشده و چیزی از اموالشان گرفته نشود، مگر به اندازه حقی که بر آنان واجب شده است (ابویوسف، بیتا، ص138). وقتی از جانب حکام مسلمان آزار و اذیتی در حق اهلذمه صورت میگرفت، اندیشمندان در مقابل آن واکنش نشان میدادند. میتوان در این زمینه به انکار «اوزاعی» بر فعل والی عباسی «صالح بن علی» اشاره نمود. این والی، همه اهلذمه را به علت شورش گروهی از آنان علیه حاکم اسلامی از سرزمین خود (جبل لبنان) تبعید نمود، اما اوزاعی از آنان دفاع نموده و نامهای به این متن به او نوشت: «چگونه همه اهلذمه را به گناه گروه اندکی از آنان مجازات کرده و از خانه و کاشانهشان بیرون راندی؟ در حالی که خداوند به این حکم نموده که هیچکس به گناه دیگری مؤاخذه نمیگردد» (بلاذری، 1988م، ج1، ص192). مجازات بیدلیل ذمی و تعرض به امنیت فردی او، تعدّی بر او محسوب شده و باید با متخلّف، طبق قانون برخورد شود. قاعده اصلی در شریعت اسلامی بر این است: هیچ جریمه و مجازاتی جایز نیست، مگر اینکه نص شرعی در مورد آن وجود داشته باشد (عوده، بیتا، ص116). براساس این قاعده و دلایلی که گذشت، دولت اسلامی حق سلب آرامش شهروندان غیر مسلمان از اهلذمه را با ارعاب و حبس و مجازات آنان را ندارد، مگر اینکه شهروند غیر مسلمان جرمی انجام داده باشد، که آزادی خود را به این وسیله تحتالشعاع قرار دهد. بر این اساس، قانون اساسی ایران، مصونیت فردی را در چند اصل مختلف مورد تأکید قرار میدهد (اصول 22، 32، 33، 36، 37 و 169). 3. حق حمایت از تجاوزات خارجی دولت اسلامی علاوه بر اینکه موظف است اهلذمه را از تعرض داخلی افراد حفظ و حمایت نماید، باید آنان را در مقابل تجاوزات خارجی نیز حفظ نموده و از هرگونه تعرضی در امان دارد (خطیب شربینی، بیتا، ج4، ص253). بنابراین ابوعبیده جراح فرمانده لشکر اسلام در فتح شام، وقتی شنید رومیان علیه آنان تجمع نموده و شاید یارای مقاومت در برابر آنان را نداشته و نتوانند از اهلذمه دفاع نمایند، جزیهای که از برخی مناطق شام گرفته بود، به آنان بازگرداند (ابوعبید، بیتا، ج1، ص169). اگر غیر مسلمانانی در بند دشمن خارجی اسیر گشتند، بر دولت اسلامی واجب است که آنان را با دادن فداء از بیتالمال آزاد نماید (ابن رشد، 1408ق، ص233). مؤلف مطالب اولی النهی حفظ و حمایت از اهلذمه، منع افراد از آزار و اذیت به آنان، آزاد نمودن اسیرانشان و دفع افرادی که قصد اذیت آنان را دارند بر حاکم اسلامی واجب میداند، گرچه آنان در شهری به صورت منفرد و بدون سکنه مسلمان زندگی کنند ... و علت این حمایت را پرداخت جزیه توسط آنان به حکومت اسلامی و پذیرش اجرای احکام اسلامی بر آنان عنوان نموده است (رحیبانی، 1961م، ج2، صص602و603). قرافی در این زمینه قول ابن حزم ظاهری را نقل کرده و مینویسد: اگر اهل حرب به قصد تجاوز به اهلذمه به سرزمین ما حملهور شدند، بر ما واجب است که با تجهیزات جنگی و سلاح به جنگ آنان رفته و به خاطر این مسئله جان دهیم تا افرادی که در ذمه خدا و پیامبرش هستند در امان بمانند؛ چون تسلیم شدن بدون انجام دفاع، بیتوجهی به عقد ذمه است. سپس بر این قضیه اجماع امت اسلامی را نقل میکند (قرافی، بیتا، ج3، ص14). علاوه بر نوشتههای فقها، عمل علمای اسلامی نیز در دفاع از حقوق اهلذمه فراوان نقل شده است. به عنوان مثال هنگامی که تاتارها به سرزمین شام یورش بردند و تعدادی از مردم آنجا را اسیر کردند، «ابنتیمیه» برای مذاکره با «قطلوشاه» فرمانده تاتار، نزد او رفت تا در مورد آزاد نمودن اسرا با او صحبت نماید. این فرمانده، اجازه داد که اسرای مسلمان آزاد گردند و اجازه آزادی اهلذمه را نداد. ابن تیمیه گفت: ما راضی نمیگردیم، مگر اینکه همه اسرای یهود و نصاری که در ذمه ما هستند، آزاد گردند و هیچ اسیری از مسلمانان و اهلذمه را به حال خود رها نمیکنیم. قطلوشاه وقتی اصرار و تشدّد او را دید، همه اسرا را آزاد نمود (قرضاوی، 1415ق، ص10). ................................................... نویسنده: شیخ محمد امین امینی کارشناسی ارشد فقه مقارن و حقوق عمومی اسلامی دانشگاه مذاهب اسلامی منبع: فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین |
|
|
بخش اصلی
موضوعات سايت
دانشنامه جزیره قشم (48)
پاورپوینت (3)
دروس صوتی (2)
کلاس تفسیر شیخ خطیبی (5)
بروشور (3)
معاونت قرآنی (30)
معاونت اجتماعی (82)
معاونت علمی (74)
مدرسه حج روحانیون (40)
مجموعه تصاویر آموزشی (13)
مجموعه قواعد فقهی (2)
معادشناسی (22)
کتابخانه (55)
آشنایی با مساجد جهان (72)
اناشید اسلامی (194)
مسابقه پیامکی (34)
خبرها (629)
خطبه و سخنرانی (95)
نماهنگ (26)
نرم افزار شیخان (15)
آشنایی با ادیان و فرقه ها (23)
قصه های قرآنی (46)
اهل بیت رسول (17)
احادیث روزانه (317)
صحابه و صحابیات رسول (82)
مجله شیخان (121)
پرسش و پاسخ (12)
دیوان علامه اسماعیل (5)
سیمای بزرگان (32)
آلبوم عکس (146)
مشاهیر اهل سنت جنوب (23)
مقالات (470)
پاورپوینت (3)
دروس صوتی (2)
کلاس تفسیر شیخ خطیبی (5)
بروشور (3)
معاونت قرآنی (30)
معاونت اجتماعی (82)
معاونت علمی (74)
مدرسه حج روحانیون (40)
مجموعه تصاویر آموزشی (13)
مجموعه قواعد فقهی (2)
معادشناسی (22)
کتابخانه (55)
آشنایی با مساجد جهان (72)
اناشید اسلامی (194)
مسابقه پیامکی (34)
خبرها (629)
خطبه و سخنرانی (95)
نماهنگ (26)
نرم افزار شیخان (15)
آشنایی با ادیان و فرقه ها (23)
قصه های قرآنی (46)
اهل بیت رسول (17)
احادیث روزانه (317)
صحابه و صحابیات رسول (82)
مجله شیخان (121)
پرسش و پاسخ (12)
دیوان علامه اسماعیل (5)
سیمای بزرگان (32)
آلبوم عکس (146)
مشاهیر اهل سنت جنوب (23)
مقالات (470)
نظرسنجی
نظرشما در مورد سایت؟ |
آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت